حسرت

طزتنطبفعتاطسد

حسرت

طزتنطبفعتاطسد

تختی

 

یکشنبه 28 آبان ماه سال 1385
تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک همدان(۲)

 


تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک استان (آذربایجانی) همدان

اصغر رشتبری

اشاره : مردم تُرک استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و .... به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند . به عنوان مثال نابغه تاریخ سینمای ایران یعنی پرویز پرستوئی اهل روستای " چارلی " از توابع شهرستان کبودراهنگ می باشد که بارها با افتخار به ترک بودن خود و روستای محل تولدش اشاره کرده است . " تختی " بزرگمرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان ما ترک های استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم . مقاله محققانه و مستند آقای اصغر رشتبری که پیش از این در مجله " کیهان ورزشی " مورخه 17 دی ماه 1384 با عنوان " تختی گوهری از جوانمردی ، شرافت و متانت " و نیز در نشریه " نوید آذربایجان "مورخه 20 دی ماه و 27 دی ماه با عنوان " اقای پهلوان " چاپ شده است، ما را در شناخت هر چه بیشتر "پهلوان تختی" کمک خواهد نمود

ادامه صفحه  اول

تختی همیشه آمادة خدمت به مردم بود و اغلب روزها به دنبال کار مردم به ادارات و مؤسسات می رفت.(18) تختی چشم و دل جماعتی بود که غمهایشان با دیدن او، به لبخند شادی تبدیل می شد."یکروز در چلوکبابی ملی واقع در سرچشمه به اتفاق دوستانش نشسته بودند و نهار می خوردند، یکی از کاسب های فقیر محل به اسم احمد پهلوان با دیدن تختی جلو آمد و خواست که دست او را ببوسد ولی تختی نگذاشت و صورتش را بوسید. بعد، احوال او را پرسید، احمد پهلوان گفت: مادر بچه ها مرده و بچه های صغیر را باید نان بدهم، با یک دکة یخ فروشی امورات نمی گذرد. کلمة یخ مثل گلوله ای آتشین، قلب تختی را سوراخ کرد و سوزانید، احساس کرد تمام جانش را به آتش کشیده اند. به یاد پدرش افتاد و مصائبی که کشید و کشیدند. از شدت ناراحتی نتوانست نهارش را تمام کند ،از صاحب چلوکبابی خواست که به احمد پهلوان و بچه های صغیرش غذا بدهد. در موقع پرداخت صورتحساب هم به صاحب رستوران گفت: از این به بعد به حساب من، هم کمک نقدی کن، هم غذا بده، هر روز".(19)

نرگس تختی خواهر بزرگ غلامرضا تختی دربارة دست و دل باز بودن برادرش می گوید: داداش تظاهر نمی کرد، مخفیانه کمک می کرد. یک وقت می آمد، می دیدیم لباسش تو تنش نیست، مادر می گفت: به کسی داده ای، داداش می گفت: مادر، چیکار داری.(20)

یکی از دوستان تختی می گفت: مدیر کل راه آهن (چون تختی کارمند راه آهن بود) بخاطر نتایج درخشان او، مراسم باشکوهی ترتیب داده بود. وقتی مراسم تمام شد، پاکتی را به جهان پهلوان تقدیم کرد. بیرون آمدیم از من پرسید: یخچال صغیرها کجاست؟ گفتم نزدیکی خیابان شهباز، گفت: برویم آنجا، بعد از رسیدن به محل مورد نظر، یکی از بچه ها، ما را به یک یخچال مخروبه ای هدایت کرد، درون یک گودال، اتاقی کاه گلی بود که زنی کنار آن لباس می شست. تختی نام شخصی را از آن زن پرسید و آن زن به اتاق اشاره کرد، وارد شدیم. داخل اتاق یک پلاس پهن بود و گوشة آن یکدست رختخواب فرسوده. جوان افلیجی در رختخواب خوابیده بود. تختی که ظاهراً او را قبلاً دیده بود و می شناخت، احوالش را پرسید، جوان گفت: وضع همین است که می بینید. با دیدن جوان افلیج و آن زن فوراً آنها را شناختم. چند وقت پیش روزنامه ها جار و جنجال به راه انداخته بودند که یک دختر پرورشگاهی و بی سرپرست، می خواهد با یک جوان افلیج ازدواج کند.دستگاه حاکم که با به راه انداختن تبلیغات وسیع سعی می کرد، خود را انسان دوست نشان دهد، بر آنها مراسم عروسی پر خرجی بر پا کرده بودند و بعد از اینکه به اندازة کافی برای خودشان تبلیغ کردند، دیگر سراغ این زوج نرفتند. تختی پس از دلجویی از آن جوان، پاکتی را که مدیر کل راه آهن به او داده بود، بی آنکه حتی در آن را باز کرده باشد، به آن جوان افلیج داد و مدتی بعد هم برای آن جوان دکه ای بر پا کرد تا محل درآمدی برای او و همسرش باشد.(21)

یکی دیگر از ماجراهای جوانمردانة تختی مربوط به او و امامعلی حبیبی(ببر مازندران!!) می شود. "آنها دو قهرمان بودند، که هر دو به مقام قهرمانی رسیده و مورد لطف قرار گرفته بودند. قرار شده بود که به هر یک چند هکتار از زمین های گرگان بصورت رایگان داده شود، حکم رسید و سند زمین بدست هر دو داده شد. دو قهرمان جهان سند در جیب، عازم گرگان شدند، به نزد آشنائی رفتند تا به راهنمائی او زمین را یافته و تصاحب کنند، مرد راهنما که جوانمردی دوستدار ورزش بود، مقدم هر دو را گرامی داشت، پذیرائی کرد و زمین ها را نشان داد و گفت: این زمین ها که به شما عنایت شده تا بدست شما رسد، نیازمند خلع ید می باشد. تختی پرسید: خلع ید از چه کسی. پاسخ شنید که خلع ید از صاحبان اصلی که مال باخته اند. معلوم می شود که ده هکتار زمین مرحمتی، نه یک صاحب بلکه چندین صاحب اصلی دارد و تختی سعی می کند که این صاحبان را پیدا کرده، رضایت آنان را اگر ممکن باشد، جلب کند. چهار پنج نفر زارع رنجور و فقر زده حاضر می شوند و شرح حال می کنند. آنکه همراه تختی رفته بود، چون تردید تختی را می بیند، براه افتاده، خود به ژاندارمری رفته، مأمور آورده و مراسم خلع ید را انجام داده و زمین آزاد شده را به قیمت 200 هزار تومان فروخته به تهران باز می گردد ولی تختی سرانجام لب گشوده، چنین می گوید: این پولها از این گلو پایین نمی رود".(22)

در شهریور ماه 1341، زلزلة وحشتناکی منطقة بوئین زهرا در استان قزوین را در هم کوبید. هزاران هزار انسان بی گناه و بی پناه از پیر و جوان و زن و بچه، زیر آوار مانده و جان باختند. صد ها هزار نفری که جان به در برده بودند، مال باخته، داغدار و مجروح، خرابه نشین شده بودند. حکومت وقت، مثل همیشه با تبلیغ دروغین وانمود می کرد که به زلزله زدگان کمک می کند. اهدای چند پتو، چراغ، چادر و کمپوت را چنان در بوق و کرنا کرده بودند که انگار دیگر مشکلی وجود ندارد، امّا اوضاع بسیار اسفبار بود. عمق فاجعه چنان وسیع بود که حل مشکلات به بسیجی همگانی نیاز داشت. حکومت قادر به این کار نبود، چرا که هم وجهة ملی و مردمی نداشت و هم آنقدر از محنت دیگران بی غم بود که نمی توانست فکری اساسی بکند.(23)

بعد از آن زلزلة وحشتناک، تختی آستین همت بالا زد و در تاریخ 14/6/1341 در نامه ای به روزنامة کیهان، آمادگی خود را جهت جمع آوری اعانه برای زلزله زدگان اعلام کرد.(24) فردای آنروز، ناگهان غوغایی بر پا شد که نگو و نپرس، آنروز در تهران، مردم و تاریخ شاهد یکی از باشکوه ترین و به یادماندنی ترین حماسه های انسانی بودند، مردمی که دهن به دهن خبر دار شده بودند، از دورو نزدیک خودشان را به غلامرضا تختی رساندند و در حد توانایی خودشان کمک می کردند. چند دانشجو کت شان را از تن در آورده و روی تل بزرگی از لباس ها و پتو ها گذاشته بودند، مردم انواع ظروف، وسایل منزل، طلا، جواهر و هر چیزی که داشتند، به تختی سپردند تا به زلزله زدگان برساند. این اولین باری بود که تختی دست نیاز به سوی دیگران دراز کرده بود، آنهم به خاطر مردم، و این دست چه با صمیمیت و شرافتمندانه فشرده شد. جمع آوری کمک های مردمی دو روز طول کشید و مستقیماً به بوئین زهرا برده شد و بین زلزله زدگان تقسیم گردید.(25)

جمع آوری کمکهای مردمی، در مقابل فروشگاه کوروش در چهارراه قوام السلطنه (سی تیر) توسط ساواک متوقف شد و اجازه نداند تا تختی به راه خود ادامه دهد، اما تختی به راه خود ادامه داد و تا آخر مسیر تعیین شده پیش رفت. تختی در تاریخ 18/6/1341 نیز در بیمارستان نجمیه به عیادت مجروحین زلزله رفت و به آنها قول همه گونه کمک و همیاری داد.(26)

در نامة منصور حاجی خانی از زنجان که در تاریخ 11/5/76 در صفحة 21 مجلة کیهان ورزشی به چاپ رسیده بود، آمده است : رسول خادم [قهرمان کشتی آزاد جهان و المپیک و عضو شورای شهر تهران ] چرا به جای سفرهای تبلیغاتی به شهرهای دور و نزدیک به فکر زلزله زدگان خراسانی (همشهریهای خود نبودید؟) شما که در سخنرانیها از جوانمردی و پهلوانی دم می زنید، مگر زلزله زدگان خراسانی همشهری و هموطن شما نبودند؟ آیا شما برای مردم کشتی می گیرید یا برای تویوتای اهدائی شرکتهای چند ملیتی یا دوو؟ مگر مرحوم تختی را به یاد ندارید که برای مردم زلزله زدة بوئین زهرا چه کرد؟ او به مردم روی آورد و شما به بالا دست. چرا این همه استخوان خرد کردة کشتی به مقام مدیریت تیم ملی نرسیدند؟ مگر شعار بی عمل دلیل ترقی و تعالی است؟ تختی در عرصة ورزش هم، نمونة کاملی از یک پهلوان و قهرمان واقعی بود او الگوئی است که به همه آموخت، در اوج قهرمانی می توان متواضع، فروتن و با گذشت بود. از کارهای پهلوان منشانة این قهرمان معروف و بزرگ ترک به چند نمونه اشاره می شود."در المپیک 1960 روم (ایتالیا)، تختی را برای حمل پرچم ایران در مراسم افتتاحیه انتخاب کرده بودند، اما او پرچم را به جعفر سلماسی [اهل سلماس در استان آذربایجان غربی، اولین ورزشکار ایرانی است که به مدال المپیک دست یافته است. وی در مسابقات وزنه برداری المپیک 1948 لندن (انگلستان) در وزن 60 کیلوگرم به مدال برنز المپیک دست یافت.] سپرد و گفت: تو از من پیشکسوت تری. اشک شوق و حق شناسی در چشمان سلماسی درخشیدن گرفت".(27)

در المپیک 1952 هلسینکی (فنلاند)، وقتی زانوی پالم سوئدی ورم کرده و درد داشت، تختی یک بار هم دستش را به سمت پای دردناک پالم دراز نکرد. تختی مرام داشت، او برای خودش فلسفه داشت و برای کشتی گیری اش هم فلسفه داشت.(28)

الکساندر مدوید روسی، دارندة 10 مدال طلای جهان و المپیک در کشتی آزاد، در ورزشگاه آزادی تهران در روز دوازدهم دسامبر 1997 دربارة تختی، حریف قدیمی خود چنین اظهار داشت: غلامرضا تختی برای من دوست پر ارزشی بود، در جریان یکی از مسابقه های بین المللی، زانوی پای راست من هنگام کشتی با حریف بلغاری به نام سعید مصطفی اف آسیب دید. فردای آنروز با تختی کشتی داشتم، دوست خوب و هموطنم الکساندر ایوانتسکی به من توصیه کرد که پای چپ خود را جلو بگذارم و به اصطلاح گارد بگیرم، به او گفتم: نیازی نیست، پیش از مسابقه به تختی خواهم گفت. تختی در کمال مردانگی، حتی یکبار هم به پای آسیب دیدة من حمله نکرد.(29)

تختی در کشتی با حریف نامدار بلغاری به نام پتکوف سیراکف هم کمال مردانگی را به نمایش گذاشت. وی در حال اجرای فن سگک بود که فشار اجرای فن، موجب ناراحتی شدید پای سیراکف شد، او با دست به پایش اشاره کرد، تختی که متوجه ناراحتی او شده بود، سیراکف را رها کرد و از جا بلند شد. فریاد اعتراض تماشاچیان بلند شد که چرا این کار را کردی، سیراکف که این عمل جوانمردانه را از حریف خود دید، منتظر داور نشد و دست تختی را به عنوان برنده بلند کرد. این اتفاق در فینال مسابقات قهرمانی کشتی آزاد جهان در سال 1959 تهران در وزن 87 کیلوگرم افتاده بود.

"تختی از دوران کودکی علایق مذهبی داشت و در هیئت های مذهبی نو باوگان خانی آباد با عشق و علاقه فعالیت می کرد. او. به هیچ مسابقه ای نرفت مگر اینکه مهر و جانمازش را در چمدان نگذاشته باشد، در هیچ مسابقة مهمی شرکت نکرد، مگر اینکه به زیارت امام رضا(ع) نرفته باشد. در بازگشت از هر مسابقه ای هم برای زیارت به مشهد مقدس می رفت".(30) ارتباط غلامرضا تختی با روحانیت به ویژه روحانیت مبارز، شاخصة دیگری از دیانت و مسلمانی او بود. تختی ارادت زیادی به آیت الله طالقانی و آیت الله زنجانی داشت و درد دلهایش بیشتر پیش این دو روحانی بود.(31)در زمانیکه اغلب قهرمانان کشتی و ورزشهای دیگر، وابسته به دربار بودند و سر در کیسة شاه داشتند، تختی ملت را انتخاب نموده بود و به مبارزه با رژیم می پرداخت. علی رغم نارضایتی رژیم از عملکرد تختی و وجود تمام فشارها، در فروردین ماه 1342 مجلة کیهان ورزشی او را بعنوان مرد سال ورزش کشور انتخاب نمود.(32)

عوامل شاه، از هر دری وارد شدند، تا تختی را از راهی که انتخاب کرده بود، منصرف کنند. به او گفته بودند: هر چه بخواهی به تو میدهیم، بشرط آنکه از مبارزه علیه شاه دست برداری، برای او مثال آورده بودند که چی تو از حبیبی کمتره، اون وکیل شده و تو دنبال یک عده از دشمنان مملکت سینه میزنی، تو را هم می توانیم وکیل بکنیم. چی تو از رهنوردی کمتره، ولی تختی می گفت: من چیزی از شما نمی خواهم. گفتند ما ترا نمی گیریم، ما ترا زندانی نمی کنیم که از تو یک امامزاده بسازیم ولی مردن فقط از راه اعدام و تیر باران شدن نیست، تصادف کردن، در آب غرق شدن، فرو ریختن طاق، خودکشی، همه و همه، آن چیزهایی هستند که آدم می تواند بوسیلة آنها از بین برود.(33)

آقای علی دلالباشی یکی از خادمان راستین و زحمت کش ورزش کشتی است که حدوداً از سال 1336 در خدمت فدراسیون کشتی فعالیت کرده است. دلالباشی می گوید: حدود 10 سال در کنار تختی بودم، در ایامی که مورد غضب حکومتیان قرار گرفت، او را ممنوع التمرین کردند، از بالا دستور دادند، تختی دیگر حق ندارد، تمرین بکند. به من هم گفتند، حق ندارد وارد سالن شود، ولی من در را به روی او باز می کردم، تختی تمرین می کرد، دوش می گرفت، نماز می خواند و می رفت. در آن روزهای سخت، سعی داشتم تا آنجا که برایم مقدور بود به او خدمت کنم، به همین خاطر، مرتب تهدید مقامات مسئول بودم. در جریان کشتی ایران و شوروی در سال 1342، تیم شوروی جلو سالن محمد رضا پهلوی (7 تیر کنونی) نشسته بود و من در پشت در ورودی بودم، قبلاً به من گفته بودند، اگر تختی را به سالن راه بدهی، پدرت را در می آوریم. غلامرضا پهلوی [(شاهپور غلامرضا) برادر شاه که علاوه بر سمت نظامی، ریاست کمیتة ملی المپیک ایران و نیابت ریاست عالیة باشگاه هواپیمایی کشور را عهده دار بود.] هم در سالن نشسته بود. من پشت در ورودی بودم که صدای تختی را از بیرون شنیدم که می گفت: علی، علی در را باز کن. نتوانستم طاقت بیاورم و با وجودی که می دانستم چه رفتاری با من خواهند کرد، در را باز کردم و تختی وارد شد. خدایی اش را بگویم اگر مدوید قهرمان شوروی ها او را ندیده بود، شاید این واقعه پیش نمی آمد و تختی در گوشه ای از سالن به دور از انظار می نشست، اما خدا اینطور نمی خواست. مدوید با دیدن تختی جلو آمد و او را به وسط سالن کشید و شد آنچه که نباید می شد، ناگهان فریاد تماشاچیان و کف زدنهای پی در پی و شادی آنان با حضور تختی همه برنامه ها را به هم زد، مردم بیش از دو دقیقه دست می زدند و هلهلة شادی می کردند و شعار می دادند. این در حالی بود که هنگام ورود غلامرضا پهلوی، فقط عده ای از جا بلند شده بودند و چند نفری برای چند ثانیه دست زده بودند. غلامرضا پهلوی قهر کرد و رفت، ناگهان با فریاد یکی از مسئولان وقت روبرو شدم که می گفت: مگر نگفتم او را راه نده، فلان فلان شده! وسیلی محکمی به صورتم زد که بیهوش شدم، مرا به بیمارستان سینا بردند، وقتی چشم باز کردم، دیدم تختی کنارم نشسته و گریه می کند.(34)

براستی کدامین انسان می تواند همچون تختی باشد و با همة مردم از فقیر تا غنی و از کوچک تا بزرگ، مهربان و بزرگوار باشد.(35)

نبی سروری، متولد باکو در جمهوری آذربایجان، قهرمان و ستارة مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان در سال 1957 استانبول (ترکیه) و مربی تیم ملی کشتی آزاد ایران به مدت 12 سال، می گوید: " حتی آنها که تختی به خاطرشان و برای پهلوان شدنشان از خود گذشت، در حق او بدی کردند. یکی از کسانیکه تختی برای پهلوان شدنش کشتی نگرفت، عباس زندی بود، کسی که تختی تلاش کرد تا او به مربیگری تیم ملی برسد. اما او بود که به علی دلالباشی دستور داده بود که تختی را به سالن راه ندهند، امّا دلالباشی با روی باز در را به روی تختی گشود و سیلی محکم عباس زندی پاداش باز کردن درب به روی تختی بود" .(36)

عوامل شاه که از فریب تختی نا امید شده بودند، دستور دادند، حقوق او را از سازمان برنامه و بودجه و فدراسیون کشتی قطع کنند که با قطع این حقوق او در مضیقه افتاد و به مشکل مالی برخورد کرد.(37) تختی در فقر و تنگدستی در سن 36 سالگی (آبان ماه 1345) با خانم شهلا توکلی ازدواج نمود. (38) و به همین علت نتوانست اجارة خانه ای که برای زندگی خود و همسرش تهیه کرده بود، را بپردازد و مجبور شد، پس از 6-7 ماه به خانة پدریش که مادر و خواهرانش در آن زندگی می کردند، باز گردد.(39)

تختی در شهریور ماه 1346 تولد پسرش را جشن گرفت و به احترام قهرمان بزرگ آذربایجان، یعنی بابک (بای بک)، اسم تنها فرزندش را بابک نهاد. سرانجام در روز هفدهم دی ماه 1346 که آسمان خاکستری در فضایی پر از غم، سراسر تهران را فرا گرفته بود، آن شعلة سرکش و چشمة زلال و آن قلب مهربان و گرم که به عشق مردم می تپید، از تپش باز ایستاد و از کالبد رنجورش رها شده و به مرتفع ترین مرتبة آسمانها پرواز کرد و جسم پاکش در ابن بابویة شهر ری به خاک سپرده شد و همچون پوریای ولی (پهلوان بزرگ ترک، که در مکتب تبریز تعلیم دیده بود.) به اسطوره ای بزرگ تبدیل شد.

"تختی به فرمان مستقیم شاه و توسط تیمسار سر تیپ رحیمی رئیس پلیس تهران به قتل رسید".(40) عوامل شاه، برای اینکه از غضب و شورش مردم جلوگیری کنند، شایع کردند که تختی در هتل آتلانتیک خود کشی کرده است. ولی واقعیت این است که تختی پس از به قتل رسیدن، به هتل آتلانتیک که متعلق به شاهپور غلامرضا بود، انتقال داده شده بود. "جسد تختی را در هتل آتلانتیک به طرزی یافتند که پتو بر روی خود داشته و چنانچه سم خورده باشد، مسلماً تشنجاتی به وی دست می داده و در اینجا این سئوال پیش می آید که به چه ترتیب پتو را بر روی خود کشیده بود".(41)

روزنامة الاخبار چاپ بیروت دربارة مرگ تختی اظهار نظر کرد و نوشت: در ایران مقامات امنیتی قهرمان جهان و المپیک را می کشند و سپس جسد او را به هتل آتلانتیک آورده و دروغی می نمایند که قهرمان جهان به خاطر اختلافات خانوادگی خودکشی کرده است ولی همه از وطن پرستی او و از اینکه او خود را شریک غم و درد مردم می دانست، اطلاع دارند. خواستند او را با پول و مقام فریب دهند ولی همه این کوشش ها در برابر مقاومت تختی با شکست روبرو شدند. او در آخر عمرش، هدیة شاه را نپذیرفت و گفت من از یک خانوادة فقیر هستم و این هدیه از اموال عمومی غصب شده می باشد و آرزویم این است که هموطنانم را آزاد و خوشبخت و دور از تسلط استعمارگران و مستبدان ببینم.(42) تختی از کشته شدن نهراسید و هیچ چیز غیر مردمی او را نفریفت و تا دم آخر زندگی از راه مردمی و انسانیت جدا نشد و همه چیز خود را در سر اعتقاد به مردم و ملت و روزبهی آنها فدا کرد.(43)

خانواده های فقیری که مستمری ناچیز تختی را بی کم و کاست هر ماه در خانه هایشان، بدون منت هیچ چشمداشتی تحویل می گرفتند، بعد از رفتن او بی سرپرست ماندند.(44)

مهدی تختی، برادر شادروان تختی می گوید: نزدیک ترین اعضای خانوادة برادرم را مقامات وابستة شاه نمی گذاشتند به مزار او بروند، حتی از نثار یک دسته گل بر سر مزار عزیز از دست رفتة ما، ممانعت می شد. هر وقت میخواستیم یکدسته گل نثار آرامگاه عزیزمان بکنیم در مدخل در ورودی گورستان، دسته گل را مأموران امنیتی از ما می گرفتند و حتی به ما تکلیف می کردند که از پوشیدن لباس عزا خودداری کنیم. وی در بخش دیگری از سخنانش می گوید: دو سال پیش از درگذشت برادرم، یکی از رفقای مجسمه ساز او که اهل ترکیه بود به او پیشنهاد ساختن مجسمه اش را داد. بعد از آنکه برادرم با این پیشنهاد موافقت کرد هر هفته و یا دو هفته یکبار با برادرم به کارگاه این مجسمه ساز واقع در خیابان مازندران حدود میدان فوزیه می رفتیم و آن مجسمه ساز شروع بکار می کرد ... در شرایط فعلی من تقاضایی که از عموم بخصوص طبقة دانشگاهی و دانشجو دارم این است که با توجه به دوستی و وابستگی عمیقی که همیشه بین برادرم و این طبقه از افراد جامعه بود، ترتیبی دهند که این مجسمه که از چند محل نیز صدماتی دیده است، ضمن رفع نقص، توسط دانشجویان هنرهای زیبا در محلی بخصوص نصب یا نگهداری شود. من ضمن اینکه حاضرم هر گونه هزینه ای را در این زمینه تقبل کنم، پیشنهاد می کنم، مجسمه را در مدخل یکی از تالارهای ورزشی دانشگاه تهران نصب کنند. اینکار بخصوص از نظر تعلق خاطری که شادروان برادرم تختی به دانشگاهیان داشت، راحتی روح او خواهد بود.(45)

یاد آور می شوم که در تابستان 1384، مجسمة نیم رخ تختی به همت مدیر کل ادارة تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی، جناب دکتر جواد شهلائی، در محوطة استادیوم تختی تبریز نصب گردید که توسط استاد اصلانی ساخته شده بود.

تختی علاوه بر ایران در میان قهرمانان کشتی جهان نیز خاطره ای فراموش نشدنی دارد، چنانچه:
"1- عصمت آتلی کشتی گیر محبوب ترکیه که قهرمان المپیک 1960 روم (ایتالیا) می باشد، می گوید: تختی، خیلی آقا بود. چنین آدمی کمتر پیدا می شود، حتی الان هم مثل تختی، کشتی گیری پیدا نمی شود. از نظر اخلاقی، زبانزد همه بود، من هیچ وقت او را فراموش نمی کنم.

2- گولیکو ساکارادزه کشتی گیر گرجستانی الاصل شوروی سابق که قهرمان جهان در سالهای 1963و1965 می باشد، می گوید: من فکر نمی کنم، دیگر تاریخ کشتی جهان، مردانی امثال تختی ها را به چشم ببیند. به نظر من بهترین کشتی گیر تاریخ ایران تختی می باشد.

3- جیماکوریدزه کشتی گیر گرجستانی الاصل شوروی سابق که قهرمان المپیک 1952 هلسینکی (فنلاند) می باشد، می گوید: تختی را من به خاطر اخلاقش به خاطر انسانیتش، به خاطر معرفتش دوست می داشتم. او عالی بود، یک انسان کامل و من فکر نمی کنم، دیگر کسی مثل تختی پا به عرصة کشتی بگذارد. هنوز هم نمی توانم باور کنم مردی با آن صلابت و نجابت، چهره درنقاب خاک کشیده باشد".(46)

شهریارشیرین سخن نیزبااشاره به کشته شدن تختی توسط رژیم جلاد پهلوی به صراحت می سراید:
بیز بیر دریا قان وئرمیشیـک
زندانلارداجان وئرمیشیک
قیرخ نسلی قربان وئرمیشیک
شریعتی تـک انـسانـلار
تختی کیمی پهلوانلار(47)

امروزه کمتر استادیومی و باشگاهی در شهرها و بخش های مختلف ایران می توان یافت که به نام این پهلوان بزرگ ترک مزین نشده باشد و همه ساله مسابقات بین المللی کشتی جام جهان پهلوان تختی، در شهرهای مختلف ایران برگزار می شود. که هزینة زیادی را برای فدراسیون کشتی ایران تحمیل می کند و این در حالی است که همچنان مزار تختی به حالت اولش رها شده و هیچ گونه بنا یا مقبره ای که در شأن وی باشد، ساخته نشده است و این برای کسی که جان و مالش و در یک کلام کل هستی اش را در راه مردم و وطن فدا کرد، دور از انصاف و جوانمردی است. مقصّر اصلی این بی حرمتی فقط مسئولین نیستند، قهرمانان ملی کشتی نیز مقصرند، آنها که با پول بیت المال به مقام قهرمانی و به همه چیز رسیده اند و با صرف هزینه های سرسام آور برای خود مجموعة ورزشی بنام خودشان می سازند و بعضی از آنها برای تفریح ماهی یکبار به کشورهای خارجی از جمله آلمان و ... می روند، اگر مرام داشتند، اگر غیرت داشتند، اگر به اندازة یک تار موی جهان پهلوان تختی جوانمرد بودند، مزار جهان پهلوان تختی به این روز نمی افتاد. در سال 1382 در مراسم سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی در ابن بابویه، بابک تختی (پسر تختی) اعتراض خود را در بین حضّار که اکثراً قهرمانان و مسئولین سازمان تربیت بدنی و فدراسیون کشتی بودند، اینچنین بیان کرد: آقایان خجالت بکشید، اسطورة پهلوانی و قهرمانی کشتی شما در این خرابه نگهداری میشود، چرا هر سال فقط وعده و وعید می دهید... .

مجموعة عظیم تلویزیونی "جهان پهلوان" که به سرگذشت شادروان جهان پهلوان تختی می پرداخت، سالهای پیش توسط علی حاتمی شروع شد ولی متأسفانه در نیمه راه ساخت این فیلم اجل به او مهلت نداد و این فیلم نیمه تمام باقی ماند. سپس قرار شد که بهروز افخمی دنبالة فیلم را به عهده بگیرد که این امر صورت نپذیرفت و فیلم همچنان به حالت اولیه رها گردید. گفتنی است که فیلم سینمائی جهان پهلوان تختی، با متنی کاملاً متفاوت از متن علی حاتمی، توسط بهروز افخمی در سال 1379 ساخته شد. در مجموعة تلویزیونی "جهان پهلوان" نقش مرحوم تختی را خسرو نظافت دوست که از قهرمانان سابق کشتی فرنگی ایران و دارندة مدال نقرة بازیهای آسیائی 1974 تهران می باشد، بعهده داشت. در پایان یاد آور می شوم که تمام مدالهای جهان پهلوان تختی در موزة حرم مطهر امام رضا (ع) نگهداری می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:

1- مجله کیهان ورزشی، شنبه 27 آذر 1373، ص 26. 2- مجله کیهان ورزشی، شنبه 26 شهریور 1384، ص 14. 3- باباخانی، خسرو (مولف)، تختی ، دفتر انتشارات کمک آموزشی، چاپ دوم (تهران 1380)، ص 14، 15 و 16. 4- مجله کیهان ورزشی، شنبه 24 اسفند 1370، ص 6. 5- فاطمی، سید عباس (مولف)، زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد، انتشارات جهان کتاب (تهران، 1377 ) ص 13. 6- مجله کشتی، دوشنبه 15 دی 1382، شماره یکم، سال اول، ص 26 . 7- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد، ص13. 8- تختی، صص 20، 21 و 22. 9- مجله کشتی، یکشنبه 6 اردیبهشت 1383، شماره چهارم، سال اول - ص 9 . 10 - تختی، ص 24، 25و26. 11- مجلة کشتی، دی ماه 1383، شمارة یازدهم، سال دوم، ص34. 12-تختی، ص 26. 13-معظمی پور، حجت اله (مؤلف)، آنچه بر کشتی آزاد ایران و جهان گذشت، انتشارات علم و ورزش، (تهران،1372)،ص 22 تا 80 . 14-مجلة کیهان ورزشی، شنبه 26 شهریور 1384، شمارة 2583، سال پنجاهم، ص14. 15 - www.mashaheer. net و تقویم فدراسیون کشتی 1383 (سال المپیک)، جمشید آرش (مؤلف و گرد آورنده) . 16-زندگی ومرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص 79. 17-تختی، ص 49،43و46. 18- مجلة کشتی، دوشنبه 15 دی ماه 1382، شمارة یک، سال اول، ص 34. 19- تختی، ص 45. 20-مجلة کیهان ورزشی، شنبه 24 اسفند 1370، شمارة 1933، سال اول، ص 3420. 21-تختی، ص 30 و 31. 22- بهمنش، عطاءالله (مؤلف)، من به مردم تعظیم می کنم، انتشارات چاپار، (تهران،؟)، ص 48 و 49 23-تختی، ص 40 و 41 24-زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص 64 و 63 25- تختی، ص 31 26- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص 64 و 63 27-تختی، ص 31 28-مجلة کشتی، دی 1383، شمارة یازدهم، سال دوم، ص 18 29 - شیشه گران، بهزاد (مؤلف )، سیمای پهلوان تختی، ناشر: هوشنگ رضایی نژادیان،(تهران،1377)،ص 30-تختی، ص 17 و 18 31-زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص 31 32-همانجا، ص 67 33- من به مردم تعظیم می کنم، ص6 و7 34- تختی، ص 51 و 52و53 35- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص82 36- همانجا، ص 81 37-همانجا، ص 79 38-تختی، ص 7 39- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد، ص 88 و 40- همانجا، ص 121و119 41- همانجا، ص 117 42- همانجا، ص 137 43- من به مردم تعظیم می کنم،ص7 44- مجلة کشتی، دی 1383، شمارة یازدهم، سال دوم، ص 20 45-من به مردم تعظیم می کنم، ص 69و70 46-مجلة کشتی، 15 دی 1382، شمارة یک، سال اول، ص 36و37 47-کلیات اشعار ترکی شهریار، مقدمه و توضیح و تعلیقات: دکتر پرفسور حمید محمد زاده انتشارات نگاه و انتشارات زرین، چاپ دوم، (تهران، 1368) ص 211و212

 

تختی

دوشنبه 15 آبان ماه سال 1385
فردوسی یکی از بنیانگذاران شوونیزم در ایران

فردوسی یکی از بنیانگذاران شوونیزم در ایران

“فصیحی” در کتاب خود بنام مجمل فصیحی « اشاره ای دارد که وقتی سلطان محمود میخواست برای قضای حاجت به دست شویی رود فردوسی [‌ دم مستراح ] روی پای سلطان افتاد و تضرع نمود . سلطان کمی آرام شد . » ( 1 )

بعد از مرگ فردوسی نیز یکی از دانشمندان عصر بنام ابولقاسم کرگانی که می دانست فردوسی :

به مدح گبرکان عمری به سر برد چو وقت رفتن آمد بی خبر مرد ( 2 )

به نوشته نظامی عروضی جلوی تابوت فردوسی را گرفت و « گفت من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هر چند مردمان بگفتند با آن دانشمند در نگرفت » ( 3 )

« زین العابدین شیروانی » در” ریاض الساحه” ، می گوید : « شیخ ابولقاسم کورگانی قدس سره بر جنازه حکیم فردوسی نماز نکرده که او عمر عزیز خود را در مدح محبوس صرف نموده » است ( 4 )

بالا خره چون مسلمانان نگذاشتند نعش فردوسی را در گورستان مسلمانان دفن کنند او را در ملک خود دفن کردند .

در سال 1306 شمسی مطابق با 1927 میلادی که شمشیر و شوشکای قزاقی رضا خانی از چپ و راست می برید تصمیم گرفته شد برای فردوسی مقبره ای ساخته شود . گور فردوسی قبلاً توسط چند مستشرق فرانسوی کشف شده بود . !! ماجرای کشف قبر فردوسی خیلی ساده است . !! « در زمانی که آصف الدوله شیرازی والی خراسان بود چند نفر مستشرق فرانسوی [ !! ] به طوس آمده از روی آثار تاریخی [ !! ] تشخیص دادند که تپه [ !! ] بر آمده وسط باغ قائم مقام ، جای مقبره فردوسی است [ !! ] لهذا آصف الدوله دو اطاق خشت و گلی برای عملیات ساخت که بعد ترکیب ساختمان مقبره فردوسی را بدهد ، درین ضمن از حکومت افتاد و آنجا هم به حال خود ماند » ( 5 )

گور فردوسی که به همین سادگی با گمانه زنی چند مستشرق فرانسوی با دیدن یک تپه برآمده !! در وسط باغ قائم مقام کشف و به دولت ایران دو قبضه تحویل شده بود نیاز به تعمیرات اساسی داشت و بدین جهت در 29 تیر مجلس شورای ملی دستور داد از محل صرفه جوئی بودجه مجلس بیست هزار تومان برای مقبره فردوسی اعتبار اختصاص دهد ولی « متدرجاً معلوم شد مطابق نقشه ای که در نظر گرفته اند 60 هزار تومان تمام می شود » ( 6 )

کش و قوس دولت با مجلس شورای ملی ادامه داشت و پشت سر هم بودجه برای ساختن مقبره فردوسی در خواست می شد . متولی ساخت مقبره « اسدی » ( مصباح السلطنه ) نایب التولیه

آستان قدس رضوی بود . این شخص که پدر زن پسر فروغی نخست وزیر فراماسون رضا خانی بود عوض رسیدگی به امورات « آستان قدس » بیشتر به مسائل « آستان غیر قدس » !! یعنی بر پایی مقبره فردوسی مشغول بود .

در تاریخ 17 خرداد 1309 مطابق با 1930 لایحه دیگری برای تأمین بودجه مقبره به مجلس برده شد که این بار با مخالفت جدی آقای فیروز آبادی روبرو شد . او در مخالفت با این بودجه خواستن های مکرر گفت : « فردوسی اشعاری گفته ، ملت هم در مقابل قدردانی کرده ، شاید هفتاد ــ هشتاد هزار تومان تا بحال خرج مقبره اش شده باشد . باز هم سزاوار است با اینهمه مخارج ضروری که ما داریم این نوع مخارج را متحمل شویم ؟ اگر از این پول یک کارخانه دایر بشود بهتر است یا خرج مقبره فردوسی بشود ؟ تا بحال صد هزار تومان خرج شده باز هم اجازه اعتبار میخواهند ؟ » ( 7 )

فردوسی برای بعضی ها بقدری « بت » شده بود که « بت پرستان ” حتی حاضر بودند به خاطر فردوسی رشوه گرفته !! و رشوه گرفته شده را در پی بنای مقبره فردوسی کار سازی نمایند بطوریکه جریان یکی از این رشوه خواریها به روزنامه ها نیز کشید . روزنامه اطلاعات مورخه 25 شهریور 1309 مطابق با 1927 میلادی می نویسد :

« هفته گذشته یکی از آقایان منتظر الوکاله [ واژه جالبی است . عوض اینکه مردم انتخات کنند آنزمان دولت انتخات کرده به مجلس که نامش را رضا خان « طویله » گذاشته بود می فرستاد ] … به تصور اینکه احراز مقام نمایندگی را با تشبث و رشوه می توان بدست آورده مبلغ دو هزار و پانصد تومان [ شاید به پول امروزی 25 میلیون تومان ] به وسیله شخص دیگری برای آقای تیمور تاش وزیر دربار ارسال می دارد . آقای وزیر دربار بدواً از این رویه و طرز فکر ، فوق العاده متغیر و عصبانی شده و با تشدد و تغییر زیادی پول را برای صاحبش بر میگردانند .

فردای آن روز فکر جدیدی برای ایشان پیدا می شود به این ترتیب : به شخصی که حامل وجه مزبور بوده اطلاع میدهند که وجه را بیاورید ، قبول می کنم . شخص مزبور فردا صبح وجه را با عجله تمام آورده تحویل می دهد ، در همان ساعت بجای تلگرافی که بخیال آقای منتظر الوکایه باید برای کمک و مساعدت او مخابره شود ، تلگرافی حاضر بوده و به ایالت خراسان مخابره می شود . تقریباً به این مضمون : « ایالت خراسان … آقای … مبلغ دو هزار تومان به عنوان رشوه برای من فرستاده است که نسبت به او کمک شود ، این پول خیلی به موقع است که صرف تعمیر مقبره فردوسی ، که مبلغی کسر دارد بشود » ( 8 )

البته این مشتی از خروار است که پولهایی بعنوان تحفه و هدیه و رشوه به جناب آقای تیمور تاش ــ وزیر دربار رضا خان ــ تقدیم می شد و ایشان نیز پولهای کم مبلغ را برای اثبات صداقت خویش چنین در بوق و کرنای تبلیغات می انداخت والا جریان رشوه های 9 هزار لیره ای از حاجی امین ، داخل در این بوق و کرنا نبود و بدین جهت نیز پس از رو شدن دستاویزی گردید که بخاطر آن تیمور تاش به پنج سال زندان و پرداخت 9 هزار لیره و دویست هزار ریال جریمه در دادگاه محکوم شده و به زندان رفته و عاقبت با آمپول هوای تزریقی توسط پزشک احمدی به جایگاه از پیش تعین شده خود در آن جهان فرستاده شد.

مسئله ساختن مقبره برای فردوسی در اثر تبلیغات شوونیست های رضا خانی بقدری اوج گرفته بود که حتی کار به چاپ « بلیط های بخت آزمایی » نیز کشید و ” بلیط هایی برای تکمیل ساختمان آرامگاه فردوسی چاپ گردید که بهای آن ده ریال و بزرگترین جایزه آن بیست هزار تومان بود که برنده آن نیز دو نفر ارمنی !! تبریزی بودند که به عللی از پرداخت آن نیز خود داری شد . از مجموع یکصدوشصت هزار تومان حاصله هفتاد هزار تومان آن نیز برای مصرف فردوسی در نظر گرفته شد .

بالا خره مقبره فردوسی با پولهای حلال و حرام دولت و ملت !! که ابر و مه و خورشید و فلک را بکار گرفته بودند ساخته شد تا « رضا خان پالانی گرجی نژاد » !! در روز 20 مهر 1313 مطابق با 1936 میلادی قیچی طلا ! را از سینی مرمری ! برداشته و در حالیکه نشئه تریاک کشیده از وجناتش می بارید با شادی و شنگولی خاص نوار سه رنگ را بریده و آرامگاه فردوسی را افتتاح نماید . در حالیکه در زمان افتتاح مقبره ، تیمور تاش وزیر رشوه گیر رضا خان که آنهمه برای ساختن مقبره تلاش کرده بود یک سالی بود که توسط رضا خان کشته شده و اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی در انتظار مرگ بسر می برد که بالا خره در تیر ماه 1314 ( تابستان 1935 ) طبق حکم دادگاه نظامی به اعدام محکوم و چندی بعد به پیش دیگر بازیگر مقبره فردوسی فرستاده شد .

اما سرنوشت آرتیست اصلی فیلم طولانی « وطن فروشان » یعنی رضا خان تفاوتی با سایر بازیگران مقبره سازان نداشت چه با ورود نیروهای انگلیسی و روسی از شمال و جنوب به ایران در جنگ جهانی دوم ،انگلیسها اعلام کردند همانطوریکه شاه را آورده بودیم همانطور هم می بریم لذا به رضا خان دستور کوچ !! دادند . وقتی رضا خان به خود آمد که « فیلم » تمام شده بود و وقت خدا حافظی با صارم الدوله مسعود قاجار فرزند ظل السلطان در اصفهان بود . رضا خان در آخرین دیدار خود در حالیکه خود را به بغل صارم الدوله مسعود قاجار انداخته بود با آه و حسرت از گول خوردن خود توسط انگلیسی ها و به « بازی » !! گرفته شدن توسط آنان با ناله جانسوز گفته بود :

« ــ مسعود ! دیدی آخر ما را گول زدند » ( 9 )

که جا داشت مسعود نیز بگوید آخر !! نه از اول !! از همان زمانی که توسط اردشیر جی ریبورتر جاسوس انگلیسی و آیروساید ژنرال انگلیسی به خدمت انگلیسها در آمدی تو را گول زده بودند . بالاخره در کرمان بود که “سیاهپوش فرمانده لشکر کرمان شرفیاب و مقدار دویست لوله تریاک اعلای ماهان کرمان را - که گویا از اداره اقتصاد گرفته بود ــ در یک جعبه لفافه پیچ به عنوان هدیه تقدیم کرد » ( 10 )

و او نیز به عنوان « جعبه ای که خاک مقدس ایران را در خود دارد » !! به تبعیدگاه خود برد و بدین ترتیب با مرگ در تبعیدگاه افریقا او نیز همچون سایر بازیگران مقبره ساز به جزای اعمال خود رسید و تاوان تحمیق مردم را بدان صورت پس داد .

منابع :
 
 
 
یکشنبه 28 آبان ماه سال 1385
تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک همدان(۱)

تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک استان (آذربایجانی) همدان

اصغر رشتبری


اشاره : مردم تُرک استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و .... به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند . به عنوان مثال نابغه تاریخ سینمای ایران یعنی پرویز پرستوئی اهل روستای " چارلی " از توابع شهرستان کبودراهنگ می باشد که بارها با افتخار به ترک بودن خود و روستای محل تولدش اشاره کرده است . " تختی " بزرگمرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان ما ترک های استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم . مقاله محققانه و مستند آقای اصغر رشتبری که پیش از این در مجله " کیهان ورزشی " مورخه 17 دی ماه 1384 با عنوان " تختی گوهری از جوانمردی ، شرافت و متانت " و نیز در نشریه " نوید آذربایجان "مورخه 20 دی ماه و 27 دی ماه با عنوان " اقای پهلوان " چاپ شده است، ما را در شناخت هر چه بیشتر "پهلوان تختی" کمک خواهد نمود .

کشتی، ورزش ملی و سنتی کشورمان به حساب می آید که مدالهای فراوانی را از مسابقات قهرمانی جهان و المپیک و ... به کشورمان به ارمغان آورده و" توران" قدیم خاستگاه آن بوده است".(1)

از اولین کشتی گیرانی که موفق به کسب مدال در مسابقات جهانی و المپیک برای ایران شده اند و تا آخرین آنها که علی اشکانی (اهل اردبیل و دارندة مدال نقرة مسابقات کشتی فرنگی قهرمانی 2005 جهانی بوداپست مجارستان) می باشد، اکثراً ترک زبان بوده اند که در بین تمام کشتی گیران مدال آور ایران " شادروان غلامرضا تختی با کسب 7 مدال (دو طلای جهان، یک طلای المپیک، دو نقرة المپیک و دو نقرة جهان) از نظر تعداد مدال در ایران، همچنان رکورد دار می باشد".(2)

تختی گوهری بود از عصارة شرف و متانت و ورزشکاری کامل و مردمی و دارای شخصیت جهانی که سخن گفتن و مطلب نوشتن دربارة وی، کار بسیار دشواری است ولی به گفتة شاعر: "آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید." تختی یک پهلوان واقعی بود با صفات برجستة انسانی، فتوت و جوانمردی، وفای به عهد، مبارزه با ظلم و ستم، حمایت از مظلوم، گذشت، ایثار، عشق بی پایان به مردم به ویژه مردم محروم و پا برهنه و حجب و حیا از بارزترین خصوصیات تختی بود. وی در پنجم شهریور 1309 در خانواده ای متوسط و مذهبی در خانی آباد تهران [که اکثراهالی آن ترک زبان می باشند] متولد شد. پدرش رجب خان، دو پسر و دو دختر داشت و روزی که قرار بود فرزند پنجم خانواده یعنی غلامرضا متولد شود، خواب عجیبی دیده بود: در حیاط بارگاه مقدس امام رضا(ع) هوا پر بود از عطر خوش گل یاس و گلاب و گل محمدی. آسمان بالای سرش چنان غرق در نور ستاره ها بود که انگار روز بود. ناگهان یک جرقه، یک ذره روشنایی، از روی گنبد طلایی امام رضا(ع) جدا شد و به سوی آسمان پر کشید، هر چه بالاتر می رفت، درخشنده تر می شد. سرانجام میان ستارگان دیگر جای گرفت و مانند آنها شروع به درخشیدن کرد. از خواب پرید، نمی دانست تعبیر خوابش چیست؟ بارها به پابوس امام رضا (ع) رفته بود و بارها خواب حرم را دیده بود، اما این بار احساس دیگری داشت. برخاست، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. نماز را که تمام کرد، کسی دوان دوان آمد و خبر داد: رجب خان مژده، مژده، خداوند پسری به تو عطا کرده، حال صغری خانم هم بحمدالله خوب است. رجب خان سر بر سجده گذاشت و گفت: الحمدلله، بعد به خاطر عشق و علاقه اش به امام رضا (ع) و به واسطة خوابی که دیده بود، گفت: پس قدم غلام رضا مبارک است. اسم پدر بزرگ غلامرضا، حاج قلی بود، او فروشنده خواربار بود و در دکانش همیشه روی تخت بلندی می نشست و به همین دلیل، مردم خانی آباد اسمش را گذاشته بودند، حاج قلی تختی و بعدها همین نام بود که به خانوادة آقا رجب منتقل شد. حاج قلی تختی قبل از تولد غلامرضا در راه سفر به مکه توسط راهزنان گرفتار شده و ناجوانمردانه به قتل رسیده بود. صغری خانم [مادرتختی] یکی از زنان بسیار با ایمان و پرهیزکار و متدین محله بود. او غلامرضا را در دامن پاک و پر از مهرش پرورش داد.صغری خانم یکی از عشق های بزرگ تختی در زندگی اش بود، او تا پایان عمرش، مجنون وار مادرش را دوست می داشت".(3)

اجداد تختی از ترکهای همدان بودند و تختی نیز به زبان ترکی کاملاً مسلط بود."نرگس تختی خواهر بزرگ غلامرضا تختی می گوید: پدر بزرگم (حاج قلی) اهل همدان بود".(4) در کتاب "زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد" نیز، اجداد تختی همدانی قید شده است.(5)

غلامرضا تختی بعد از اینکه در المپیک 1956 ملبورن (استرالیا) موفق به کسب مدال طلای المپیک گردید، مجلة کیهان ورزشی مصاحبه ای با وی انجام داد که در 3 شماره چاپ شد. در آنجا از تختی پرسیده میشود: جناب تختی با حریفان خود چطور صحبت می کردید؟ تختی پاسخ میدهد: با حریف ترک [ترکیه ای] به زبان ترکی صحبت می کردم.(6)

آقای اسد شیخ بیگلو که متولد 1318 روستای چای کسَن مرند (در35 کیلومتری مسیرمرند به جلفا) می باشد، در گفتگو با نگارنده این سطور، در مورد ترک بودن تختی می گوید: ما در سال 1337 در تهران در کار آسفالت کاری مشغول بودیم و بعد از ظهرها به قهوه خانه زیر زمینی که در نزدیکی میدان انقلاب کنونی (تقریباً 30 متری میدان) واقع بود، می رفتیم. در آن زمان غلامرضا تختی هم که با صاحب قهوه خانه دوست بود، به قهوه خانه می آمد و اکثر کسانیکه به قهوه خانه می آمدند، ترک زبان بودند و تختی با بعضی از آنها که سلام و علیک داشت به زبان ترکی صحبت می کرد و لهجة ترکی ایشان به لهجة ترکی همدانی نزدیک بود. در یکی از روزها که با دوستانم مشغول کشیدن قلیان بودیم، تختی رو به ما کرد و به زبان ترکی گفت: سیزکی جوانسیز، نییه قلیان چکیرسیز، گئدین ورزش ائلیین (شما که جوان هستید چرا قلیان می کشید، بروید ورزش کنید.)

عباس شمالی یکی از فرزندان مرحوم پهلوان حسن شمالی که رئیس شعبة خیام بانک سپه تبریز می باشد، در مصاحبه با نگارنده، در مورد ترک بودن تختی می گوید: پدرم می گفت در مدت 10 سالی که در تهران بودم و با تختی که رفیق صمیمی بودم و به زورخانة پولاد می رفتیم و با هم ورزش باستانی می کردیم، تختی با من به زبان ترکی صحبت می کرد و کاملاً به زبان ترکی مسلط بود.

"پدر تختی 30 هزار متر زمین و یخچالهای طبیعی در جنوب تهران داشت، این زمین ها در زمان رضا خان برای احداث ایستگاه راه آهن تصرف شد و بدین ترتیب خانوادة تختی از هستی ساقط شد و این امر موجب نفرت غلامرضا تختی از خاندان پهلوی گشت".(7) تختیِ 7 ساله مجبور شد برای گذراندن زندگی خانواده اش سر کار برود. ابتدا در دکان نانوایی و سپس در دکان نجاری شیخ ابراهیم مشغول بکار شد. بعد از این واقعه، رجب خان که برای خودش یلی بود و قد و قامت بلند و بالایی داشت و به شهادت مردم خانی آباد، قطعات یخ 120 کیلویی را به راحتی بلند می کرد و به این طرف و آن طرف می برد، دچار ضعف جسمی و روحی شدیدی شد. او در اواخر عمر تقریباً مشاعرش را نیزازدست داد،با قدی خمیده ازکوچه ها می گذشت وساعتها روی پله های سنگی مسجد قندی می نشست.

غلامرضا تختی خیلی به درس خواندن علاقه داشت. او آرزو می کرد آن قدر درس بخواند تا روزی بتواند، دکتر یا مهندس شود، نه از این جهت شغل نان و آب داری داشته باشد بلکه خودش می گفت: از این راه بیشتر می تواند به مردم خدمت کند. در 7 سالگی به دبستان منوچهری (تختی فعلی) خانی آباد رفت، ولی چون مجبور بود کار کند، نتوانست از کلاس پنجم بالاتر برود. بعدها در امتحان متفرقه شرکت کرد و تصدیق ششم ابتدایی را گرفت. پس از آن تحصیل را تا سیکل ادامه داد. خودش در این باره می گفت: تنها خاطره ای که از دوران تحصیل به یاد دارم این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، امّا زندگی در میان مردم و برای مردم، درسهایی به من آموخت که فکر می کنم، هرگز نمی توانستم در بهترین دانشگاهها کسب کنم.

غلامرضا تختی از کودکی به ورزش علاقة زیادی داشت. او هرگز به فکر قهرمان شدن نبود، بلکه ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی می خواست. خود بارها گفته بود: فکر اینکه روزی قهرمان کشور یا قهرمان جهان شوم، خجالتم می داد. (8)

کاشف و مشوق تختی در کشتی، فردی ترکیه ای بنام صاییم بیگ آریکان بود. این ترکیه ای بود که هم تختی را با ورزش کشتی آشنا ساخت و هم او بود که تربیت تختی را در کشتی به عهده گرفت. تُرک بودن آن دو ، علاقة پدر و فرزندی در بین آنها ایجاد کرد. تختی صاییم بیگ را پدر معنوی خود می دانست و به او احترام فوق العاده می گذاشت. صاییم بیگ آریکان اولین سر مربی کشتی آزاد ایران، از سال 1948 المپیک لندن تا سال 1952 هلسینکی، که اهل ترکیه بود، ماجرای کشف تختی را چنین بیان می کند: "یک روز برای گردش و خرید به بازار رفته بودم، دیدم عدّه ای از جوانان با هالتری که خود ساخته بودند، وزنه برداری می کردند. تختی هم در میان آنها بود، با یک نگاه به او، تحت تأثیر هنر نمایی‌اش قرار گرفتم و از آوی خواستم تا به دارالفنون بیاید و کشتی را دنبال کند، تختی دعوت مرا پذیرفت و به تمرین کشتی در سالن دبیرستان دارالفنون پرداخت".(9)

بعدها تختی تمرینات خود را در باشگاه پولاد دنبال کرد و مدت یک سالی که از تمریناتش در کشتی می گذشت، موفقیت خاصی بدست نیاورد. تختی در این باره می گوید: پس از یک سال تمرین، کوچک ترین موفقیتی بدست نیاوردم. علاوه بر اینکه گل نکردم، حتی ضعیف تر هم شدم... باران استهزا و تمسخر به سرم باریدن گرفت و همه به من می گفتند تو خود را بی سبب شکنجه میدهی، برو دنبال کارت، تو اصلاً به درد کشتی نمی خوری ... پس از آنکه متوجه شدم قادر به تحمل نیستم و این باران هم هیچ گاه بند نخواهد آمد، راه خوزستان را در پیش گرفتم. در آنجا یک سال در شرکت نفت مسجد سلیمان کار کردم، زندگی کردم و مبارزه، مبارزه با خود و با ناسزاهای مردمی که رنج فراوانی بر دوش من گذارده بود، اما طاقت این را نداشتم که بیشتر از یک سال این رنج را به دوش بکشم.پس از اینکه به تهران آمدم، آنها پسر هفتاد کیلویی را دیدند که هشت کیلو چاق تر شده بود، اما این چاقی دلیل آن نشده بود که در هر دقیقه ده مرتبه از کشتی گیران زمین بخورم. این یکسال دوری برای تختی بسیار مفید بود، چرا که در این مدت به مبارزه با نفس خودش پرداخت و چنان خود را ساخت که دیگر هیچ کس قادر نبود او را از مسیری که در پیش گرفته بود، باز دارد. در همین زمان، شروع به مطالعه در زندگی و احوال بزرگان جهان کرد، این مطالعات فشرده، تأثیر خوب و عمیقی بر روحیه و شخصیت او گذاشت.تختی می گوید: تمرین های جدید را در سربازخانه شروع کردم، وقتی در سال 1328 در مسابقة بزرگ ورزشی شرکت کردم، در همان اولین دوره ضربة فنی شدم. اما تمرین های جدی و سختی را در پیش گرفتم ... من راه خودم را می دیدم، راهی بود روشن، که در آن می شنیدم: رضا، تو کاری به این حرفها نداشته باش، راه خودت را بگیر و برو، آینده مال توست، متعلق به کسانی است که بیشتر از همه رنج برده اند. غلامرضا تختی در سال 1329 به مقام قهرمانی ایران در وزن 79 کیلوگرم رسید و از آن تاریخ به بعد، 15 سال تمام قهرمان ایران شد، مقامی که حفظ آن در این مدت طولانی از عهدة هر کسی بر نمی آید.(10)

ظهور غلامرضا تختی از پیکارهای کشتی ارتشهای جهان در سال 1329 (1950 میلادی) آغاز شد و در روز 23 اردیبهشت 1330 در سن 21 سالگی، برای اولین بار به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران در آمد و در اولین حضور برون مرزی خود، که مربوط به مسابقات کشتی آزاد قهرمانی 1951 جهانی هلسینکی (فنلاند) بود، در وزن 79 کیلوگرم به مدال نقرة جهان دست یافت. (11) تختی از نادر کشتی گیرانی است که فاصلة ورودش به میادین ورزشی و دریافت مدال جهانی، فقط یکسال و اندی طول کشید. وی درمسابقات جهانی هلسینکی، جوان ترین عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بود که پس از کشتی گیر ترکیه به نام حیدر ظفر به مقام دوم جهان نایل آمد.(12)

غلامرضا تختی که از سال 1330 (1951 میلادی) به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران در آمد، تا سال 1345(1966 میلادی) به مدت حدود 15 سال عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بود، که حاصل آن کسب 7 مدال مختلف از مسابقات کشتی آزاد جهان و المپیک می باشد، که به قرار ذیل می باشد.

1-سال 1951 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان هلسینکی (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 کیلوگرم.
2-سال 1952 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد هلسینکی (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 کیلوگرم.
3-سال 1956 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد ملبورن (استرالیا) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
4-سال 1959 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان تهران (ایران) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
5-سال 1960 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد روم (ایتالیا) مدال نقره در وزن 87 کیلوگرم.
6-سال 1961 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان یوکوهاما (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
7-سال 1962 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان تولیدو (آمریکا) مدال نقره در وزن 97 کیلوگرم (13)
پس از سپری شدن 39 سال از آخرین حضور غلامرضا تختی در مسابقات کشتی آزاد جهان، وی در کارنامه اش با هفت مدال، از نظر تعداد مدال، در ایران همچنان رکورد دار است.(14)

غلامرضا تختی در المپیک 1964 توکیو(ژاپن) نیز عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بوده، ولی بخاطر مخالفت با رژیم استبدادی شاه و فشارهایی که از بیرون و داخل فدراسیون کشتی بر وی وارد می شده، باعث گردید، تختی با روحیة بسیار تضعیف شده، مقابل رقبا حاضر شود که در نتیجه با تلاش بسیار، به مقامی بهتر از چهارمی دست نیافت.

از مقام های دیگر، این پهلوان با غیرت ترک، می توان به مقام های ذیل نیز اشاره کرد.
1-سال 1955 جشنوارة جهانی کشتی آزاد ورشو (لهستان) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
2-سال 1958 مسابقات جام جهانی کشتی آزاد صوفیه (بلغارستان) مدال نقره در وزن 87 کیلوگرم.
3-سال 1958 بازیهای آسیائی قهرمانی کشتی آزاد توکیو (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.

"غلامرضا تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحّر و مهارت خاصی بود، چنانکه 3 بار صاحب بازوبند پهلوانی ایران در سالهای 1335 ، 1336 و 1337 شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد. وی علاوه بر قهرمانی به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده ، جوانمردی و نوعدوستی شهرة خاص و عام بوده است". (15) وی در سال 1332 به استخدام شرکت راه آهن در آمد و ماهیانه 1000 تومان از سازمان برنامه و بودجه و 1000 تومان از فدراسیون کشتی به وی پرداخت می شد.(16) که تمام حقوقش را به نیازمندان و فقرا می بخشید. با این حال وی حتی یک استکان چای کسی را بدون جبران نمی نوشید. تختی بسیار بلند نظر، قانع و صرفه جو بود، به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد. روزی ماشین وی را دزدیدند، اما بعد از چند روز آن را در نزدیک منزل خود پیدا کرد، ولی به شک افتاد که همانست یا نه، چون اگر چه، شماره و رنگ ماشین همان بود ولی قالپاق های نو، تودوزی تازه و بدنة آن کاملاً رنگ شده بود. وقتی در اتومبیل را باز کرد، یادداشتی روی صندلی جلو دید که در آن نوشته شده بود: پهلوون، برای ما کسر شأن بود که اتومبیل شما کهنه، با تودوزی پاره و بدنه اش رنگ و رو رفته باشد، ما آنرا بردیم، ترو تمیز کردیم و آوردیم ... ما را بخاطر این جسارت ببخش. تختی که سخت متأثر شده بود، ماشین را به تعمیرگاهی برده و می پرسد که هزینة آن کارها چقدر می شود، تعمیرکار هم کل هزینه را نزدیک به پانصد تومان تخمین می زند و تختی تمام این مبلغ را که در آن زمان پول کمی نبود، به یک مؤسسة خیریه می بخشد.

(17)ادامه در صفحه بعد

 
 

یکشنبه 28 آبان ماه سال 1385
همکاری تنگا تنگ کردها با اسراییل!!!

 

موجودیت اسرائیل درشمال عراق

همکاری تنگا تنگ کردها با اسراییل!!!

ایالات متحده آمریکا که با مداخله نظامی نتوانسته است کنترل عراق را در اختیار بگیرد ، اینبار برای نیل به این مقصود حیطه همکاری خود با صهیونیستها را گسترش داده است . عملیات نظامی و جنگهائی که اسرائیل در شهرها انجام میدهد ، توجه فرماندهان آمریکائی را جلب نموده است . این توجه بقدری بالا گرفته است که افسران آمریکائی برای تجزیه و تحلیل عملیات نظامی در شهرها به اسرائیل آمده و از طرف دیگر کارشناسان نظامی اسرائیلی نیز در آموزش نظامی سربازان آمریکائی جای مهمی را بخود اختصاص داده اند .

شرکت آمنون شاهاق فرمانده اسبق نیروهای مسلح اسرائیل در عملیاتی برعلیه شیعیان در فلوجه عراق و همچنین شرکت یکی از واحدهای امنیتی اسرائیل در این عملیات بعنوان ناظر ، موضوع همکاری آمریکا و اسرائیل را در مطبوعات جهان منعکس ساخته است . این حیطه همکاری برای بالا بردن سطح توان سربازان آمریکائی در زمینه سلاح و مهمات نیز جریان دارد . پنتاگون در رابطه با چگونگی نفوذ به شهرها ، جمع آوری اطلاعات عملیاتی و نحوه کمین کردن تصمیم گرفته است تا از اسرائیل و تجربیاتش در این رابطه یاری بجوید .

مقامات اسرائیلی بعد از اینکه تهدید امنیتی  اینکشور از طرف عراق از بین رفت ،اینبار تصمیم گرفتند تا از زمینه های اقتصادی در این کشور بهره ببرند . لذا اسرائیل با آغاز جنگی روانی در منطقه ، نقش خود را مهم جلوه داده و بر مشروعیت خود در منطقه و جهان بیشتر تاکید مینماید .  بعنوان مثال گزارشات خبری پیرامون امکان فعالیت مجدد خط لوله نفتی موصل- تل آویو بنا بخواسته مقامات آمریکائی و اسرائیلی بدفعات منتشر گشت . رژیم صهیونیستی اسرائیل در عین حال برای استفاده هرجه بیشتر از بازار عراق تمامی تلاش خود را در میان گذاشته و وزیر اقتصاد اسرائیل برای فعالیت آسان و راحت بازرگانان اسرائیلی در عراق تسهیلات و امکانات بسیاری فراهم ساخته است .  در این چهارچوب با کمک و حمایت محافظه کاران جدید در پنتاگون ، مقامات اسرائیلی در قراردادهای ذیربط با عراق شرکت جسته و احتیاجات نیروهای نظامی آمریکائی در عراق را تامین مینمایند . شرکتهای اسرائیلی با شرکای خود در ترکیه ، اردن ،قطر و امارات متحده عربی کالاهای خود را وارد بازار عراق کرده و از اقتصاد درهم و برهم عراق سهم خود را میگیرند . مورخان صهیونیست با استناد به سخنان پیامبر یوشا در مورد " گمشدگان دیار آشور" ادعا میکنند که عراق امروزی در زمان آشوریان سرزمین ده خانواده بزرگ یهودی بوده که اسیر شده بودند . از اینرو خاخام های یهودی بمحض سقوط رژیم صدام حسین برای یافتن اسنادی در رابطه با این مدعای تاریخی راهی شهر تاریخی بابل و دیگر شهرها شده و دست به تحقیقات زدند . محافل یهودی و صهیونیست نیز با استناد به این ادعای احمقانه خاخام های یهودی عراق را جزئی از اسرائیل بزرگ خوانده و الحاق آنرا خواستار شدند .

یکی از دلایل صهیونیستها برای توجیه علاقه بیشتر به عراق و مخصوصا شمال این کشور توریسم و جهانگردی است ! با وجود اینکه مقامات آمریکائی در هر فرصتی عراق را  کشوری ناامن میخوانند ولی اقدامات مسئولین اسرائیلی و شرکتهای توریستی اینکشور در جهت ترتیب دادن تورهائی برای سیاحت به شمال عراق و کشف موجودیت یهودیان در عراق با مفهوم توریسم و جهانگردی کمی مغایرت داشته و شگفت انگیز میباشد! علیرغم اینکه در عراق شمار یهودیان ساکن بسیار اندک بوده و بخش بزرگی از آنها به اسرائیل انتقال داده شده اند ولی آژانسها و لابیهای یهودی جهان برای تقویت یهودیان عراق هر چه در توان دارند انجام میدهند .

رژیم صهیونیستی اسرائیل روابط خود با اکراد را که گذشته ای تاریخی نیز دارد ، بصورت عنصری جهت نفوذ و ادعای موجودیتشان در عراق بکار میبرند .  اسرائیل روابط خود با کردهای شمال عراق را توسعه بخشیده و با کوچاندن صدوسی هزار یهودی عراقی به اسرائیل تدابیر مهمی در این کشور را بمورد اجرا گذاشته است .گرچه بازگرداندن یهودیان مورد بحث به عراق مورد بحث نیست ولی همین گذشته تاریخی خود برای اثبات ادعای خاخام های اسرائیلی و محافل ذیربط  بکار گرفته شده است . در این چهارچوب با استفاده از همکاری یهودیان و کردها در گذشته و سازماندهی توسط ایالات متحده آمریکا کردها بصورت ابزاری برای تحقق اهداف شوم اسرائیل درآمده اند .

در میان ابزاری که رژیم صهیونیستی برای ایجاد و تداوم موجودیت خود در عراق بکار میبرد میتوان از حکومت جرج بوش ،لابیهای صهیونیست و محافظه کاران جدید اسرائیل ، کردهای عراقی ، بعضی از ممالک عربی و اروپائی ، موساد و شبکه اطلاعاتی در عراق ،شرکتها و مؤسسات اسرائیلی موجود در عراق و .... نام برد .اسرائیل در عراق با سناریوهائی کوچک و بزرگ در صدد تداوم موجودیت خود بوده و در بدترین وضعیت  با تکیه به روابط خود با اکراد در گذشته سناریوی  خودمختاری برای اکراد را نظاره نموده و بعد از بهبود اوضاع عراق را بصورت منطقه ای تحت نفوذ خود درخواهند آورد . تمامی ابزاری که در بالا بدانها اشاره شدند نیز در راستای تحقق این سناریو بکار خواهند گرفت .

اگرچه اقدامات و یا و نقشی که رژیم صهیونیستی و لابی یهودیان در آمریکا و اروپا برعهده میگیرد ، امری معمولی و یا حتی از روی اجبار بنظر میرسد ولی این موضوع برای کشورهای منطقه و علی الخصوص کشورهای همسایه عراق خود یک تهدید بشمار میآید . قویتر شدن اسرائیل در عراق و افزایش سطح نفوذ آن در این کشور تمامی  توازنات امنیتی و سیاسی منطقه را بر هم  زده  و نتیجه صف بندیها و سازماندهیهای جدیدی  را با خود بهمراه خواهد آورد. از اینرو در قبال موجویت روزافزون اسرائیل در منطقه ، واکنش کشورهای منطقه از الگوی رقابتی دو جانبه پا فراتر نهاده و موضوع بعدی چند جانبه همانند تهدیدی بزرگ و جدی یافته است . مقامات سیاسی و نظامی ترکیه که از بافت اداره کرد و نظامی خاص در منطقه برخوردار است ، از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکائی بدین طرف در مورد فعالیتهای اسرائیل  حساسیت بسیاری از خود نشان میدهند ...

ایران از توسعه حیطه فعالیتهای سیاسی ،اقتصادی و اطلاعاتی اسرائیل در مرزهای غربی کشور احساس نگرانی کرده و تداوم حضور آمریکا در عراق را بعنوان عاملی در پنهان ماندن این فعالیتها میداند . سوریه که از غرب با اسرائیل هم مرز بوده و از مرزهای شمالی خود را زیر تهدید متفقین اسرائیل میداند ، با فعالیت اسرائیل در عراق خود را در محاصره میپندارد . عربستان سعودی نیز که از چند سال پیش بدین طرف با رویدادهائی مشکوک سر و کله میزند و از استراتژیهای جدید آمریکا در منطقه دل خوشی ندارد ، تهدیدات محافظه کاران جدید آمریکا در راستای تجزیه این کشور را در موازات سیاستهای اسرائیل میداند .  مقامات سعودی بر این اعتقادند که در به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور ،برهم خوردن استقرار سیاسی و امنیتی و سوقیابی کشور بسوی آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم ، رد پای اسرائیل بچشم میخورد .

کشورهای عربی همانند کویت ،قطر ،امارات متحده عربی و بحرین که با آمریکا و بعضا نیز با اسرائیل ارتباط دارند ترجیح میدهند تا در مقابل افکار عمومی خلق خود سکوت کرده و چشم خود بر موجودیت رو به توسعه اسرائیل در منطقه بپوشند . با همه این احوال منسوبین مطبوعاتی و روشنفکران کشورهای عربی و اسلامی موجودیت و حضور اسرائیل در عراق را تهدیدی برای فلسطین و کشورهای دیگر منطقه میدانند. همچنین میتوان بوضوح مشاهده نمود که موضع اسرائیل در قبال کشورهائی همانند لبنان ، سوریه ،عربستان سعودی و ایران نسبت به دوره قبل از اشغال عراق توسط آمریکا گستاخانه تر شده است .

اسرائیل در عراق بدنبال چه اهدافی است ؟

سقوط رژیم صدام حسین در عراق و بدنبال آن ضعف امنیتی و تهدید متوجه به اسرائیل را باید اولین مرحله از روند رسیدن اسرائیل به اهداف خود در عراق بشمار آورد . دکتر Alon Liel یکی از دیپلماتهای اسرائیل در ترکیه در این رابطه چنین میگوید : " احتمال تجزیه عراق پنجاه درصد است . اگر دولت کرد در شمال این کشور شکل بگیرد ، کردها کمک و یاری که اسرائیل در دهه 1960 به آنها ارزانی داشت را فراموش ننموده و این دولت مطمئنا دوست و همراه اسرائیل خواهد بود .

وقتی این دولت کرد تشکیل شود آنگاه با توجه به جمعیت پرتعداد کردها در اروپا و حمایت آمریکا از آنها باید انتظار داشت که برسمیت شناخته شدن دولت کرد از کشورهای اروپائی آغاز شده و در سطح اروپا توسعه مییابد . شکل گیری یک دولت کرد در منطقه هیچگاه بر ضد منافع اسرائیل نمیباشد ولی با برسمیت شناختن اینچنین دولتی نباید حساسیت تنها شریک استراتژیکمان یعنی ترکیه را تحریک نمود . وقتی به این اظهارات مقام اسرائیلی  و دیگر صهیونیستها توجه کنیم ، درک خواهیم کرد که خواست اسرائیل در عراق تشکیل حکومتی دست نشانده آمریکا ،تجزیه این کشور، تشکیل یک دولت مستقل کرد و یا تاسیس کنفدراسیون کرد میباشد . هرکدام از موارد ذیل از نظر سیاسی ، اقتصادی و امنیتی به اسرائیل این امکان و توانائی را خواهد بخشید که در مقابل دیگر دشمنانش همانند ایران دفاع نماید .

مهمترین نتیجه حضور در عراق ممانعت از تشکیل حکومتهائی دینی و ملی در عراق خواهد بود .بدینترتیب اسرائیل با حضور در عراق گروه و حرکتهائی که رژیم صیونیستی را تهدید مینمایند را نابود ساخته ، از فعالیتشان جلوگیری نموده و یا آنها را تضعیف خواهد ساخت. اسرائیل در راستای تحقق این اهداف خود در تلاش است تا زیر ماسک نیروها و یا مؤسسات آمریکائی و با واسطه ارگانهای دولتی روابط خود با کردها را افزایش دهد . بعنوان مثال گروهی شصت نفری از اکراد بنام "مارن ریشه " برای انجام عملیاتی همانند بمب گذاری ، ترور و آدم ربائی در اسرائیل آموزش دیده اند .سهم این گروه در آدم ربائیهای مختلف در عراق ، ترور مقامات و دولتمردان عراقی و آغاز جنگ و درگیری در این کشور بسیار مهم است . این همکاری نزدیک با اکراد موجب شده تا مامورین اسرائیلی بواسطه راهنماهای کرد از مرز ایران گذشته و در نقاط حساسی دستگاههای استراق سمع کار بگذارند . این اقدامات که با حمایت بیدریغ نیروهای آمریکائی صورت تحقق بخود گرفته است  در واقع به اسرائیل این فرصت را میدهد تا حرکات  واکنشهای ایران را کاملا تحت نظر داشته باشد . نیروهای امنیتی اسرائیل در بعضی از ممالک تحت لوای شرکتهای امنیتی خصوصی فعالیتهای شوم خود را پیش میبرند.

Seymour Hersh نویسنده شهیر آمریکائی معتقد است که صد و پنجاه شرکت اسرائیلی بشکلی مستقیم و یا غیر مستقیم در عراق فعالیت مینمایند . پنج شرکت اسرائیلی که در زیر بدانها اشاره شده است بهمراه پنج شرکت اسرائیلی قراردادهای ساخت و تعمیرات به امضا رسانده اند .

شرکت Dan  در زمینه اتوبوسهای قدیمی

شرکت Rointeks  در زمینه تولید جلیقه های ضد گلوله

شرکت   Schrident  در زمینه تولید درب

شرکت Taymur در زمینه تولید رنگ

شرکت Tomy در زمینه پاکسازی آب آشامیدنی

اسرائیل با فعالیتهای وسیع خود در زمینه اقتصادی تصمیم دارد تا بازار مشخصی در عراق را از آن خود نموده  و در زمینه خرید و فروش کالاهای اسرائیلی همه چیز را طبیعی جلوه دهد .موجودیت اقتصادی اسرائیل در عراق بیشتر بواسطه شرکتهای خصوصی ترکیه و ممالک حاشیه خلیج فارس تحقق مییآبد . در عرصه سیاسی نیز اسرائیل بهمراه آمریکا در مکانیسمهای مقننه و مجریه عراق دارای نفوذ و قابلیت اظهار نظر شده است . این نفوذ روزافزون اسرائیل در منطقه موجب شده است تا دوره ای پرهرج و مرج که سرانجامش به جنگی داخلی خواهد انجامید ، آغاز گردد .احتمال استفاده از نیروهای مجاهدین خلق در خاک عراق و یا بر علیه ایران و همینطور استفاده از گروههای  انقلابی کرد عراقی  رفته رفته بالاتر میگیرد . حضور اسرائیل در عراق تمامی کشورهای منطقه را با خطر بزرگی مواجه ساخته است . ایران ،ترکیه ،سوریه ،عربستان سعوی و کویت در میان اهداف بزرگ رژیم صهیونیستی قرار میگیرند .در آینده ای نه چندان دور نتایج نامطلوب حضور سیاسی ، اقتصادی ،اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در عراق ، تمامی منطقه را در کام خود فرو خواهد برد .

بعد از صدام حسین عراق در چه وضعیتی بسر میبرد؟

بالغ بر سه سال از اشغال عراق توسط آمریکا و متفقینش گذشته و هنوز نه کارهای عمرانی و نه وعده های استقرار صلح و آرامش در کشور عملی نگشته است . بعضی از رئوس اصلی زندگی روزمره بیست و هفت میلین نفر عراقی بدینگونه است :

جنگ ،تحریم و یغما تمامی تاسیسات زیربنائی عراق را بکل ویران نموده است .بعد از سقوط صدام حسین رهبر این کشور بسال 2003 هزینه بازسازی عراق رقمی معادل 55 میلیارد دلار تخمین زده شده بود. آمریکا پرداخت هجده و نیم میلیارد دلار این هزینه را متقبل شده و همچنین رحیمان بین المللی دیگر نیز وعده کرده بودند تا قریب 14 میلیارد دلار این هزینه را به عراق و خلق آن بپردازند .ولی بعد از گذشت این سالها متوجه میشویم که باز مسئله تامین امنیت مهمترین سد در مقابل عمران وآبادانی وعده داده شده در عراق است .مصائب قطع شدن برق و جریان آب آشامیدنی بصورت یکی از مشکلات روزمره مردم عراق درآمده است .بر اساس بازرسیهای بعمل آمده تنها نیمی ازاهالی خانواده ها در عراق به آب آشامیدنی دست مییابند. مقامات عراقی همچنین از ناکافی بودن صندوقهای یاری و کمک به مردم این کشورشکایت میکنند . تاکنون تنها یک پنجم از کمک مالی وعده داده شده به مردم عراق یعنی چیزی حدود پنج و نیم میلیارد دلار به عراق کمک شده و بخشی ازاین کمک نیز که کارشناسان بین المللی آنرا حدود ده الی پنجاه درصد قید نموده اند، برای تامین ثبات و امنیت در این کشورصرف گشته است .

آمریکا در ماه مه سال 2003 پایان جنگ عراق را رسما اعلام نمود ولی علیرغم انتخاب یک دولت غیرنظامی در این کشورهنوز علائمی بر کاهش یابی سطح خشونت در عراق وجود ندارد .بدرستی کسی نمیداند که بعد ازاشغال عراق بدین طرف بطور میانگین روزانه چند نفر درعراق کشته شده اند ولی چنین تخمین زده میشود که این تعداد بین بیست الی 100 هزار نفر باشد .در این میان 2300 سربازآمریکائی نیز کشته شد اند .نیروهای امنیتی که شمارشان 140 هزار نفر اعلام شده است نیز با شورشی عظیم روبرو خواهد شد . چنین تصور میشود که گروههای مختلفی که مستقلا حرکت میکردند بهمین زودیها حرکتی هماهنگ و وسیع را آغاز کنند . چنین ادعا میشود که در بعضی از مناطق سنی نشین شورشیان گروه ابومصائب الزرقاوی تروریست معدوم اردنی  با شورشیان وابسته به صدام حسین همکاری نموده و  شیعیان غیرنظامی را هدف قرار میدهند .

بیشتر جمعیت مسلمان عراق که قریب 27 میلیون نفر است در شهرهای شرقی کشور زندگی میکنند. شصت درصد مردم را اعراب شیعه ، بیست در صد را اعراب سنی و هفده درصد را کردهای سنی تشکیل میدهند .در دوران حکمرانی صدام حسین اداره کرد سیاسی و اقتصادی کشور در دست اعراب سنی قرار داشت که انتخابات ماه ژانویه را در ابعادی وسیع بایکوت نمودند . از اینرو بخش بزرگی از آرا به اعراب شیعه تعلق یافته بود . کردهای سنی که در شمال عراق زندگی مینمایند از سال 1991  ب د  ینطرف دارای سیستم اداره کرد تقریبا خودمختاری میباشند . همانطوریکه میدانیم عراق کشوری نفت خیز میباشد که کمترین کندوکاو ذخایر نفتی در آن انجام گرفته است . با این وجود بدلیل کمبود سرمایه گذاری در صنایع نفتی ،مسائلی بسیار جدی در استخراج و عرضه این ماده حیاتی جهان بروز کرده است . اگر شرایط اپتیمال برای استخراج و فروش نفت در عراق حاکم گردد ، عراق خواهد توانست روزانه بالغ بر شش میلیون بشکه نفت را بفروش برساند .این رقم دوبرابر میزان نفتی است که عراق بسال 1979 و قبل از جنگ با ایران بفروش میرساند . با بمب گذاریهای پی درپی خطوط و مراکز پمپاژ نفتی این سطح تولید حتی کمتراز میزان دوران قبل از اشغال عراق توسط آمریکا یعنی دو و نیم میلیون بشکه در روز میباشد.در نیمه اول سال 2005 تولید نفت درعراق به سطح روزانه یک میلیون و هشتصد هزار بشکه رسیده بود . تقریبا بیست الی سی سال پیش عراق صاحب  بهترین سیستم بهداشتی و درمانی در خاورمیانه بود ولی بهنگام سقوط صدام حسین بسال 2003 با تاثیر تحریمهای مختلف و جنگهای پی در پی سیستم بهداشتی و درمانی در این کشورکاملا ازهم پاشید.از سال 1990 نمودارهای سلامتی بسرعت سقوط کرده و میزان مرگ و میر کودکان زیر پنج سال و نوزادان افزایش چشم گیری داشته است . میزان مرگ و میر مادران نیز نسبت به سایر کشورهای خاورمیانه در سطحی بسیار بالا سیرمیکند .بودجه اختصاصی برای مسائل بهداشتی در سال 2002 قریب 16 میلیون دلار بوده که بسال 2004 به یک میلیارد دلار نزدیک شده است . تمام مردم عراق امروز برای دستیابی به مواد غذائی مود نیاز خود از سیستم کوپن و دفترچه بهره استفاده مینمایند .

 

http://www.oursouthazerbaijan.com/khaber_israel_iraq.htm

نکته:

لازم به ذکراست که نفوذ لابی کورد درایران با عث شد که دولت مردان ایران خود نقش مهمی در بروی کار آمدن کردها در عراق  داشته باشد. حد اقل ذهن ملت ایران این قد ر به خاطر دارند که ایران چه حمایتهای که از جلال طالبانی نکرد ! این کورد قاچاقچی که بعدها سلاح به دست گروفت و با چرید ن از هر آخوری  توانست خود را به ریاست جمهوری عراق برساند . البته سیاستمداران ایران اشتباهات مشابهی راهم درمورد حمایت ازارامنه نیز داشته اند که بعدها متوجه خواهند شد وتاریخ ازشان به عنوان خاعنیین یاد خواهد کرد.

 

 

آذری

  #15
Registered User
 
AtoorPat's Avatar
 

Join Date: Jan 2006
Posts: 298
ملاحظاتی درباره زبان آذری-فهلوی
(از درآمدن تازیان به ایران تاپایان سده‌ی هفتم)



دکتر یحیی ذکاء تبریزی

آذری از دیدگاه واژه‌شناسی و دستور زبان فارسی و صرف و نحو زبان تازی (آذری با یاء مشدد) نسبت به آذربایجان یا آذربیجان را می‌رساند (حریری دره‌الغواص ص 145) و چنین می‌نماید که این نسبت حتی پیش از درآمدن اسلام به ایران، در میان ایرانیان و تازیان شناخته بوده است. زیرا نام رستم فرخ‌زاد سردار لشکر ایران در جنگ با تازیان که خود از مردم آذربایجان بوده «رستم آذری» یاد شده است1 (ثعالبی غرر ص 738 _ مسعودی التنبیه ص 82)

هم‌چنین عبدالرحمن بن‌عوف از زبان ابوبکر صدیق خلیفه اول، پیش از گشودن ایران به‌دست تازیان آورده است که او در پایان زندگی در رخت‌خواب بیماری می‌گفته است: «ولتألمن النوم علی الصوف الاذربی کما یألم احدکم النوم علی حسک ـ السعدان» (مجرد النحوی. الکامل ص 5) «یعنی خواب بر روی پشمینه آذری مرا چنان می‌آزارد که هر یک از شما را خوابیدن بر روی خار خسک»

تازی نویسان نخستین سده‌ی‌های اسلامی، نام آذربایگان و نسبت بدان را گوناگون یاد کرده‌اند. زیرا فراگویی این واژه‌ها، آن‌چنان که ایرانیان آن‌ها را بر زبان می‌آوردند، برای تازی زبانان دشوار بود، از این‌رو، واژه‌ی آذربایجان (آذر+ بای + گان) را به کالبد زبان تازی ریخته «آذَربیجان» و «آذرَبیجان»2 و در نسبت دادن کسی یا چیزی بدان سرزمین گاه یاء مشدد را دنبال بخش نخست نام افزوده «اَذَری» و اَذری»3‌ و «الاَذَریه» و «الاَذریه» نوشته‌اند و گاه به غیر قیاس یاء را دنبال بخش دوم آورده «اَذربی»4 و «اَذربی» (مجرد نحوی ص 5 و یاقوت ج 1 ص 128) و «الاَذَربیه» و «الاَذربیه» (سمعانی ج 3 ص 93) به‌کار برده‌اند. گاهی نیز، الف و نون را از پایان نام انداخته، نشانه نسبت را به بازمانده آن افزوده «اَذَرِبیجیه» و «اَذرَبِیجیه» (یاقوت معجم ج 1 ص 160) می‌نوشتند (صورت اذربیجیده که در چاپ عکسی انساب سمعانی لیدن آمده، تصحیف این واژه است).

چنان‌که گفته شد نسبت‌های بالا در سه مفهوم «صوف اذرَیی» و «العجم‌الاذریه» و «لسان یالغه الاذریه» به‌کار رفته و منظور از زبان آذری گونه‌ای گویش ایرانی است که از آغاز سده‌ی‌های اسلامی، تا نزدیک به سده‌ی یازدهم هجری قمری، کم و بیش مردم آذربایگان بدان سخن گفته و چگامه می‌سروده‌اند.

زبان آذری در نوشته‌های پیشین پارسی، گاه: فارسی پهلوی (فهلوی و فهلویه)، راژی (رازی، راجی)، شهری نیز نامیده شده است. لیک نام ویژه‌ی آن در میان ایرانیان همانا «آذری»‌بوده است.

این زبان شاخه‌ای از گروه زبان‌های ایرانی غربی است که در شمال غربی ایران زمین بدان سخن گفته‌اند و با زبان‌های آرانی و تالشی و گویش‌های خلخالی و همدانی و زنجانی و تارمی و زبان‌های کردی و ارمنی همبستگی‌های دور و نزدیک داشته است.

پیش از این برخی از نویسندگان به ناروا، «آذری» را به معنای زبان امروزی آذربایجان پنداشته‌اند و میرزا کاظم‌بیک دربندی برای نخستین بار در کتاب خود به نام «اوبشچایا گراماتیکا تورکسگو تاتارسکو یازیکا» که به سال (1255 هـ . ق / 1839 م.)، در شهر قازان به روسی به چاپ رسیده است، آذری را به اشتباه به مفهوم زبان ترکی به کار برده و آن را به شمالی و جنوبی تقسیم کرده است (دائره‌المعارف اسلام متن ترکی).

نویسندگان نامه دانشوران نیز در داستان ابوالعلاء معری و خطیب تبریزی، که در پی خواهد آمد، «الاذربیه» را به اشتباه «زبان ترکی» ترجمه کرده‌اند. لیک اصطلاح «آذری» به معنای تاریخی و دانشی و زبان‌شناسی و مفهوم درست خود، از سال 1304 هـ . ش ]خورشیدی[. پس از پراکندن رساله «آذری یا زبان باستان آذربایگان» نوشته دانشمندان ایرانی آذربایگانی احمد کسروی در میان دانشوران و زبان‌شناسان شناخته و متداول گردیده است.

کهن‌ترین ماخذی که در آن به زبان ویژه آذربایگانیان به نام «پهلوی» اشاره گردیده، گفته عبدالله بن‌مقفع دانشمند ایرانی در گذشته به سال 142 هـ . ق / 709 م. (به نقل ابن‌ندیم در الفهرست) است که گفته بوده: «زبان‌های فارسی (ایرانی) عبارت است از پهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی و پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اسپهان، ری‏، همدان، ماه نهاوند، و آذربایگان» (ابن ندیم الفهرست ص 22).

گذشته از این، ماخذ کهن دیگری که در آن به زبان مردم آذربایگان ـ بی‌آن‌که نامی بر روی آن گذارد ـ اشاره شده است، فتوح البلدان بلاذری است که در دهه‌ی ششم سده‌ی سوم هجری (255 هـ . ق / 869 م.) نوشته شده است.

در این کتاب درباره‌ی گشودن آذربایگان به دست تازیان می‌نویسد: «اشعث بن قیس، آن‌جا را حاد به حان گشود و پیش رفت و حان به زبان مردم آذربایگان حائر را گویند. (بلاذری ص 28) واژه حان در نوشته بلاذری باید همان «خان»‌به معنای کاروانسرا و منزل باشد که درباره آن یاقوت در معجم البلدان در زیر ماده «خان لنجان» نوشته است «و هی عجمیه فی‌الاصل و هی المنازل التی یکسنها التجار» (یاقوت ج 2 ص 341).

نویسنده البلدان (تالیف 278 هـ . ق / 891 م.) احمدبن ابی یعقوب اسپهانی معروف به یعقوبی، در گذشته به سال 292 هـ . ق / 904 م.، آذری را به مفهوم مردم منسوب به آذربایگان به کار برده نوشته است: «مردم شهرها و کوره‌های آذربایگان، مردم در آمیخته‌ای بودند از ایرانیان کهن «آذریه» و «جاودانیه» شهر «بذ» که بابک در آن بود، سپس که گشوده شد تازیان در آن نشیمن گرفتند. (یعقوبی، ترجمه ص 46).

حمزه اسپهانی (280 ـ 360 هـ . ق /893 ـ 970 م.) در کتاب «التنبیه علی حدوث التصحیف» از زبان یک ایرانی نومسلمان هم‌روزگار خود به نام زردشت پور‌آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن موبد متوکلی، زبان مردم آذربایگان را پهلوی یاد کرده، می‌نویسد: «ایرانیان را پنج زبان بود: پهلوی، دری، پارسی،‌خوزی، و سریانی. پهلوی زبانی بود که شاهان در نشست‌های خود بدان سخن می‌گفتند و این زبان منسوب است به پهله و پهله نام پنج شهر اسپهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایگان است (حمزه اسپهانی ص 23).

ابی‌القاسم عبیدالله بن‌عبدالله معروف به ابن خردادبه در گذشته حدود سال 300 هـ . ق / 912م.، در کتاب خود به نام «المسالک و الممالک» زیر عنوان «بلاد البهلویین» می‌نویسد: «الری و اصپهان و همدان و الدینور و ماه نهاوند و مهرجان قذق و ماسپدان و قزوین و بهامدینه موسی و مدینه المبارک» (ابن خرداد به ص 57). چنان‌که دیده می‌شود این جغرافی‌نویس در رده شهرهای پهله، نامی از آذربایگان نبرده است!

ابوالحسن علی بن حسین مسعودی که به سال 314 هـ . ق / 926 م.، از تبریز دیدار کرده، در کتاب «التنبیه و الاشراف» (تالیف 340 هـ . ق/ 951 م.) در شمردن نژادهای هفتگانه، هنگامی که از ایرانیان سخن می‌دارد، آشکارا از «زبان آذری» نام برده می‌نویسد: «ایرانیان مردمی بودند که قلمروشان دیار جبل بود از ماهات و غیره و آذربایگان تا مجاور ارمینیه و آران و بیلقان تا دربند که باب‌الابواب است و ری و تبرستان و مسقط (ماساگت) و سیستان و کرمان و پارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته است. همه این ولایت‌ها یک کشور بود و پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود و اگر در زبانی تنها برخی واژه‌ها و ترکیب واژه یکی باشد، زبان یکی است. اگرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد. چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های ایرانی (مسعودی صص 76-74).

جهانگرد بغدادی ابوالقاسم محمدبن حوقل (در گذشته حدود سال 370 هـ . ق / 980 م.) در کتاب «صورة‌الارض» که آن را به سال (331 هـ . ق / 944 م.) پرداخته است در سخن راندن از آذربایگان و آران و ارمنستان می‌نویسد: «زبان مردم آذربایگان و زبان بیش‌تری از مردم ارمنستان فارسی و تازی است، لیک کمتر کسی به تازی سخن می‌گوید و آنان که به فارسی سخن گویند، به تازی نفهمند. تنها بازرگانان و زمین‌داران‌اند که گفت‌وگو با این زبان را نیک توانند. برخی تیره‌ها نیز این‌جا و آن‌جا. زبان‌های دیگر می‌دارند. چنان‌که مردم ارمنستان و مردم دبیل و نخجوان و پیرامون آن‌ها، به ارمنی، مردم بردعه، به آرانی سخن گویند و در آن‌جا کوه مشهوری است که «قبق» نامیده می‌شود و زبان‌های گوناگون فراوان از آن کافران ]منظور مسیحیان است[ در پیرامون آن کوه قرار گرفته است و بیش‌تر آنان زبانی واحد و مشترک دارند» (کسروی ص 11). از نوشته ابن حوقل چنین پیدا است که منظور او از فارسی یا زبان ایرانی، همان زبان آذری است، نه زبان دری.

ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی استخری، معروف به کرخی در کتاب «المسالک و الممالک» که آن را به سال (346 هـ . ق / 957 م.) پرداخته است، در نام بردن از آذربایگان و ارمنستان و آران می‌نویسد: «زبان مردم آذربایگان و ارمنستان و آران فارسی (ایرانی) و تازی است جز مردم دبیل و پیرامون آن که به ارمنی سخن می‌گویند و نواحی بردعه که زبانشان، آرانی است» (استخری صص 191-192).

ابوعبدالله محمدبن احمدبن یوسف کاتب خوارزمی در مفاتیح العلوم (نوشته به سال‌های 367-372 هـ . ق / 977-982م.) سخن پیشینیان را در این باره تکرار کرده، می‌نویسد: «فهلویه یکی از زبان‌های ایرانی است که پادشاهان در نشست‌های خود بدان سخن می‌گفته‌اند. این زبان به پهله منسوب است و پهله نامی است که بر پنج شهر اطلاق می‌شده: اسپیهان، ری‏، همدان، ماه نهاوند، و آذربایگان. (خوارزمی، ترجمه ص 112).

ابوعبدالله بشاری مقدسی در کتاب «احسن التقاسیم» که آن را به سال (375 هـ . ق/985 م.) نوشته است در شرح جغرافیای جهان اسلام که از پیش خود، آن را بخش‌بندی نوینی کرده و سرزمین ایران را هشت اقلیم شمرده است، می‌نویسد: «زبان مردم این هشت اقلیم عجمی است جز این‌که برخی از آن‌ها، دری و برخی باز بسته (منغلفه = پیچیده) است و همگی را فارسی (ایرانی) نامند». سپس که از اقلیم «رحاب» که به گمان او سرزمین‌های آذربایجان و آران و ارمنستان را در بر داشت، سخن می‌دارد می‌نویسد «زبان‌شان خوب نیست در ارمنستان به ارمنی، در آران به آرانی، سخن می‌گویند، فارسی‌شان را توان فهمید در حرف‌ها به زبان خراسانی ماننده و نزدیک است (مقدسی ترجمه ص 552).

محمدبن اسحاق معروف به ابن ندیم در الفهرست که آن را به سال (377 هـ . ق/ 978م.) نوشته، گفته ابن مقفع و متوکلی را باز گفته، می‌نویسد: «زبان‌های فارسی (ایرانی) عبارت از پهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی است. پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اسپهان،‌ همدان، ماه نهاوند و آذربایگان (ابن ندیم ص 19).

داستانی از نیمه نخستین سده‌ی پنجم هجری در انساب سمعانی (555 هـ . ق/ 1160 م.) زیر نام تنوخی یا ابوالعلاء معری (363-447 هـ./ 973-1055 م.) سخنور و اندیشمند تازی و ابوزکریا یحیی بن علی خطیب تبریزی (در گذشته به سال 502 هـ./ 1109 م.) آورده شده که یاقوت هم آن را در معجم الادبا (جز سوم ص 135) بازنویسی کرده است.

در این داستان، ابوزکریا درباره هوشمندی استادش گزافه سرایی کرده می‌گوید: «روزی در مسجد معرة‌النعمان روبه‌روی هم نشسته بودیم و من چیزی از نوشته‌هایش را به او می‌خواندم، سال‌ها بود که من در نزد او بودم و در آن مدت کسی از همشهریانم را ندیده بودم. ناگهان یکی از همسایگان‌مان برای گزاردن نماز به مسجد درآمد. او را دیدم، شناختم و از خوشی، حالم بگردید. ابوالعلاء دریافته گفت: تو را چه شد؟ گفتم پس از سال‌ها، یکی از همشهریانم را دیدم که به مسجد درآمد. به من گفت: برخیز با او سخن بدار، گفتم: تا کارمان پایان گیرد. گفت برخیز من در انتظار تو می‌مانم. پس برخاستم و با او به زبان آذری (اذربیه) گفت‌وگوی بسیار کردم و هر چیزی که می‌خواستم از او پرسیدم، چون به نزد او بازگشته دوباره روبروی وی نشستم، به من گفت این چه زبانی بود؟ گفتم زبان مردم آذربایگان است. گفت: من این زبان را نمی‌شناسم و آن را نمی‌فهمم، لیک هر آنچه شما بهم گفتید به یاد سپردم، آن گاه واژه به واژه هر آن‌چه ما با یکدیگر گفته بودیم، باز گفت: همسایه‌مان سخت در شگفت شد و گفت:چگونه می‌تواند چیزی را که نمی‌فهمد به یاد سپارد؟! (سمعانی ج 3 ص 90).

در نامه دانشوران که این داستان را یاد کرده‌اند چون ترجمه کنندگان در سرتاسر تاریخ، زبان دیگری برای مردم آذربایگان نمی‌شناخته‌اند. «اذربیه» را «زبان ترکان» ‌ترجمه کرده، گروهی از دانشوران غربی از جمله گای له استرنج را (ترجمه انگلیسی نزهت القلوب) به اشتباه انداخته‌اند. (نامه دانشوران چاپ دوم ج 2 ص 213). از نوشته‌هایی که در این‌جا یاد کردیم و چنین برمی‌آید که تا آغاز سده‌ی پنجم هجری همه نویسندگان، تنها به نام بردن از زبان آذری بسنده کرده و هیچ نمونه‌ای از آن به دست نمی‌دهند و واژه و عبارت و شعری از آن در نوشته‌های خود نمی‌آورند. لیک از سده‌ی پنجم به این سو، در برخی از فرهنگ‌ها و کتاب‌ها، جسته و گریخته واژه‌ها و جمله‌ها و دو بیتی‌هایی از این زبان نمونه داده می‌شود که از دیدگاه شناخت چه بود این زبان ایرانی، بسیار پر ارج و گران‌بها است و با پژوهش این نمونه‌ها است که جایگاه زبان آذری در میان زبان‌های دیگر ایرانی شناخته می‌شود و روشن می‌گردد و همبستگی آن با دیگر گویش‌های ایرانی و زبان پهلوی و دری آشکار می‌شود.

در نیمه یکم سده‌ی پنجم هجری، برای نخستین بار در کتاب «الابنیه عن حقایق الادویه» نوشته‌ی ابومنصور موفق‌الدین بن علی الهروی (زنده در سال 447 هـ . ق.) زیر عنوان «جلبان» از یک واژه آذری بدین‌سان یاد شده است: «جلبان بر وزن قربان، غله‌ای شبیه به ماش که در یزد و کرمان می‌خورند. جلبان را به قزوین خلر به آذربایجان گلول به خراسان گروهی مُلک گویند (ابومنصور ص 91ـ کیا آذربایگان ص 21).

ماخذ دیگری که در آن چند واژه آذری یاد گردیده است، لغت فرس (تالیف حدود 458 هـ . ق.) نوشته ابومنصور احمدبن علی معروف به اسدی توسی است که خود در همان روزگار در آذربایگان و آران می‌زیسته و فرهنگ خود را در همان‌جا برای چامه سرایان آذربایگانی و آرانی ـ که معنای برخی واژه‌های مهجور پارسی دری و گویش‌های دیگر ماوراءالنهر و خراسان از سغدی و ختنی و تخاری و جز آن‌ها را که در زبان شعر و ادب ایران به کار می‌رفت، درنمی‌یافتند و ناچار نمی‌توانستند در سروده‌های خود از آن‌ها بهره یابند ـ نوشته است.

در دست نوشت کهنی از این فرهنگ که به سال 772 هـ . ق/ 137 م. نوشته شده (کیا، مجله ادبیات س 3 ش 3) ده واژه از زبان مردم آذربایگان از جمله: «برز، پور، رجه، رژد، سهراب، شکم خواره، گریوه، گله، مارلوز» یاد شده که اگر این‌ها نوشته‌ی خود اسدی توسی باشد، باید آن‌ها را از کهن‌ترین نمونه‌ها و واژه‌های دیگر هم‌چون، چراغله، شم، کام، کنگر، ملاص، نهره» از زبان آذری دیده می‌شود که گمان می‌رود دارندگان آذربایگانی این دست‌نوشت‌ها، این واژه‌ها را سپس در متن یا حاشیه کتاب‌های خطی خود افزوده‌اند و اگر زمان کاربرد آن‌ها، سده‌ی پنجم هجری هم نباشد، ‌به هر سان از واژه‌های زبان آذری شمره می‌شود و با ارزش هستند (کیا، آذربایگان ص 29).

باز در نسخه دیگری از این واژه‌نامه، چند نمونه آذری از جمله: «انداسنسته»، «بلسک»، «پافتاوه»، «خسینسته»، «داهول»، «دلموت» «فرقوط»، «گمانه»، «گاو‌آهن» یاد گردیده (ابومنصور توسی، لغت فرس مجتبایی و صادقی ص 234).

از سده‌ی ششم، به جز یک واژه از گویش آذری مردم خوی («امله» به معنای کسی که لکنت زبان دارد) انساب سمعانی)، نوشته یا نمونه‌ای از زبان آذری، تاکنون در کتاب‌های پارسی و تازی به دست نیامده است.

در دو دهه نخستین سده‌ی هفتم هجری، یاقوت حموی نویسنده کتاب‌های معجم‌الادبا و معجم‌البلدان (تالیف 623 هـ . ق/ 1226 م.) که در جهانگردی‌های خود از آذربایگان نیز گذشته، و به سال 610 هـ . ق 1213 م. در تبریز بوده و آگاهی‌های فراوانی از سرزمین و مردم این سامان داشته است، در معجم‌البلدان در زیر ماده «اَذرَبیجان» عبارت‌هایی آورده (در پانوشت شماره 3 یاد شده) نوشته است: «مرز آذربایگان از سوی شرق بردعه (؟) و از سوی مغرب ارزنجان است و از سوی شمال به شهرهای دیلم و گیلان و تارم (؟) می‌رسد و آن سرزمینی است بس فراخ از شهرهای نامدارش تبریز است که اکنون پایتخت و بزرگترین شهر آن‌جا است. پایتختش پیشترها، مراغه بود. از شهرهایش: خوی، سلماس، ارمیه، اردبیل، مرند و جز این‌ها است و از آن‌جا سرزمینی نیک و کشوری بزرگ و بیش‌تر کوهستانی است. در آن‌جا دژهای فراوان هست و خیرات گسترده و میوه‌های فراوان. من جایی پرباغ و بوستان‌تر از آن‌جا ندیده‌ام و هم از فراوانی آب‌ها و چشمه‌ها، در آنجا نیازی نیست که کسی برای آوردن آب به هر جایی برود، زیرا در زیر پایشان و به جا که بنگری آب‌ها روان است، آبی خنک و پاکیزه. مردمش گشاده‌رو و سرخ چهره و لطیف پوستند، برای آنان زبانی است که به آن آذری (الاذریه) می‌گویند و جز خودشان کسی آن را نمی‌فهمد. در مردم آن‌جا گونه‌ای نرم‌خویی و نیک‌رفتاری هست، جر این‌که در سرشت آنان خست چیره است. این سرزمین جایگاه فتنه و جنگ است، چیزی که هیچ‌گاه از آنجا دور نمی‌شود، به این انگیزه، بیش‌تر شهرها و روستاهایش ویران است. در این روزها زیر فرمان جلال‌الدین منکبرنی پسر محمدبن تکش خوارزمشاه است ...» (یاقوت، معجم البلدان ج 1 ص 128-129).

یاقوت باز هم در همین کتاب زیر ماده ... «فهلو» همان سخنان حمزه اسپهانی و پیشینیان را باز گفته و از زبان شیرویه پسر شهردار افزوده است: «شهرهای پهله هفت تاست: همدان، ماسبذان، قم، ماه البصره (نهاوند) صیمره، ماه‌الکوفه (دینور) و کرمانشاهان و سرزمین‌های ری، اسپهان‏، قومس، تبرستان، خراسان، سیستان، کرمان، مکران، قزوین، دیلم و طالقان، جزو شهرت‌های پهله نیستند (یاقوت ج 4 ص 281)و

از نوشته‌های یاقوت چنین پیداست که در آغاز سده‌ی هفتم، یعنی در سال‌هایی که ایران زمین میدان تاخت و تاز لشکریان خونخوار مغول بود، هنوز زبان آذربایگانیان و تبریز دست نخورده باز مانده بود و از ترکی گویی در آن‌جا اثری نبود و این موضوع را نوشته‌ی زکریا بن محمد قزوینی در آثار البلاد (تالیف 674 هـ . ق / 1275 م.) که می‌گوید: «هیچ شهری از دستبرد ترکان محفوظ نمانده است مگر تبریز» استوار می‌گردد (زکریای قزوینی‏، بیروت ص 339).

دو قصیده بلند به زبان آذری از سده‌ی هفتم در دست نوشتی از زینه‌المجالس (کتابخانه ایاصوفیا شماره 2051) که به سال 730 هـ . ق، به دست محمدبن احمد السراج تبریزی نوشته شده، بازمانده است که نمونه‌ای از یک گونه آذری این دوره به شمار می‌آید.

نویسنده این گفتار با پژوهش‌هایی که انجام داده است، چنین گمان می‌برد که قصیده‌ی نخستین که در شکایت از روزگار است، به نام امیر مجیرالدین یعقوب فرزند ملک عادل ابوبکر بن ایوب از خاندان ایوبیان جزیره (میافارقین) سروده شده است که سپس از دوستان و همراهان سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه شد (نسوی‏، سیره، صص 207ـ 246) و در میان سال‌های 620-626 هـ . ق. احتمالا به آذری غربی و در شهر اخلاط سروده شده است.

یکی از این قصیده‌ها، دارای پنجاه و هفت بیت و دیگری بیست و نه بیت است و برخی ویژگی‌های صوتی و دستوری و لغوی زبان آذری در آن‌ها هویداست و می‌توان آن‌ها را از کهن‌ترین نمونه‌های آذری از نواحی غرب آذربایجان به شمار آورد (ادیب توسی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز س. ش 4 صص 407-367).

افزوده بر این قصیده‌ها، چند واژه‌ی آذری نیز از این سده‌ی در نوشته‌ها آورده شده که یکی از آن‌ها از زبان بابامزید (مرگ 655 هـ . ق./ 1257 م.) در کتاب «روضات الجنان» کربلایی حسین نوشته شده که می‌گفته: «عبدالرحیم «بوری بوری» (بیابیا) و این همان واژه‌ای است که جلال‌الدین مولوی بلخی (604-673) در مثنوی از زبان شمس تبریی که به زبان آذری سخن می‌گفته، تکرار کرده است.

از آن جمله است بیست واژه آذری در حاشیه صفحه‌های دست نوشت فرهنگ «البلغه» که به سال 688 هـ . ق./ 1269م. به دست عبدالملک بن ابراهیم بن عبدالرحمان قفالی تبریزی نوشته شده و به دست ما رسیده است (نسخه خطی کتابخانه چستربیتی، دبلین شماره 305) (قفقالی، دست نوشت، البلغه نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران). این واژه‌های آذری، برای نخستین بار از سوی شادروان مجتبی مینوی در ششمین کنگره‌ی تحقیقات ایرانی که به سال 1355 هـ.ش. در تبریز برگزار گردیده بود، شناسانیده شد، لیک درباره آن‌ها تا دیر زمانی مطلبی نوشته نشده بود. نویسنده این گفتار نیز، سپس دو واژه «نشخور»‌ و «مهره»‌ را از همان دست نوشت یافته ]و[**** شماره آن‌ها را به بیست و دو رسانید که در یادنامه سلطان القرایی با توضیحاتی چاپ شده است و در همین مجموعه نیز آمده است.

از نیمه دوم این سده‌ی، تک واژه آذری «جولخ از گویش مردم خوی در کتاب آثار البلاد قزوینی (تالیف 674 هـ . ق. 1275 م.) یاد شده (قزوینی، کیا، آذربایگان، ص 9).

از همام شاعر تبریزی (714-636 هـ . ق./ 1314-1238 م.) که بیش‌ترین سال‌های زندگانی خود را در سده‌ی هفتم هجری گذرانیده، یک تک بیت آذری در پایان غزلی به فارسی و یک غزل ملمع آذری ـ پارسی که شش مصرع و یک بیت آن تماما به گویش آذری تبریز است، بازمانده که هر دو در دیوان شاعر (ص 134) و در کلیات عبید زاکانی (صص 142-126) به چاپ رسیده است.

سخنرانی تاریخی حجت الاسلام دکتر بیگدلی

حجت الاسلام دکتر بیگدل مدیر مسئول نشریه بهار زنجان در ابتدای کنگره حکیم هیدجی سخنان بسیار مهمی ایراد نمودند که به جهت اهمیت سخنان ایشان در اینجا درج  می شود. 

دکتر رحمت اله بیگدلی رییس ستاد همایش و مدیر مسؤول هفته نامه‌ی بهار زنجان در این همایش ، تجلیل از جایگاه علمی حکیم هیدجی و بازگشت به خویشتن را از دلایل برگزاری این مراسم اعلام کرد و گفت : بازگشت به خویشتن شعاری بود که توسط روشنفکرانی همچون امه سزر ، فانون ، سفتور، نیرره ، کاتب یاسین ، کنیاتا ، عوده و... مطرح شد. در ایران اسلامی ما هم بزرگانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی ، شیخ هادی نجم آبادی ، آیه ا... نائینی، اقبال لاهوری و دکتر علی شریعتی و ... از منادیان این شعار بودند.

وی افزود : هدف از این طرح شعار تکیه بر فرهنگ ملی و سنت تاریخی در برابر تهاجم نظامی ، سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی استعمار بود. استعماری که علاوه بر چپاول سرمایه‌های مادی حذف و نابودی فرهنگ اصیل و ریشه‌دار تاریخی ما را نشانه رفته بود.

دکتر بیدگلی در ادامه با اشاره به جایگاه علمی و فرهنگی حکیم هیدجی گفت : « حکیم هیدجی سمبل هویت تاریخی و قومی ماست. او یک روحانی ، عالم دین و حامل فرهنگ اسلامی ماست، او فیلسوف است ، فیلسوفان در طول تاریخ مظهر عقلانیت بوده‌اند و چراغ عقل را در برابر تحجر روشن نگه داشته‌اند. حکیم هیدجی به زبان فارسی یعنی زبان رسمی مردم ایران و به زبان ترکی، زبان قومی خویش و به زبان عربی ، زبان مشترک مسلمانان جهان سخن گفته و شعر سروده است.

رییس ستاد همایش بزرگداشت حکیم هیدجی در ادامه گفت : « تکیه‌ی ما بر زبان ترکی به منظور دفاع از هویت قومی و تاریخی خود می‌باشد و نباید آن را با برخی از حرکت‌های غیر معقول عده‌ای معدود و انگشت شمار خام اندیش تحت عنوان پان ترکیسم و یا پان فارسیسم اشتباه گرفت. گرایش‌های پان ترکیستی ، پان فارسیستی و پان عربیستی و پان‌‌های دیگر از نظر ما مفهوم ارتجاع و اقدامات ضد ملی و در راستای تامین اهداف استعماری است و ما هرگونه تفکر و حرکتی را که در این راستا باشد محکوم می‌دانیم.»

دکتر بیگدلی گفت : « برخی از شوونیست‌های باستانگرا با زدن اتهامات واهی به این گونه حرکت‌های فرهنگی نسبت تجزیه طلبی به آن می‌دهند و حال این که به هیچ عنوان این گونه تهمت‌های ناروا برازنده‌ی قامت زیبای مردم آذربایجان و ترک زبان ایران نیست.»

دکتر بیگدلی با رد این گونه نسبت‌های ناروا به مردم آذربایجان و ترک زبان ایران گفت : « معمولا اقلیت به علت ستمی که از سوی اکثریت بر او می‌رود تجزیه طلب می‌شوند نه اکثریت. از آن جایی که اکثریت مردم ایران را ترک زبانان تشکیل می‌دهند هیچ جایی برای این سخنان واهی باقی نمی‌ماند.دکتر بیگدلی تصریح کرد که ایران از آن ماست و آذربایجان و ترک زبانان همواره در طول تاریخ ضامن استقلال و تمامیت ارضی ایران بوده‌اند.»دکتر بیگدلی با اشاره به جان فشانی‌های بزرگانی چون شیخ محمد خیابانی، ستارخان ، باقر خان و... در راه دفاع از استقلال ایران گفت : « آذربایجان و مردم ترک زبان ایران در تمامی عرصه‌های دفاع از ایران و اسلام پیشتاز بوده‌اند.

حضور گسترده‌ی مردم آذربایجان و ترک زبان ایران در انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل و دفاع مقدس در مقابل تهاجم صدامی و جبهه‌ی متحد استکبار جهانی و تقدیم صدها شهید هرگز از ضمیر مردم ایران و جهان پاک نخواهد شد.»

دکتر بیگدلی در ادامه افزود : « آذربایجان و ترک زبانان ایران در عرصه‌ی فرهنگی نیز پیشتاز بوده و شخصیت‌های بزرگ علمی و فرهنگی و... را تقدیم ایران عزیز کرده است. یکی از این بزرگان عرصه‌ی علم و ادب و فرهنگ ، حکیم . فیلسوف . عارف جلیل القدر و شاعر توانا ملا محمد علی معروف حکیم هیدجی است که امروز برای تجلیل از مقام شامخ علمی و فرهنگی این بزرگمرد عرصه‌ی اندیشه و تفکر اقدام به برگزاری این همایش نموده‌ایم.»