صفحه بعد | خداى عهد عتیق | صفحه قبل | |
مهراب صادقنیا اشاره بىگمان، شاکله آموزههاى ادیان بر درک چگونگىِ پیوند بشر با خدا استوار است و ?دیانت موضوعِ رابطه انسان با خداست?. یهودیت از جمله ادیان توحیدى است که فهم آن بدون درک تصویرى که از تعامل خدا و بشر ارایه مىدهد ناممکن است. خداى عهد عتیق خدایى است حاکم و قانونگذار؛ او شهریار زمین است که پادشاهانِ جهان از هیبت بىمثالش به خود مىلرزند؛ خدایى که بندگانش باید از او بترسند، آنگونه که جرأت نکنند نامش را بر زبان برانند. خداى ملىِ یهودیان خداى آنان است و نه دیگران و آنان قوم خدایند نه دیگران. خداى عهد عتیق خدایى است بیرونى که فاصلهاش با انسان از بین نمىرود و اگرچه، گاه فرمان مىدهد تا بندگانش بدو عشق بورزند، ولى اگر بندهاى بخواهد و یا بتواند او را دوست داشته باشد، بىگمان، این عشق از دروازه وحشت گذشته است. خداى عهد عتیق، حاکمِ اطاعتطلبى است که تنها در چارچوب قانون با بندگانش در تعامل است. بىتردید، تصور چگونگىِ تعامل انسان با خدا از ابتدایىترین آموزههاى ادیان به شمار مىآید و این آموزهاى است که سهم شایانى را از متون دینى مختلف به خود اختصاص داده است و اساس دیانت ادیان را تشکیل مىدهد، به گونهاى که مىتوان گفت ?اساسا دیانت موضوعِ رابطهاى است بین انسان و خدا?(1). دیگر آموزههاى ادیان کم و بیش، مستقیم یا غیرمستقیم، در تلاشند تا این ارتباط را روشنتر رسم نمایند. گذشته از اساس دین، تدین آدمیان نیز در سایه چنین تصویرى سامان مىپذیرد. مىتوان گفت اساس دینورزى آدمیان در گرو برداشتى است که از تعامل خود و خدا دارند. به همین دلیل و به سبب اختلاف و تفاوت این تصاویر، تدینها هم متفاوتند. اندکى درنگ در تعریف دانشمندان، ما را در این عقیده استوارتر مىسازد که تصاویر رابطه خدا و انسان تصاویر یکسانى نیست. براى نمونه، خداى افلاطون آفریدگار هستى است؛ خداى مالبرانش واضع قوانین عمومى است؛ خداى دکارت استوارگرِ قوانین حرکت و خداى لایبنیتس مهندس و معمار عالم است.(2) در پرتو همین تفاوتِ تصویرهاست که خداى فلاسفه واجب الوجود، خداى فقیهان خداى معبود و مولى، خداى عارفان خداى محبوب و خداى عامیان خدایى همراز و همیار است و باز به همین دلیل است که بیماران با خداى شفابخش گفتوگو مىکنند، در حالى که خاطیان با خداى بخشایشگر، و خواهشمندان با خداى بخشنده، و دلدادگان با خداى معشوق هم سخن مىشوند. آن جمله معروف پاسکال، که بر پارچهاى نگاشته و بر نیم تنه خود دوخته بود و تا آخرین لحظههاى عمر خود به همراه داشت، به روشنى بر این تفاوت تصویرها اشاره دارد. وى در آن نوشته، چنین نگاشته بود: ما در زیر عنوان آتش چنین مىخوانیم ?خداى ابراهیم، خداى اسحاق، خداى یعقوب نه خداى فلاسفه و محققان?.(3) نمایان است که گریز پاسکال از بىخدایى به خدا باورى نیست، بلکه وى از خدایى به خداى دیگر مىگریزد؛ از خداى فلاسفه به خداى ابراهیم. چگونگىِ درک تعامل انسان با خدا، مىتواند تلقى و تعریف خاصى را از سایر آموزههاى ادیان ارایه دهد. آموزههاى اخلاقى و تشریعىِ ادیان، در پرتو این تصویر معنا پیدا مىکند و اگر این تصویر تفاوت کند، این تلقى از آموزهها نیز تغییر مىکند. براى مثال، اگر شریعت، رابطه خدا با انسان و رابطه عبد و مولا درست است و یا رابطه حاکم با محکومینِ خود، چنین تعریف مىشود ?مجموعهاى از قوانین که توسط حاکم وضع مىشوند?،(4) در حالى که اگر تعامل خدا و آدمیان، رابطه پدر و فرزند و یا آموزگار با شاگردانش تصویر شود، آنگاه شریعت چنین تعریف مىشود: تعلیمى پدرانه براى سعادت آدمى.(5) درنگ در این دو تعریف، ما را به این نکته رهنمون مىشود که تفاوت میان تعریف اول و دوم به اندازه تفاوت میان خداى حاکم و خداى پدر است و به هر اندازه خداى حاکم با خداى پدر در تفاوت است، تعریف نخست با تعریف دوم در تفاوت است. به همین دلیل، در نگاه اول شریعت از تمامى آمیزههاى عاطفى و احساسى که در تعریف دوم نهفته است، بىبهره است و روشن است که آدمى هر کدام از این دو تصویر را داشته باشد، رفتار متفاوتى در مقام دینورزى و التزام به شریعت خواهد داشت بدین جهت برآنیم تا در این نوشته به اختصار، به خدا و رابطهاش با انسان در عهد قدیم بپردازیم؛ در عهد عتیق، خداوند خدایى است یگانه: ?ترا خدایان دیگرى غیر از من نباشد?.(6) فرمان این خداى یگانه مبنى بر اینکه بنىاسرائیل خدایان دیگرى را نپرستند(7) و هشدارهاى پىدرپى در این مورد و تأکید بر اینکه او خدایى غیور است،(8) به طور ضمنى مىرساند که آن خدایان به اندازه خداى حقیقى از واقعیت بهره داشتهاند. بر این اساس باید گفت اگرچه عهد عتیق بر خدایى یگانه تأکید دارد، ولى این یکتایىِ انتخابى است؛ یعنى بنىاسرائیل ناگزیرند که یهوه را از میان دیگر خدایان انتخاب کنند، ولى به هیچ وجه از نظر مفهومى بر یگانگى و یکتایىِ خدا رهنمون نمىشوند.(9) در عهد عتیق براى این خداىِ یگانه منتخب، اوصافى ذکر شدهاند؛ اوصافى چون خالق: ?در ابتدا آسمان و زمین را آفرید?،(10) مهربان و رئوف ?که یهوه خدایى رحیم و رئوف است?(11)، آمرزشگر ?آمرزنده خطا و عصیان?(12)، جاودانه و بىپایان ?آنها فانى شوند و لیکن تو باقى هستى?(13) و دیگر اوصاف که شمارشان کم نیست. اما از آنجا که به دنبال تصویر ارتباط خدا و انسان در عهد قدیم هستیم، این مطلب را با همه ارزشش وامىنهیم و به موضوع اصلىمان مىپردازیم؛ موضوعى که مىکوشد تا به این پرسش پاسخ بگوید که با همه این اوصافِ خدا در عهد عتیق، این کتاب مبلّغ چگونه تعاملى میان خدا و بنده است و خداى عهد عتیق شایسته چگونه تعاملى از طرف آدمیان است؟ در عهد عتیق دو جنبه بارز از شخصیت خدا مورد عنایت قرار مىگیرد؛ یکى آفرینش و دیگرى اراده و خواست. خدا در عهد عتیق از سویى آفریدگارى است توانمند که گویى از مقامى بالاتر و فراتر برآدمى حکم مىراند و از سوى دیگر خدایى است که در سرنوشت مردم دخالتى مستقیم دارد و در تاریخ آنان مداخله مىکند.(14) در سه فصل اولِ سفر پیدایش، تصویر پیچیده و مرموزى از خداى خالق ارایه شده است؛ خدایى که انسان را از گِل آفرید(15) و در پى آن بود که با وى رابطهاى حسنه داشته باشد، ولى انسان بر خلاف این خواستِ خدا به انحراف رفت.(16) در مقابل این خطا، خداوند آدمى را نمیراند و نابود نکرد تا نسلى نو برپا کند، بلکه در تاریخ انسان داخل شد و بىآنکه اختیارش را از او بازستاند، سرنوشتِ او را رقم زد. براساس کتاب مقدس، شروع زندگى یهوه در میان عبرانیان با عنوان ?خداى طوفان?(17) بوده است؛ آنگاه که عبرانیان را از وزش ناگهانىِ باد و از دست تعقیبکنندگان مصرى رهانید.(18) خداى عهد عتیق خدایى است با کسوت شهریارى؛ خدایى که پادشاه زمین است،(19) خدایى پرشکوه که چون برمىخیزد، زمین از هیبتش به لرزه مىافتد،(20) خدایى چنان پرشکوه که پادشاهان شکوهمندِ عالمِ هستى از شکوهش خواهند ترسید.(21) خداى عهد عتیق، خدایى است قانونگذار؛ خدایى که براى کمترین چیزها سختترین قانونها و کمرشکنترین آنها را وضع مىکند(22) رابطه آدمى با این خداى قانونگذار تنها و تنها در چارچوب قانون معنا پیدا مىکند. آدمى خارج از این قانون هیچگونه ارتباطى با خدا یا درکى از او ندارد. از آنجا که این قانون یک حکم بیرونى است و نه درونى، رابطه انسان با خدا رابطهاى است خشک، سرد، خالى از عشق و عاطفه، و آمیخته با ترس و اکراه؛ رابطهاى که در سایهسارِ آن، آدمى هیچگاه به احساس آرامش نمىرسد؛ احساس آرامشى که بىتردید یکى از انگیزههاى اصلىِ گرایش آدمیان به دین بهشمار مىآید. در چنین پیوندى میان بنده و خدا، انسان موجودى مُکْرَه است؛ موجودى که برخلاف میل خود و تنها به دلیل اینکه حاکم، فرمان رانده است باید مطیع باشد؛ مطیعِ فرمانى که از بالا آمده است و او نمىداند و نباید بداند که این حکم چرا و براى چه بر وى رانده شده است. روشن است که در چنین تعاملى بنده با رغبت و شوق به انجام فرمان تن نمىدهد و تلاش مىکند به هر شکل ممکن خود را از زیر بار فرمان برهاند. گاه تظاهر به نشنیدن یا ندانستن و نفهمیدن مىکند و گاه در اجراى حکم اهمال کرده، آن را به تأخیر مىاندازد و در یک کلام مىکوشد تا از آن بگریزد و شانه خالى کند و در نهایت اگر هیچ راه فرارى نیافت به میزان رفع تکلیف به آن تن مىدهد و به اندازهاى فرمانبردار مىشود که مولا نتواند به بهانه ترک فرمان، او را مجازات کند و با انجام این اندک، گمان مىکند به تمام آنچه باید انجام دهد، عمل کرده، بیش از این وظیفهاى ندارد. در مقابل، مولا مىکوشد تا اجازه ندهد بنده گریز پایش به مقصود خود برسد و از زیر بار حکم بگریزد. به همین دلیل بر فرمان خود اصرار مىکند، بر سختىهاى آن مىافزاید، مراقبت خود را بیشتر مىکند تا سادهتر بتواند مچگیرى کند. آنقدر این گریز و تأکید ادامه پیدا مىکند که در نهایت، بنده تسلیم شده، به قانون تن مىدهد؛ البته تندادنى از سنخ اجبار و اکراه. گفتوگوى میان خدا و بنىاسراییل که شرح آن در آیاتى از دومین سوره قرآن (=بقره) آمده است به خوبى نمایشگر این ارتباط است. در این آیات مىخوانیم: موسى قوم خویش را مخاطب قرار داده، مىگوید، پروردگارتان شما را فرمان رانده است تا گاوى را سر ببرید. بنىاسرائیل [در حالى که به شگفتى انگشت مىگزند [مىپرسند ما را به مسخره گرفتهاى؟ و موسى در جواب مىگوید به خدا پناه مىبرم تا از نابخردان نباشم. بنى اسرائیل [به بهانه] مىپرسند: این گاو چگونه گاوى باشد؟ پاسخ مىآید: نه پیر و از کارافتاده و نه جوان و کارناکرده، گاوى باشد در این میانه؛ [سپس تأکید مىکند] آنچه فرمان گرفتهاید انجام دهید. بنىاسرائیل [باز درنگ کرده و] مىپرسند: گاو داراى چه رنگى باشد؟ [باز در پاسخ به ایشان[ گفته مىشود: زردِ زرّینِ شادىبخش. [با این همه فرزندان اسرائیل بر این نکته پا مىفشارند که] امر همچنان نامعلوم و مشتبه است. اگر خدا بیشتر توضیح دهد آنان از ابهام بیرون مىآیند و اگر خدا بخواهد هدایت خواهند شد. در پاسخ گفته مىشود: گاو باید بىعیب و یک رنگ [=بدون لکه] باشد و مىگویند: اینک به درستى سخن راندى. [و در پایان این گفتوگو خدا مىگوید] چیزى نمانده بود که سر باز زده و فرمان نبرند.(23) این گفتوگو به خوبى از تصویرى که یهودیان از خدا براى خود برساختهاند و چگونگى ارتباطشان با او پرده برمىدارد. لجاجتى که آنان در انجام فرمانِ خود دارند، از ارتباطى پدید مىآید که آنان بین خود و خداوند برقرارساختهاند؛ یعنى همان ارتباط مولا با بنده، معبود با عبد، فرمانروا با فرمانبردار. در این گفتوگو بهانهگیرى، اهمال، خود را به ندانستن و نفهمیدن زدن، از طرف بنىاسرائیل و اصرار و تأکید از طرف خدا سیماى مشهودى دارد. براساس عهد جدید، نقطه آغاز پیوند آدمى با خدا بلکه اساسا نقطه آغاز دیانت یهود ترس از خداست.(24) ?و از یهوه خداى خود بترسیم?(25). این خداى غیور اطاعت خود را برپایه ترس بندگان استوار داشته است ?تا از یهوه خداى خود ترسان شده، جمیع فرایض و اوامرى را که من به شما امر مىکنم نگاه دارى?(26) و پرستش این خداى ترسناک تا زمانهاى طولانى بیش از آنکه بر محبت و عشق استوار باشد، بر ترس و دلهره مبتنى بوده است.(27) در برابر این خدا، بنده باید همواره بکوشد تا گرفتار خشم او نگردد ?مبادا غضب یهوه، خدایت بر تو افروخته شود تا تو را در زمین هلاک گرداند?.(28) خداى عهد عتیق، خدایى است خشن و سختگیر؛ خدایى که زود برمىآشوبد، چندان که با کمترین لغزش بندگانش چنان خشمگین مىشود که سختترین کیفرها را برآنان وارد مىسازد؛ خدایى که خطا را فراموش نمىکند و انسانِ گردنکش را در زیر قدرت نامتناهى خود له مىکند و خطاى هیچ کس را بدون پاسخ نمىگذارد: ?خدایى که انتقام گناه پدران را تا پشت سوم و چهارم باز مىستاند?.(29) خداى اطاعتطلبِ عهد عتیق، حتى در مقایسه با دیگر خدایانِ آن دوران، مهربانى کمترى دارد و خشنونتش از خدایانى چون خداى ?روح کائنات? که مورد پرستش "ایختانون" فرعون مصر بود و نیز "خداى آفتابِ" بابلىها که قانون حمورابى را به وى نسبت مىدهند، بس فزونتر و فراوانتر است.(30) در تمام سفر پیدایش، این خداى خشن همانند طوفانى سهمگین، توفنده و کوبنده و با حالتى متغیر، نمود یافته است. این خدا در برخورد با آنچه او را خوشآیند نیست، چنان توانفرسا و ویرانگر و خشمگین مىشود که گاه کارى مىکند که بعد پشیمان مىشود.(31) خدایى با این هیبت و شکوه که ترس بندگانش براى او خوشآیند است، ملت یهود را چنان به وحشت انداخته است که به خود اجازه نمىدهند، نامش را نیز بر زبان جارى کنند و به دلیل همین هراس، هر گاه مجبور مىشوند به خدایشان اشاره کنند، از کلماتى چون ?ادوناى? مدد مىجویند.(32) البته بایسته گفتن است که گرچه در عهد عتیق، خشم، خشونت، تنبیه، ترس و اطاعت چهره نمایان خدا در تعاملش با بنىاسراییل است، ولى چنان نیست که عشق به خدا و دوست داشتنش براى یهودیان بىمعنا باشد، بلکه در این کتاب گاهى هم از خداى مهربان سخن گفته مىشود، خدایى که به بندهاش رحمت مىکند ?رحمت مىکنم تا هزار پشت، بر آنانى که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه مىدارند?.(33) و نیز گاه فرمان عهد عتیق بر این است که این خدا دوست داشته شود: ?و یهوه خداى خود را دوست بدارید و به تمامى دل و تمامى جانِ خود عبادت نمائید?،(34) اما واقعیت آن است که خداشناسىِ عهد عتیق، بلکه تمام دیانت عهد عتیق، برمحور ?خشیتالهى? مىچرخد(35) و این نکتهاى است که تاریخ یهود و فهم بزرگان یهودى از کتاب مقدسشان، آن را تأیید مىکند. در مقام جمع این دو دسته از آیات باید گفت، آیاتى که نمایانگر خداى ترسناک و زودخشمند و بنده را به ترس از خدا فرا مىخوانند، به مراتب بیشتر از آیات دسته مقابل است و خداى عهد عتیق بیش از آنکه مهربان و دوستداشتنى باشد، خدایى است سختگیر و ترسناک. شاید این گفته وایتهد، خواننده را قانع کند که: ?واقعیت دین براساس کتاب مقدس با ?خشیتالهى? آغاز مىشود و انسان معتقد براساس کتاب مقدس از دروازه وحشت گذر کرده، به عشق مىرسد?.(36) نکته دیگرى که در خداشناسىِ عهد عتیق، مهم است و بر درک بنىاسرائیل از خدا و تعاملشان با وى تأثیر گذاشته است، این است که براساس عهد قدیم، یهوه خدایى است کاملاً ملى و شخصى؛(37) خداى تورات خداى بنىاسرائیل است و بس و بنىاسرائیل تنها قوم برگزیده خدا و ملت او (گاهى فرزندان او) بهشمار مىآیند. براساس عهدعتیق، اراده خدا که در آغاز بر این استوار گشته بود که همه انسانها را سرپرستى کند و در جهت احیاى همه مردم بکوشد(38) با استقرار در خاندان ابراهیم پایان یافت و خدا به خدایى بدل گشت که متکفل امر خاندان خاصى است.(39) براین اساس، یهوه خدایى است تنها از آنِ یک نژاد(40). آیاتى از کتاب مقدس که پدیدآورنده این تصویرند، زیاده از آنند که چنین برداشتى را با تردید روبرو کنند. نفوذ این تفکر در میان بنىاسرائیل تا بدان اندازه عمیق بوده است که تا قرن هشتم قبل از میلاد، یعنى تا پیش از آمدن اشعیا، یهوه خدایى بود کاملاً قبیلهاى که اگر هم مثل دیگر خدایانِ قبایل در نماد یک بت، جسمیت نیافت، اعتقاد بر این بود که جسما در مکانى خاص قرار دارد و بر سرزمین فلسطین حکم مىراند(41) و تا این زمان به ندرت مىشد که یک یهودى پیش خود به این بیاندیشد که یهوه خداى همه قبایل است و یا دستکم خداى همه عبرانیان است.(42) بنىاسرائیل در تعاملشان با خدا با تکیه بر این باور که آنها قوم برگزیده خدایند و البته تنها قومى که چنین ویژگىاى دارد و با تکیه بر این باور، که وجه و اعتبار هر خدایى بستگى به رفاه حال پیروانش دارد، معتقد بودند که خدا در هنگام مشکلات و سختىها به یاریشان خواهد شتافت. به همین دلیل، آنان در گفتوگوهاى بىشمارشان با یهوه در هنگام مشکلات این نکته را به وى یادآورى مىکردند که آنان قوم خدایند و پسندیده نیست که اعتبار یهوه با دستوپنجه نرم کردن قومش با مشکلات و سختىها به خطر بیافتد، در جریان ساختن گوساله و پرستش آن که به وسیله قوم یهود و در غیاب موسى صورت گرفته بود، آنجا که خدا خشم مىگیرد و اراده هلاک بنىاسرائیل را مىکند، موسى به تضرع و زارى، خدا را به این نکته یادآورى مىکند که این قوم، قوم اویند: ?موسى نزد یهوه، خداى خود تضرع کرده، گفت: اى خداوند، چرا خشم تو بر قوم خود که با قوتِ عظیم دستِ زورآور از زمین مصر بیرون آوردهاى، مشتعل شده است، چرا مصریان این سخن گویند که ایشان را براى بدى بیرون آورد... پس خدا از آن بدى که گفته بود به قوم خود برساند، رجوع فرمود?.(43) نکته دیگرى که در شکلگرفتن تعامل خدا با یهودیان نقش غیرقابل انکارى داشت، این است که خدایى که عهد عتیق از آن سخن مىگوید، خدایى است که معمولاً رفتار خویش را با بندگانش براساس پیمان و معاهده پىریزى مىکند و معمولاً آنان خدا را تنها در قالب پیمان مىشناسد و این پیمان است که چگونگى تعامل خدا و بشر را مشخص مىکنند. این پیمانها اگرچه مخصوص بنىاسراییل هستند، ولى در موسى و تاریخ آیین موسوى انحصار نیافتهاند. در تورات، دستکم از چهار پیمان که بیانگر رفتار خدا با آدمیان است، سخن به میان مىآید؛ پیمان نخست، پیمان خداوند است با حضرت نوح مبنى بر اینکه دگرباره دنیا هرگز با طوفان نابود نگردد. نشان این پیمان بدونِ قید و شرط بوجودآمدن رنگینکمان بود.(44) پیمان دوم با ابراهیم در سن نود سالگىِ ایشان. براساس این پیمان خداوند ابراهیم را پدر امتى بزرگ خواهد ساخت و به وى و نسل او برکت خواهد داد.(45) در مقابل، ابراهیم به نشان پذیرش این پیمان مىبایست، تمام اولاد پسر اسلاف خود را ختنه کند.(46) پیمان سوم که در عهدعتیق از آن سخن به میان مىآید، پیمان خداست با موسى. این پیمان هنگامى صورت گرفت که به دلیل وخامت اوضاعِ بنىاسرائیل در مصر، موسى به عنوان منجىِ این قوم وارد صحنه شد و خود به وسیله موسى با بنى اسرائیل پیمان بست که آنان را از بندگىِ مصرىها رها کند و به امتى مقدس تبدیل سازد. در این پیمان، خداوند بنىاسراییل را امت خود لقب مىدهد. در این پیمان، تعامل خدا و بشر برخلاف پیمان نخست بدونِ قید و شرط نیست، بلکه در مقابل تعهد خدا براى بنىاسراییل آنان نیز باید تعهد دهند که از شریعتِ موسى که در دهفرمان خلاصه مىشد پیروى کنند.(47) پیمان چهارم، پیمان خداوند با داوود است. این پیمان هم مثل پیمان با ابراهیم پیمانى است بدونِ هر گونه شرطى. خدا به داوود وعده داد که دودمان او جاودان باشند؛ یعنى پادشاهان بنىاسراییل که همان اخلاف داودند، مانند پسران خدا خواهند شد.(48) اگر چه این پیمانها در دوران تبعید پایان مىیابند، ولى به خوبى نشان مىدهند که چگونه رابطه میان یهوه و قوم برگزیدهاش یک پیوند کاملاً قراردادى بوده است.(49) گفتوگوهاى بنىاسراییل با خدا کاملاً نشانگر تلقىِ ?خداى پیمان? است. از جمله این عبارت که، موسى در گفتوگوى خود با خدا، او را به یادِ وعدههایش در پیمان مىاندازد: ?بیاد آور قولى را که به خدمتگزارانِ خود ابراهیم، اسحاق و یعقوب دادهاى. براى ایشان به ذات خود قسم خوردهاى و فرمودهاى که فرزندان شما را مثل ستارگان آسمان زیاد گردانم...?(50) آنچه گذشت اندکى بود از تصویر خدا و رابطهاش با بشر در عهد عتیق. اگر چه شیرینىِ بحث و نیز اهمیت آن قلم را به زیادهنوشتن ترغیب مىکند و نویسنده را به ایستادنى بیش از این، ولى به این اندازه بسنده مىکنیم؛ بدان امید که آنچه در ذهن جولان داشته است بر کاغذ نقش بسته و خواننده را مفید باشد. | |||
صفحه بعد | صفحه قبل |