حسرت

طزتنطبفعتاطسد

حسرت

طزتنطبفعتاطسد

تختی

دوشنبه 15 آبان ماه سال 1385
فردوسی یکی از بنیانگذاران شوونیزم در ایران

فردوسی یکی از بنیانگذاران شوونیزم در ایران

“فصیحی” در کتاب خود بنام مجمل فصیحی « اشاره ای دارد که وقتی سلطان محمود میخواست برای قضای حاجت به دست شویی رود فردوسی [‌ دم مستراح ] روی پای سلطان افتاد و تضرع نمود . سلطان کمی آرام شد . » ( 1 )

بعد از مرگ فردوسی نیز یکی از دانشمندان عصر بنام ابولقاسم کرگانی که می دانست فردوسی :

به مدح گبرکان عمری به سر برد چو وقت رفتن آمد بی خبر مرد ( 2 )

به نوشته نظامی عروضی جلوی تابوت فردوسی را گرفت و « گفت من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هر چند مردمان بگفتند با آن دانشمند در نگرفت » ( 3 )

« زین العابدین شیروانی » در” ریاض الساحه” ، می گوید : « شیخ ابولقاسم کورگانی قدس سره بر جنازه حکیم فردوسی نماز نکرده که او عمر عزیز خود را در مدح محبوس صرف نموده » است ( 4 )

بالا خره چون مسلمانان نگذاشتند نعش فردوسی را در گورستان مسلمانان دفن کنند او را در ملک خود دفن کردند .

در سال 1306 شمسی مطابق با 1927 میلادی که شمشیر و شوشکای قزاقی رضا خانی از چپ و راست می برید تصمیم گرفته شد برای فردوسی مقبره ای ساخته شود . گور فردوسی قبلاً توسط چند مستشرق فرانسوی کشف شده بود . !! ماجرای کشف قبر فردوسی خیلی ساده است . !! « در زمانی که آصف الدوله شیرازی والی خراسان بود چند نفر مستشرق فرانسوی [ !! ] به طوس آمده از روی آثار تاریخی [ !! ] تشخیص دادند که تپه [ !! ] بر آمده وسط باغ قائم مقام ، جای مقبره فردوسی است [ !! ] لهذا آصف الدوله دو اطاق خشت و گلی برای عملیات ساخت که بعد ترکیب ساختمان مقبره فردوسی را بدهد ، درین ضمن از حکومت افتاد و آنجا هم به حال خود ماند » ( 5 )

گور فردوسی که به همین سادگی با گمانه زنی چند مستشرق فرانسوی با دیدن یک تپه برآمده !! در وسط باغ قائم مقام کشف و به دولت ایران دو قبضه تحویل شده بود نیاز به تعمیرات اساسی داشت و بدین جهت در 29 تیر مجلس شورای ملی دستور داد از محل صرفه جوئی بودجه مجلس بیست هزار تومان برای مقبره فردوسی اعتبار اختصاص دهد ولی « متدرجاً معلوم شد مطابق نقشه ای که در نظر گرفته اند 60 هزار تومان تمام می شود » ( 6 )

کش و قوس دولت با مجلس شورای ملی ادامه داشت و پشت سر هم بودجه برای ساختن مقبره فردوسی در خواست می شد . متولی ساخت مقبره « اسدی » ( مصباح السلطنه ) نایب التولیه

آستان قدس رضوی بود . این شخص که پدر زن پسر فروغی نخست وزیر فراماسون رضا خانی بود عوض رسیدگی به امورات « آستان قدس » بیشتر به مسائل « آستان غیر قدس » !! یعنی بر پایی مقبره فردوسی مشغول بود .

در تاریخ 17 خرداد 1309 مطابق با 1930 لایحه دیگری برای تأمین بودجه مقبره به مجلس برده شد که این بار با مخالفت جدی آقای فیروز آبادی روبرو شد . او در مخالفت با این بودجه خواستن های مکرر گفت : « فردوسی اشعاری گفته ، ملت هم در مقابل قدردانی کرده ، شاید هفتاد ــ هشتاد هزار تومان تا بحال خرج مقبره اش شده باشد . باز هم سزاوار است با اینهمه مخارج ضروری که ما داریم این نوع مخارج را متحمل شویم ؟ اگر از این پول یک کارخانه دایر بشود بهتر است یا خرج مقبره فردوسی بشود ؟ تا بحال صد هزار تومان خرج شده باز هم اجازه اعتبار میخواهند ؟ » ( 7 )

فردوسی برای بعضی ها بقدری « بت » شده بود که « بت پرستان ” حتی حاضر بودند به خاطر فردوسی رشوه گرفته !! و رشوه گرفته شده را در پی بنای مقبره فردوسی کار سازی نمایند بطوریکه جریان یکی از این رشوه خواریها به روزنامه ها نیز کشید . روزنامه اطلاعات مورخه 25 شهریور 1309 مطابق با 1927 میلادی می نویسد :

« هفته گذشته یکی از آقایان منتظر الوکاله [ واژه جالبی است . عوض اینکه مردم انتخات کنند آنزمان دولت انتخات کرده به مجلس که نامش را رضا خان « طویله » گذاشته بود می فرستاد ] … به تصور اینکه احراز مقام نمایندگی را با تشبث و رشوه می توان بدست آورده مبلغ دو هزار و پانصد تومان [ شاید به پول امروزی 25 میلیون تومان ] به وسیله شخص دیگری برای آقای تیمور تاش وزیر دربار ارسال می دارد . آقای وزیر دربار بدواً از این رویه و طرز فکر ، فوق العاده متغیر و عصبانی شده و با تشدد و تغییر زیادی پول را برای صاحبش بر میگردانند .

فردای آن روز فکر جدیدی برای ایشان پیدا می شود به این ترتیب : به شخصی که حامل وجه مزبور بوده اطلاع میدهند که وجه را بیاورید ، قبول می کنم . شخص مزبور فردا صبح وجه را با عجله تمام آورده تحویل می دهد ، در همان ساعت بجای تلگرافی که بخیال آقای منتظر الوکایه باید برای کمک و مساعدت او مخابره شود ، تلگرافی حاضر بوده و به ایالت خراسان مخابره می شود . تقریباً به این مضمون : « ایالت خراسان … آقای … مبلغ دو هزار تومان به عنوان رشوه برای من فرستاده است که نسبت به او کمک شود ، این پول خیلی به موقع است که صرف تعمیر مقبره فردوسی ، که مبلغی کسر دارد بشود » ( 8 )

البته این مشتی از خروار است که پولهایی بعنوان تحفه و هدیه و رشوه به جناب آقای تیمور تاش ــ وزیر دربار رضا خان ــ تقدیم می شد و ایشان نیز پولهای کم مبلغ را برای اثبات صداقت خویش چنین در بوق و کرنای تبلیغات می انداخت والا جریان رشوه های 9 هزار لیره ای از حاجی امین ، داخل در این بوق و کرنا نبود و بدین جهت نیز پس از رو شدن دستاویزی گردید که بخاطر آن تیمور تاش به پنج سال زندان و پرداخت 9 هزار لیره و دویست هزار ریال جریمه در دادگاه محکوم شده و به زندان رفته و عاقبت با آمپول هوای تزریقی توسط پزشک احمدی به جایگاه از پیش تعین شده خود در آن جهان فرستاده شد.

مسئله ساختن مقبره برای فردوسی در اثر تبلیغات شوونیست های رضا خانی بقدری اوج گرفته بود که حتی کار به چاپ « بلیط های بخت آزمایی » نیز کشید و ” بلیط هایی برای تکمیل ساختمان آرامگاه فردوسی چاپ گردید که بهای آن ده ریال و بزرگترین جایزه آن بیست هزار تومان بود که برنده آن نیز دو نفر ارمنی !! تبریزی بودند که به عللی از پرداخت آن نیز خود داری شد . از مجموع یکصدوشصت هزار تومان حاصله هفتاد هزار تومان آن نیز برای مصرف فردوسی در نظر گرفته شد .

بالا خره مقبره فردوسی با پولهای حلال و حرام دولت و ملت !! که ابر و مه و خورشید و فلک را بکار گرفته بودند ساخته شد تا « رضا خان پالانی گرجی نژاد » !! در روز 20 مهر 1313 مطابق با 1936 میلادی قیچی طلا ! را از سینی مرمری ! برداشته و در حالیکه نشئه تریاک کشیده از وجناتش می بارید با شادی و شنگولی خاص نوار سه رنگ را بریده و آرامگاه فردوسی را افتتاح نماید . در حالیکه در زمان افتتاح مقبره ، تیمور تاش وزیر رشوه گیر رضا خان که آنهمه برای ساختن مقبره تلاش کرده بود یک سالی بود که توسط رضا خان کشته شده و اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی در انتظار مرگ بسر می برد که بالا خره در تیر ماه 1314 ( تابستان 1935 ) طبق حکم دادگاه نظامی به اعدام محکوم و چندی بعد به پیش دیگر بازیگر مقبره فردوسی فرستاده شد .

اما سرنوشت آرتیست اصلی فیلم طولانی « وطن فروشان » یعنی رضا خان تفاوتی با سایر بازیگران مقبره سازان نداشت چه با ورود نیروهای انگلیسی و روسی از شمال و جنوب به ایران در جنگ جهانی دوم ،انگلیسها اعلام کردند همانطوریکه شاه را آورده بودیم همانطور هم می بریم لذا به رضا خان دستور کوچ !! دادند . وقتی رضا خان به خود آمد که « فیلم » تمام شده بود و وقت خدا حافظی با صارم الدوله مسعود قاجار فرزند ظل السلطان در اصفهان بود . رضا خان در آخرین دیدار خود در حالیکه خود را به بغل صارم الدوله مسعود قاجار انداخته بود با آه و حسرت از گول خوردن خود توسط انگلیسی ها و به « بازی » !! گرفته شدن توسط آنان با ناله جانسوز گفته بود :

« ــ مسعود ! دیدی آخر ما را گول زدند » ( 9 )

که جا داشت مسعود نیز بگوید آخر !! نه از اول !! از همان زمانی که توسط اردشیر جی ریبورتر جاسوس انگلیسی و آیروساید ژنرال انگلیسی به خدمت انگلیسها در آمدی تو را گول زده بودند . بالاخره در کرمان بود که “سیاهپوش فرمانده لشکر کرمان شرفیاب و مقدار دویست لوله تریاک اعلای ماهان کرمان را - که گویا از اداره اقتصاد گرفته بود ــ در یک جعبه لفافه پیچ به عنوان هدیه تقدیم کرد » ( 10 )

و او نیز به عنوان « جعبه ای که خاک مقدس ایران را در خود دارد » !! به تبعیدگاه خود برد و بدین ترتیب با مرگ در تبعیدگاه افریقا او نیز همچون سایر بازیگران مقبره ساز به جزای اعمال خود رسید و تاوان تحمیق مردم را بدان صورت پس داد .

منابع :
 
 
 
یکشنبه 28 آبان ماه سال 1385
تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک همدان(۱)

تختی اسطوره کشتی پهلوانی برخاسته از میان مردم تُرک استان (آذربایجانی) همدان

اصغر رشتبری


اشاره : مردم تُرک استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و .... به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند . به عنوان مثال نابغه تاریخ سینمای ایران یعنی پرویز پرستوئی اهل روستای " چارلی " از توابع شهرستان کبودراهنگ می باشد که بارها با افتخار به ترک بودن خود و روستای محل تولدش اشاره کرده است . " تختی " بزرگمرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان ما ترک های استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم . مقاله محققانه و مستند آقای اصغر رشتبری که پیش از این در مجله " کیهان ورزشی " مورخه 17 دی ماه 1384 با عنوان " تختی گوهری از جوانمردی ، شرافت و متانت " و نیز در نشریه " نوید آذربایجان "مورخه 20 دی ماه و 27 دی ماه با عنوان " اقای پهلوان " چاپ شده است، ما را در شناخت هر چه بیشتر "پهلوان تختی" کمک خواهد نمود .

کشتی، ورزش ملی و سنتی کشورمان به حساب می آید که مدالهای فراوانی را از مسابقات قهرمانی جهان و المپیک و ... به کشورمان به ارمغان آورده و" توران" قدیم خاستگاه آن بوده است".(1)

از اولین کشتی گیرانی که موفق به کسب مدال در مسابقات جهانی و المپیک برای ایران شده اند و تا آخرین آنها که علی اشکانی (اهل اردبیل و دارندة مدال نقرة مسابقات کشتی فرنگی قهرمانی 2005 جهانی بوداپست مجارستان) می باشد، اکثراً ترک زبان بوده اند که در بین تمام کشتی گیران مدال آور ایران " شادروان غلامرضا تختی با کسب 7 مدال (دو طلای جهان، یک طلای المپیک، دو نقرة المپیک و دو نقرة جهان) از نظر تعداد مدال در ایران، همچنان رکورد دار می باشد".(2)

تختی گوهری بود از عصارة شرف و متانت و ورزشکاری کامل و مردمی و دارای شخصیت جهانی که سخن گفتن و مطلب نوشتن دربارة وی، کار بسیار دشواری است ولی به گفتة شاعر: "آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید." تختی یک پهلوان واقعی بود با صفات برجستة انسانی، فتوت و جوانمردی، وفای به عهد، مبارزه با ظلم و ستم، حمایت از مظلوم، گذشت، ایثار، عشق بی پایان به مردم به ویژه مردم محروم و پا برهنه و حجب و حیا از بارزترین خصوصیات تختی بود. وی در پنجم شهریور 1309 در خانواده ای متوسط و مذهبی در خانی آباد تهران [که اکثراهالی آن ترک زبان می باشند] متولد شد. پدرش رجب خان، دو پسر و دو دختر داشت و روزی که قرار بود فرزند پنجم خانواده یعنی غلامرضا متولد شود، خواب عجیبی دیده بود: در حیاط بارگاه مقدس امام رضا(ع) هوا پر بود از عطر خوش گل یاس و گلاب و گل محمدی. آسمان بالای سرش چنان غرق در نور ستاره ها بود که انگار روز بود. ناگهان یک جرقه، یک ذره روشنایی، از روی گنبد طلایی امام رضا(ع) جدا شد و به سوی آسمان پر کشید، هر چه بالاتر می رفت، درخشنده تر می شد. سرانجام میان ستارگان دیگر جای گرفت و مانند آنها شروع به درخشیدن کرد. از خواب پرید، نمی دانست تعبیر خوابش چیست؟ بارها به پابوس امام رضا (ع) رفته بود و بارها خواب حرم را دیده بود، اما این بار احساس دیگری داشت. برخاست، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. نماز را که تمام کرد، کسی دوان دوان آمد و خبر داد: رجب خان مژده، مژده، خداوند پسری به تو عطا کرده، حال صغری خانم هم بحمدالله خوب است. رجب خان سر بر سجده گذاشت و گفت: الحمدلله، بعد به خاطر عشق و علاقه اش به امام رضا (ع) و به واسطة خوابی که دیده بود، گفت: پس قدم غلام رضا مبارک است. اسم پدر بزرگ غلامرضا، حاج قلی بود، او فروشنده خواربار بود و در دکانش همیشه روی تخت بلندی می نشست و به همین دلیل، مردم خانی آباد اسمش را گذاشته بودند، حاج قلی تختی و بعدها همین نام بود که به خانوادة آقا رجب منتقل شد. حاج قلی تختی قبل از تولد غلامرضا در راه سفر به مکه توسط راهزنان گرفتار شده و ناجوانمردانه به قتل رسیده بود. صغری خانم [مادرتختی] یکی از زنان بسیار با ایمان و پرهیزکار و متدین محله بود. او غلامرضا را در دامن پاک و پر از مهرش پرورش داد.صغری خانم یکی از عشق های بزرگ تختی در زندگی اش بود، او تا پایان عمرش، مجنون وار مادرش را دوست می داشت".(3)

اجداد تختی از ترکهای همدان بودند و تختی نیز به زبان ترکی کاملاً مسلط بود."نرگس تختی خواهر بزرگ غلامرضا تختی می گوید: پدر بزرگم (حاج قلی) اهل همدان بود".(4) در کتاب "زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینة اسناد" نیز، اجداد تختی همدانی قید شده است.(5)

غلامرضا تختی بعد از اینکه در المپیک 1956 ملبورن (استرالیا) موفق به کسب مدال طلای المپیک گردید، مجلة کیهان ورزشی مصاحبه ای با وی انجام داد که در 3 شماره چاپ شد. در آنجا از تختی پرسیده میشود: جناب تختی با حریفان خود چطور صحبت می کردید؟ تختی پاسخ میدهد: با حریف ترک [ترکیه ای] به زبان ترکی صحبت می کردم.(6)

آقای اسد شیخ بیگلو که متولد 1318 روستای چای کسَن مرند (در35 کیلومتری مسیرمرند به جلفا) می باشد، در گفتگو با نگارنده این سطور، در مورد ترک بودن تختی می گوید: ما در سال 1337 در تهران در کار آسفالت کاری مشغول بودیم و بعد از ظهرها به قهوه خانه زیر زمینی که در نزدیکی میدان انقلاب کنونی (تقریباً 30 متری میدان) واقع بود، می رفتیم. در آن زمان غلامرضا تختی هم که با صاحب قهوه خانه دوست بود، به قهوه خانه می آمد و اکثر کسانیکه به قهوه خانه می آمدند، ترک زبان بودند و تختی با بعضی از آنها که سلام و علیک داشت به زبان ترکی صحبت می کرد و لهجة ترکی ایشان به لهجة ترکی همدانی نزدیک بود. در یکی از روزها که با دوستانم مشغول کشیدن قلیان بودیم، تختی رو به ما کرد و به زبان ترکی گفت: سیزکی جوانسیز، نییه قلیان چکیرسیز، گئدین ورزش ائلیین (شما که جوان هستید چرا قلیان می کشید، بروید ورزش کنید.)

عباس شمالی یکی از فرزندان مرحوم پهلوان حسن شمالی که رئیس شعبة خیام بانک سپه تبریز می باشد، در مصاحبه با نگارنده، در مورد ترک بودن تختی می گوید: پدرم می گفت در مدت 10 سالی که در تهران بودم و با تختی که رفیق صمیمی بودم و به زورخانة پولاد می رفتیم و با هم ورزش باستانی می کردیم، تختی با من به زبان ترکی صحبت می کرد و کاملاً به زبان ترکی مسلط بود.

"پدر تختی 30 هزار متر زمین و یخچالهای طبیعی در جنوب تهران داشت، این زمین ها در زمان رضا خان برای احداث ایستگاه راه آهن تصرف شد و بدین ترتیب خانوادة تختی از هستی ساقط شد و این امر موجب نفرت غلامرضا تختی از خاندان پهلوی گشت".(7) تختیِ 7 ساله مجبور شد برای گذراندن زندگی خانواده اش سر کار برود. ابتدا در دکان نانوایی و سپس در دکان نجاری شیخ ابراهیم مشغول بکار شد. بعد از این واقعه، رجب خان که برای خودش یلی بود و قد و قامت بلند و بالایی داشت و به شهادت مردم خانی آباد، قطعات یخ 120 کیلویی را به راحتی بلند می کرد و به این طرف و آن طرف می برد، دچار ضعف جسمی و روحی شدیدی شد. او در اواخر عمر تقریباً مشاعرش را نیزازدست داد،با قدی خمیده ازکوچه ها می گذشت وساعتها روی پله های سنگی مسجد قندی می نشست.

غلامرضا تختی خیلی به درس خواندن علاقه داشت. او آرزو می کرد آن قدر درس بخواند تا روزی بتواند، دکتر یا مهندس شود، نه از این جهت شغل نان و آب داری داشته باشد بلکه خودش می گفت: از این راه بیشتر می تواند به مردم خدمت کند. در 7 سالگی به دبستان منوچهری (تختی فعلی) خانی آباد رفت، ولی چون مجبور بود کار کند، نتوانست از کلاس پنجم بالاتر برود. بعدها در امتحان متفرقه شرکت کرد و تصدیق ششم ابتدایی را گرفت. پس از آن تحصیل را تا سیکل ادامه داد. خودش در این باره می گفت: تنها خاطره ای که از دوران تحصیل به یاد دارم این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، امّا زندگی در میان مردم و برای مردم، درسهایی به من آموخت که فکر می کنم، هرگز نمی توانستم در بهترین دانشگاهها کسب کنم.

غلامرضا تختی از کودکی به ورزش علاقة زیادی داشت. او هرگز به فکر قهرمان شدن نبود، بلکه ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی می خواست. خود بارها گفته بود: فکر اینکه روزی قهرمان کشور یا قهرمان جهان شوم، خجالتم می داد. (8)

کاشف و مشوق تختی در کشتی، فردی ترکیه ای بنام صاییم بیگ آریکان بود. این ترکیه ای بود که هم تختی را با ورزش کشتی آشنا ساخت و هم او بود که تربیت تختی را در کشتی به عهده گرفت. تُرک بودن آن دو ، علاقة پدر و فرزندی در بین آنها ایجاد کرد. تختی صاییم بیگ را پدر معنوی خود می دانست و به او احترام فوق العاده می گذاشت. صاییم بیگ آریکان اولین سر مربی کشتی آزاد ایران، از سال 1948 المپیک لندن تا سال 1952 هلسینکی، که اهل ترکیه بود، ماجرای کشف تختی را چنین بیان می کند: "یک روز برای گردش و خرید به بازار رفته بودم، دیدم عدّه ای از جوانان با هالتری که خود ساخته بودند، وزنه برداری می کردند. تختی هم در میان آنها بود، با یک نگاه به او، تحت تأثیر هنر نمایی‌اش قرار گرفتم و از آوی خواستم تا به دارالفنون بیاید و کشتی را دنبال کند، تختی دعوت مرا پذیرفت و به تمرین کشتی در سالن دبیرستان دارالفنون پرداخت".(9)

بعدها تختی تمرینات خود را در باشگاه پولاد دنبال کرد و مدت یک سالی که از تمریناتش در کشتی می گذشت، موفقیت خاصی بدست نیاورد. تختی در این باره می گوید: پس از یک سال تمرین، کوچک ترین موفقیتی بدست نیاوردم. علاوه بر اینکه گل نکردم، حتی ضعیف تر هم شدم... باران استهزا و تمسخر به سرم باریدن گرفت و همه به من می گفتند تو خود را بی سبب شکنجه میدهی، برو دنبال کارت، تو اصلاً به درد کشتی نمی خوری ... پس از آنکه متوجه شدم قادر به تحمل نیستم و این باران هم هیچ گاه بند نخواهد آمد، راه خوزستان را در پیش گرفتم. در آنجا یک سال در شرکت نفت مسجد سلیمان کار کردم، زندگی کردم و مبارزه، مبارزه با خود و با ناسزاهای مردمی که رنج فراوانی بر دوش من گذارده بود، اما طاقت این را نداشتم که بیشتر از یک سال این رنج را به دوش بکشم.پس از اینکه به تهران آمدم، آنها پسر هفتاد کیلویی را دیدند که هشت کیلو چاق تر شده بود، اما این چاقی دلیل آن نشده بود که در هر دقیقه ده مرتبه از کشتی گیران زمین بخورم. این یکسال دوری برای تختی بسیار مفید بود، چرا که در این مدت به مبارزه با نفس خودش پرداخت و چنان خود را ساخت که دیگر هیچ کس قادر نبود او را از مسیری که در پیش گرفته بود، باز دارد. در همین زمان، شروع به مطالعه در زندگی و احوال بزرگان جهان کرد، این مطالعات فشرده، تأثیر خوب و عمیقی بر روحیه و شخصیت او گذاشت.تختی می گوید: تمرین های جدید را در سربازخانه شروع کردم، وقتی در سال 1328 در مسابقة بزرگ ورزشی شرکت کردم، در همان اولین دوره ضربة فنی شدم. اما تمرین های جدی و سختی را در پیش گرفتم ... من راه خودم را می دیدم، راهی بود روشن، که در آن می شنیدم: رضا، تو کاری به این حرفها نداشته باش، راه خودت را بگیر و برو، آینده مال توست، متعلق به کسانی است که بیشتر از همه رنج برده اند. غلامرضا تختی در سال 1329 به مقام قهرمانی ایران در وزن 79 کیلوگرم رسید و از آن تاریخ به بعد، 15 سال تمام قهرمان ایران شد، مقامی که حفظ آن در این مدت طولانی از عهدة هر کسی بر نمی آید.(10)

ظهور غلامرضا تختی از پیکارهای کشتی ارتشهای جهان در سال 1329 (1950 میلادی) آغاز شد و در روز 23 اردیبهشت 1330 در سن 21 سالگی، برای اولین بار به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران در آمد و در اولین حضور برون مرزی خود، که مربوط به مسابقات کشتی آزاد قهرمانی 1951 جهانی هلسینکی (فنلاند) بود، در وزن 79 کیلوگرم به مدال نقرة جهان دست یافت. (11) تختی از نادر کشتی گیرانی است که فاصلة ورودش به میادین ورزشی و دریافت مدال جهانی، فقط یکسال و اندی طول کشید. وی درمسابقات جهانی هلسینکی، جوان ترین عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بود که پس از کشتی گیر ترکیه به نام حیدر ظفر به مقام دوم جهان نایل آمد.(12)

غلامرضا تختی که از سال 1330 (1951 میلادی) به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران در آمد، تا سال 1345(1966 میلادی) به مدت حدود 15 سال عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بود، که حاصل آن کسب 7 مدال مختلف از مسابقات کشتی آزاد جهان و المپیک می باشد، که به قرار ذیل می باشد.

1-سال 1951 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان هلسینکی (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 کیلوگرم.
2-سال 1952 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد هلسینکی (فنلاند) مدال نقره در وزن 79 کیلوگرم.
3-سال 1956 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد ملبورن (استرالیا) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
4-سال 1959 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان تهران (ایران) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
5-سال 1960 بازیهای المپیک قهرمانی کشتی آزاد روم (ایتالیا) مدال نقره در وزن 87 کیلوگرم.
6-سال 1961 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان یوکوهاما (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
7-سال 1962 مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان تولیدو (آمریکا) مدال نقره در وزن 97 کیلوگرم (13)
پس از سپری شدن 39 سال از آخرین حضور غلامرضا تختی در مسابقات کشتی آزاد جهان، وی در کارنامه اش با هفت مدال، از نظر تعداد مدال، در ایران همچنان رکورد دار است.(14)

غلامرضا تختی در المپیک 1964 توکیو(ژاپن) نیز عضو تیم ملی کشتی آزاد ایران بوده، ولی بخاطر مخالفت با رژیم استبدادی شاه و فشارهایی که از بیرون و داخل فدراسیون کشتی بر وی وارد می شده، باعث گردید، تختی با روحیة بسیار تضعیف شده، مقابل رقبا حاضر شود که در نتیجه با تلاش بسیار، به مقامی بهتر از چهارمی دست نیافت.

از مقام های دیگر، این پهلوان با غیرت ترک، می توان به مقام های ذیل نیز اشاره کرد.
1-سال 1955 جشنوارة جهانی کشتی آزاد ورشو (لهستان) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.
2-سال 1958 مسابقات جام جهانی کشتی آزاد صوفیه (بلغارستان) مدال نقره در وزن 87 کیلوگرم.
3-سال 1958 بازیهای آسیائی قهرمانی کشتی آزاد توکیو (ژاپن) مدال طلا در وزن 87 کیلوگرم.

"غلامرضا تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحّر و مهارت خاصی بود، چنانکه 3 بار صاحب بازوبند پهلوانی ایران در سالهای 1335 ، 1336 و 1337 شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد. وی علاوه بر قهرمانی به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده ، جوانمردی و نوعدوستی شهرة خاص و عام بوده است". (15) وی در سال 1332 به استخدام شرکت راه آهن در آمد و ماهیانه 1000 تومان از سازمان برنامه و بودجه و 1000 تومان از فدراسیون کشتی به وی پرداخت می شد.(16) که تمام حقوقش را به نیازمندان و فقرا می بخشید. با این حال وی حتی یک استکان چای کسی را بدون جبران نمی نوشید. تختی بسیار بلند نظر، قانع و صرفه جو بود، به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد. روزی ماشین وی را دزدیدند، اما بعد از چند روز آن را در نزدیک منزل خود پیدا کرد، ولی به شک افتاد که همانست یا نه، چون اگر چه، شماره و رنگ ماشین همان بود ولی قالپاق های نو، تودوزی تازه و بدنة آن کاملاً رنگ شده بود. وقتی در اتومبیل را باز کرد، یادداشتی روی صندلی جلو دید که در آن نوشته شده بود: پهلوون، برای ما کسر شأن بود که اتومبیل شما کهنه، با تودوزی پاره و بدنه اش رنگ و رو رفته باشد، ما آنرا بردیم، ترو تمیز کردیم و آوردیم ... ما را بخاطر این جسارت ببخش. تختی که سخت متأثر شده بود، ماشین را به تعمیرگاهی برده و می پرسد که هزینة آن کارها چقدر می شود، تعمیرکار هم کل هزینه را نزدیک به پانصد تومان تخمین می زند و تختی تمام این مبلغ را که در آن زمان پول کمی نبود، به یک مؤسسة خیریه می بخشد.

(17)ادامه در صفحه بعد

 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد