حسرت

طزتنطبفعتاطسد

حسرت

طزتنطبفعتاطسد

عکس: قلعه نوعی و ری شهری در منی


عکس: قلعه نوعی و ری شهری در منی


رضا شاه

 

 

رضا شاه پهلوی، پدر ایران نو

روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان احمد شاه، آخرین پادشاه قاجار را از مقام سلطنت خلع کرد، و سلطنت دائمی ایران را به رضا خان پهلوی و اعقاب او واگذار کرد. دو روز بعد "رضا شاه پهلوی" رسما به تخت سلطنت نشست.

۸ بهمن ۱۳۰۴ فرمان ولایت عهدی محمد رضا پهلوی، که بزرگترین فرزند ذکور رضا شاه بود، صادر شد.

۱۵ شهریور ۱۳۱۰ محمد رضا پهلوی برای تحصیل عازم کشور سویس شد. او در مدرسه در کنار معلومات عمومی، زبانهای انگلیسی و فرانسه آموخت. او چند سال بعد در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۱۵ به تهران برگشت و برای کسب آموزش نظامی وارد دانشکده افسری شد.

شاه
دو پادشاه سلسله پهلوی، پدر و پسر

در اسفند ۱۳۱۷ ولیعهد ایران با فوزیه خواهر ملک فاروق، پادشاه مصر ازدواج کرد. به میمنت این وصلت، که دربارهای دو کشور باستانی را به هم پیوند می داد، در تهران و قاهره جشن های پرشکوهی برگزار شد، اما این عروسی فرجام خوشی نداشت. فوزیه دختری به نام شهناز به دنیا آورد، اما نتوانست برای محمد رضا پهلوی که اینک بر تخت شاهی نشسته بود، پسری بیاورد که جانشین او باشد. پیوند زناشویی به سردی کشید و سرانجام به طلاق انجامید.

ملکه فوزیه در حوالی سال ۱۳۲۳ برای همیشه ایران و دربار آن را ترک کرد. در این روزگار دربار ایران دستخوش اضطراب و نابسامانی بود.

رضا شاه، که گفته اند با پشتیبانی بریتانیا به قدرت رسیده بود، در دولت گردانی راهی مستقل در پیش گرفت، به منافع و خواسته های بیگانگان وقعی ننهاد. او برای مقابله با قدرتهای بزرگ در آخرین سالهای حکومت خود در راه نزدیکی و همکاری با آلمان نازی گام برداشت. همین دستاویزی شد برای حمله نیروهای متفقین به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰.

دولت های روس و انگلیس که از عملکرد رضا شاه سخت ناراضی بودند، بر استعفای او اصرار ورزیدند. رضا شاه در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ به نفع پسرش محمد رضا از سلطنت کناره گیری کرد. او نخست به جزیره موریس اعزام شد و در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ وفات یافت.

بیشتر مردم ایران از برکناری رضا شاه خوشحال شدند. آزادیخواهان رضا شاه را عامل نابودی ارکان مشروطه و بازگشت استبداد به کشور می دانستند. شیوه های تحکم آمیز و جبارانه حاکمیت رضا شاه غالبا اصلاحات و خدمات تجددطلبانه او را در سایه قرار داده بود.

شاه جوانبخت ایران

۲۶ شهریور ۱۳۲۰ جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی جهت اجرای سوگند شاه جدید تشکیل یافت. "شاه جوانبخت" در نخستین سخنرانی تاریخی خود تعهد نمود که به ارکان مشروطه احترام بگذارد و به قانون اساسی پای بند باشد.

۱۶ آذر ۱۳۲۲ سران سه کشور آمریکا و انگلستان و روسیه برای تشکیل کنفرانس تهران به ایران آمدند. گفته شده است که رفتار نه چندان محترمانه آنها با محمد رضا شاه تأثیر بدی بر او گذاشت و او را به کسب قدرت بیشتر در سالهای بعد برانگیخت.

پس از پایان جنگ، نیروهای متفقین به تدریج خاک ایران را ترک کردند. در جامعه ناآرام و پرتلاطم پس از جنگ، دربار پهلوی در جهت اعاده حیثیت و تجدید قوا تلاش می کرد.

محمد رضا شاه از همان آغاز به نظام مشروطه و الزامات دموکراتیک آن اعتقادی نداشت. او از اقتدار و نفوذ پدرش بی بهره بود، اما باز هم به پشتوانه جایگاه و نفوذ ریشه دار نهاد سلطنت می توانست نقش مهمی در عرصه سیاسی ایفا کند، او غالبا این نیرو را در جهت سست کردن بنیادهای مشروطه به کار می برد.

گامی به سوی سلطه فردی

روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شخصی به نام ناصر فخرآرایی در دانشگاه تهران به شاه تیراندازی کرد. ضارب کارت خبرنگاری روزنامه "پرچم اسلام" را در جیب داشت، اما گفته شد که به تحریک حزب توده دست به این اقدام زده است. حقیقت امر تا امروز کاملا روشن نشده است.

این رویداد به شاه بهانه و فرصت داد که تا حد ممکن به ترتیبات موجود پارلمانی ضربه بزند. به اشاره او در پی انتخاباتی تقلب آلود در اردیبهشت ۱۳۲۸ مجلس مؤسسان تشکیل شد، که به شاه اختیارات تازه ای داد از جمله حق انحلال مجلس شورای ملی و سنا.

شاه در مهرماه ۱۳۲۹ با ثریا اسفندیاری ازدواج کرد. اما این ازدواج نیز بیش از ۵ سال نپایید، زیرا ملکه ثریا نتوانست برای تخت و تاج ایران ولیعهدی بیاورد.

شاه در هر فرصتی نشان می داد که به اختیارات قانونی خود قانع نیست، و از آن باکی ندارد که برای گسترش اقتدار خود بنیادهای مشروطیت و نهادهای پارلمانی را پایمال کند.

شاه به ویژه با دولتمردان و سیاستمدارانی که با دادن شعار "شاه باید سلطنت کند نه حکومت" جاه طلبی او را به چالش می گرفتند، سر ناسازگاری داشت. هنگامیکه در ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰ دکتر محمد مصدق برای پاسخ به خواسته های ملی ریاست دولت را به دست گرفت، آشکار بود که شاه در برابر آزمونی خطیر قرار گرفته است.

کودتا
کودتای 28 مرداد نقطه پایانی بود بر نظام پارلمانی در ایران

شاه از یک سو به عنوان برجسته ترین نماد کشور ناگزیر بود با جنبش ملی برای احقاق حقوق ایران در امر نفت، که تبلور عملی استقلال و حق حاکمیت ملی بود، همراهی کند. اما از سوی دیگر تجلی این آرمان می توانست برای مقام و اقتدار او زیانبار باشد. شاه نشان داد که آماده است برای حفظ و گسترش سلطه خود، در برابر آرمان ملی بایستد.

شاه بر سر دوراهی

شاه در برابر جنبش ضد استعماری از سیاستی محتاطانه پیروی می کرد و از مخالفت آشکار با جنبش ملی پرهیز داشت. روز ۹ اسفند ۱۳۳۱ صف آرایی دولت ملی در برابر بیگانگان و یاوران داخلی آنها به مرحله ای حساس رسید.

شاه به تشویق مصدق تصمیم به ترک ایران گرفته بود. اما نیروهای محافظه کار، شامل روحانیون و بازاریان و نظامیان وابسته به دربار، شاه را از سفر به خارج منصرف کردند.

در مراحل حساس توطئه چینی برای تدارک کودتای نظامی علیه دولت مصدق، شاه هم با مأموران بیگانه و هم با افسران هوادار کودتا تماس داشت، اما تمام سعی خود را به کار می برد که این تماسها مخفی بماند.

پس از کودتای نهم اسفند، که به ناکامی کشید و برخی از عوامل اصلی کودتا دستگیر شدند، شاه آشکارا به جبهه مخالفان مصدق پیوست و در رأس آن قرار گرفت.

۲۲ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان عزل مصدق و انتصاب سرلشگر فضل الله زاهدی را صادر کرد، اما باز اصرار داشت که این اقدام از پرده بیرون نیفتد. او برای برکنار ماندن از برخوردهایی که در این مرحله اجتناب ناپذیر می نمود، به همراه ثریا ظاهرا برای استراحت به رامسر رفت.

شاه در کنار کودتاگران

در روز ۲۵ مرداد کودتایی که از مدتها پیش انتظار آن می رفت، سرانجام به وقوع پیوست، اما با هشیاری دولت مصدق به شکست انجامید. شاه از ایران گریخت و به بغداد رفت. او روز بعد عازم رم شد.

شاه
ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه، پدرش از تبار بختیاری و مادرش آلمانی بود

در شرایطی که برای بسیاری از مردم ایران نظام سلطنت به پایان رسیده بود و چپ گرایان شعار برپایی "جمهوری دمکراتیک" می دادند، کودتای ۲۸ مرداد در گرفت و در برابر بهت و حیرت همگان به پیروزی رسید.

شاه که خبر پیروزی "قیام ملی" را در رم شنیده بود، روز ۳۱ مرداد به تهران برگشت و مورد استقبال کودتاگران قرار گرفت.

شاه و طعم شیرین قدرت

بسیاری عقیده دارند که محمد رضا شاه تنها پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد بود که در سیمایی تازه ظاهر شد و آشکارا به سوی برپایی نظامی خودکامه و اقتدارگرا پیش رفت.

دولت برآمده از کودتا تمام "قید و بندهای دموکراتیک" را کنار گذاشت، پیگرد و سرکوب مخالفان را در سرلوحه کار خود قرار داد. در تمام شهرهای ایران حکومت نظامی برقرار شد.

روز ۱۷ آبان ۱۳۳۲ محاکمه دکتر مصدق شروع شد. مصدق جلسات دادگاه را به میدانی برای محاکمه استعمار و حامیان داخلی آن بدل کرد. او آشکارا گفت که "قیام ملی" چیزی جز توطئه مشترک بیگانگان و عوامل دست آموز آنها نبوده است.

با سقوط مصدق زمینه آشتی با شرکت های نفتی بیگانه فراهم آمد. روز ۱۴ مرداد ۱۳۳۳ دولت زاهدی امتیازنامه ای با کنسرسیوم، مرکب از شرکتهای عمده نفتی امضا کرد که در آن شرکت ملی نفت ایران به ظاهر همه کاره بود، اما شرکت های خارجی اختیار کامل مدیریت، پالایش، تولید و توزیع نفت را در دست داشتند.

ماشین سرکوب

محمد رضا شاه اعتلای حاکمیت خود را نه در جلب خشنودی مردم و گسترش پایگاه ملی، بلکه در تقویت نیروهای نظامی و امنیتی می دید. او با اعتماد به زیردستان وفادار، نظام پارلمانی را از محتوی تهی ساخت.

حکومت نظامی تمام ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی را در اداره ای یگانه به نام "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" (ساواک) تمرکز داد و آن را به سرکوب شدید مخالفان سیاسی موظف ساخت. سرتیپ تیمور بختیار که فرمانده لشکر دو زرهی بود و به عنوان فرماندار نظامی تهران تعیین شده بود در رأس ساواک قرار گرفت.

شاه به گسترش و تقویت ارتش نیز علاقه ای وافر نشان داد. در آبان ۱۳۳۴ پیمان نظامی بغداد (سنتوی بعدی) منعقد شد.

ایران و آمریکا پیمان نظامی دوجانبه منعقد کردند. طی چند سال پایگاه هایی برای ارتش آمریکا به پا شد و هزاران مستشار نظامی آمریکایی روانه ایران شدند.

در ۲۹ آذر ۱۳۳۸ شاه با فرح دیبا ازدواج کرد. ۹ آبان ۱۳۳۹ نخستین پسر آنها رضا پهلوی به دنیا آمد که به زودی ولیعهد تاج و تخت ایران شناخته شد.

موج تازه مقاومت

در سال ۱۳۳۹ نتیجه سیاست تقویت دستگاه سرکوب، که بخش اعظم بودجه کشور را می بلعید، به صورت بحران اقتصادی فراگیر هویدا شد، که ناخشنودی گسترده مردم را از نابسامانی های اقتصادی و فساد اداری به همراه داشت.

مخالفان و ناراضیان برای نخستین بار جرأت کردند صدای اعتراض خود را بلند کنند. روشنفکران ملی گرا به فعال سازی "جبهه ملی" پرداختند.

ناآرامی های دانش آموزی و دانشجویی در تهران بالا گرفت. ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ تمام دبیران و آموزگاران در سراسر کشور اعتصاب کردند. در تهران پلیس به روی تجمع فرهنگیان آتش گشود. در این برخورد آموزگاری به نام عبدالحسین خانعلی کشته شد و چند نفر مجروح شدند.

حاکمیت شاه که اعتبار و مشروعیت خود را در داخل از دست داده بود، از خارج نیز زیر فشار قرار گرفت. در آمریکا دولت دموکرات جان کندی به روی کار آمده و از رژیم های دوست آمریکا انتظار داشت که به سوی اصلاحات گام بردارند.

در ایران دکتر علی امینی به نخست وزیری رسید و به جامعه قول اصلاحاتی گسترده داد. شاه عقیده داشت که اصلاحات نه از بیرون نظام یا با فشار از پایین، بلکه باید از بالا و توسط خود نظام انجام گیرد. او بر آن بود که اصلاحات باید در چارچوب کنترل شده ای صورت گیرد تا باعث تضعیف نظام نگردد. به نظر او چنین وضعی کشور را با "خطر کمونیسم" روبرو می کرد.

۲۰ اردیبهشت مجلسین، که برای آنها اعتباری نمانده بود، به دستور شاه منحل شدند. ساواک تعقیب مخالفان را شروع کرد. اول مرداد ۱۳۴۰ بیشتر رهبران جبهه ملی دستگیر و بازداشت شدند.

انقلاب سفید و اصلاحات ارضی

۶ بهمن ۱۳۴۱ در کشور رفراندومی صورت گرفت برای تصویب اصلاحاتی تحت عنوان انقلاب شاه و مردم. دولت اعلام کرد که ملت ایران به اصول شش گانه "انقلاب سفید" که بعدها شمار آنها فزونی یافت، با اکثریتی قاطع رأی موافق داده اند.

در رفراندوم به زنان نیز حق رأی داده شده بود. به علاوه حکومت شاه با برخی نوگرایی ها مانند برابر شمردن تلویحی قرآن با دیگر کتابهای آسمانی، یا سرپیچی از برخی موازین شرعی در تقسیم زمین میان دهقانان، ناخشنودی و خشم ملایان را برانگیخته بود.

پیشوایان دینی به برنامه اصلاحات شاه حمله بردند و آن را با بنیادهای شریعت اسلام مغایر دانستند. از همه تندتر آیت الله خمینی بود که رفراندوم را "نامشروع" خواند و آن را تحریم کرد. او مردم را به مقابله با حکومت شاه فرا خواند. بسیاری از محافل مذهبی و لایه های سنتی جامعه مانند بازار تهران به ندای او پاسخ گفتند.

به دنبال اعلامیه های اعتراض آمیز پیشوایان دینی و به ویژه سخنرانی های بسیجنده آیت الله خمینی، خشم و غضب در میان لایه های مذهبی جامعه بالا گرفت. در شهرهای قم و مشهد، که پایگاه های اصلی روحانیون به شمار می رفتند، مردم ناراضی در اعتراض به اقدامات غیرشرعی حکومت به خیابان آمدند.

دوم فروردین ۱۳۴۲ نظامیان به مدرسه فیضیه قم یورش بردند و تجمع روحانیون هوادار آیت الله خمینی را با خشونت سرکوب کردند. اما دامنه تظاهرات اعتراض آمیز گسترده شد و به تهران و شهرهای دیگر کشید.

در شرایطی که سراسر ایران در آتش نا آرامی می سوخت، روز 15 خرداد حکومت در قم به دستگیری آیت الله خمینی اقدام کرد. او چندی بعد در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه تبعید شد.

تاچ
اعلاحضرت شاهنشاه آریامهر، علیاحضرت شهبانو و والاحضرت ولیعهد در مراسم تاجگذاری

رژیم شاه موفق شد با سرکوب روحانیون افراطی و جلب رضایت روحانیون میانه رو، دستکم به طور مقطعی به جنبش مذهبی پایان دهد، اما قیام متشرعین، به بحران مشروعیت رژیم دامن زد و آن را بیش از پیش ضربه پذیر ساخت.

ایران، جزیره ثبات

محمد رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۵ رسما تاجگذاری کرد. از این تاریخ او به عنوان "شاهنشاه آریامهر" زمامدار مقتدر ایران بود، که تمام ارکان اصلی نظام را زیر سلطه داشت.

شاه توانسته بود با سرکوب دشمنان و مخالفان قدرت خود را گسترش دهد و در داخل کشور اقتدار خود را تثبیت کند.

در سطح جهانی نیز مقام و نفوذ شاه رو به گسترش بود. او همدست مورد اعتماد آمریکا در منطقه به شمار می رفت و در همان حال با ابرقدرت مقابل آمریکا یعنی اتحاد شوروی نیز روابطی دوستانه داشت.

در شرایطی که بیشتر کشورهای خاورمیانه با ناآرامی ها و بحران های سیاسی روبرو بودند، ایران در صلح و آرامش به سر می برد، تا آنجا که این کشور "جزیره ثبات" لقب گرفته بود.

شاه
محمد رضا پهلوی کیش شاه پرستی را در میان اطرافیان و زیردستان خود رواج داد

رژیم شاه به تجدد گرایش داشت و به جذب مظاهر تمدن غرب تمایل نشان می داد، اما نسبت به ترتیبات سیاسی مدرن بی علاقه بود. شالوده های مادی و اقتصادی کشور رو به پیشرفت بود، اما ساختارهای سیاسی همچنان بر مدار قرون پیشین می گشت.

بخشی از این بحران به صورت آشوب های دانشجویی و اقدامات مسلحانه چریکی تظاهر می یافت. این فعالیت ها به سادگی با خشونت سرکوب می شد، اما برای حیثیت بین المللی رژیم به بهای گرانی تمام می شد.

کشوری در آستانه "دروازه تمدن بزرگ"

از اوایل دهه ۱۳۵۰ شاه سیاست بلندپروازانه ای در پیش گرفت که به تناقض های داخلی رژیم دامن زد. با راه انداختن جشن های دوهزار و پانصد ساله به تبلیغ ناسیونالیسم ایرانی پرداخت.

در سال ۱۳۵۲ قیمت نفت در بازارهای جهانی بالا رفت و این درآمد نفت ایران را چند برابر کرد. درآمد هنگفت نفت به شاه اجازه داد به بسیاری از بلندپروازی های خود جامه عمل بپوشاند.

شاه با تشکیل حزب رستاخیز گامی دیگر در جهت ترویج "شاه پرستی" برداشت و با تغییر تقویم هجری خورشیدی به تقویم شاهنشاهی، باز هم دشمنان بیشتری برای خود تدارک دید.

شاه
شاه در اوج قدرت، دوست مورد اعتماد آمریکا در خاورمیانه در کنار ریچارد نیکسون

شاه با تکیه به ثروت نفت، ارتش خود را روز به روز مدرن تر و مجهزتر می کرد. رژیم او به "ژاندارم خلیج فارس" بدل شده بود و می توانست حکام منطقه، مانند حکومت بعثی عراق را به زانو در آورد، اما در پاسخ به خواسته های حاد و مبرم جامعه ناتوان بود.

آغاز پایان

ناسازی بنیادهای مادی نسبتا پیشرفته با ساختارهای سیاسی و فرهنگی کهن، جامعه را با بحران روبرو کرده بود. گروه ها و لایه های اجتماعی که با تحولات مدرن به عرصه آمده بودند، خواسته ها و نیازهایی داشتند که پاسخ به آنها در چارچوب نظام کهن امکان پذیر نبود.

رشته ای از تنش های آشکار و پنهان از تمام سطوح جامعه عبور می کرد. یاران آمریکایی شاه به این واقعیت پی برده بودند که حاکمیت او، برخلاف ظاهر محکم و پایدارش، به تحولات زمانه پاسخ نگفته و در نتیجه سخت ضربه پذیر گشته است.

از اول سال ۱۳۵۶ با روی کار آمدن دولت دموکرات جیمی کارتر، رژیم شاه به اقداماتی در جهت "فضای باز سیاسی" تن داد.

شکست
دانشجویان ایرانی در آمریکا به جیمی کارتر نشان دادند که اقتدار شاه ایران تنها بر زور و قلدری استوار است

نویسندگان و روشنفکران و وکلای دادگستری دهان به اعتراض باز کردند و به یکه تازی های رژیم در عرصه اختناق و سانسور حمله بردند و آن را سرمنشأ نابسامانی و ناروایی های فراگیر دانستند.

۱۶ مرداد ۱۳۵۶ شاه ناگزیر شد نخست وزیر گوش به فرمان خود امیر عباس هویدا را برکنار کند، و جمشید آموزگار را به جای او بنشاند.

در ۲۵ آبان ۱۳۵۶ شاه برای جلب رضایت کارتر به آمریکا سفر کرد. اما دانشجویان ایرانی با تظاهرات گسترده ته مانده حیثیت او را به باد دادند.

در نیمه سال ۱۳۵۶ آشکار بود که در ایران جنبش مدنی بزرگی در اعتراض به دیکتاتوری شاه در حال نیرو گرفتن است. دانشگاهیان و نویسندگان و روشنفکران ناراضی به جنبش قوام بخشیده بودند.

غلیان باورهای دینی

روز ۱۷ دی ماه در روزنامه اطلاعات مقاله ای به چاپ رسید که در آن آشکارا به آیت الله خمینی توهین شده بود.

دو روز بعد در شهر قم مردم به هدایت روحانیون در اعتراض به مقاله به خیابان رفتند. این حرکت با سرنیزه نظامیان روبرو شد.

۲۹ بهمن به مناسبت چهلمین روز قیام قم، راه پیمایی گسترده ای در شهر تبریز برگزار شد، که باز با سرکوب روبرو شد و عده ای جان خود را از دست دادند.

در چهلمین روز "قیام خونین تبریز" در۱۰ فروردین در شهرهای تهران و یزد و مشهد و شیراز و برخی شهرهای دیگر، تظاهرات اعتراض آمیز صورت گرفت، که به نوبت خود به جنبش شدت و حدت بخشیدند.

اعتراضات مردم از سویی روز به روز رادیکال تر می شد، و شخص شاه را نشانه می گرفت، و از سوی دیگر صبغه اسلامی آن پیوسته پررنگتر می شد. در این شرایط آیت الله خمینی، که در نجف اقامت داشت، با نطق ها و اعلامیه های خود قیام مردم را هدایت می کرد.

گرفتار در طوفان حوادث

شاه که از موج گسترده و بی امان اعتراضات، خود را باخته بود، هر روز به شگردی تازه دست می زد، تا مگر از فشار جنبش بکاهد، اما هر اقدام عزم مردم را در برانداختن او بیشتر می کرد.

۵ شهریور ۵۷ جعفر شریف امامی به جای جمشید آموزگار نخست وزیر شد. شاه امیدوار بود که او بتواند به کمک روحانیون میانه رو، بر غلیان احساسات دینی مهار بزند.

۱۳ شهریور در روز عید فطر راه پیمایی بزرگی در اعتراض به رژیم شاه در تهران به راه افتاد، که گفته شد بزرگترین راه پیمایی تاریخ ایران بوده است.

۱۶ شهریور راه پیمایی دیگری به سوی میدان شهیاد روانه شد. طی این راه پیمایی تظاهرکنندگان فریاد "مرگ بر شاه" سر دادند، و نام میدان بزرگ تهران را به میدان آزادی بدل کردند.

شاه
محمد رضا شاه برای همیشه ایران را ترک می کند

روز بعد یعنی ۱۷ شهریور در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام شد. نظامیان جمعیت مبارزی که در "میدان ژاله" گرد آمده بودند را به گلوله بستند، که بر اثر آن دهها نفر جان خود را از دست دادند. همین زمینه ای شد برای سوگواری های بیشتر و حرکات انقلابی تندتر.

۱۴ مهر آیت الله خمینی از نجف به پاریس عزیمت کرد. اینک او می توانست با فراغت و آزادی بیشتری فعالیت کند و پیام خود را به گوش پیروان انقلابی خود برساند.

شاه در برابر اعتراضات متناوب، اعتصابات فرساینده و تظاهرات میلیونی که سراسر کشور را به میدان جنگ بدل کرده بودند، سرگشته شده بود و به اقداماتی متناقض و غالبا عبث دست می زد.

در ۱۵ آبان ۵۷ در نطقی تضرع آلود برای کارهای گذشته از مردم ایران پوزش خواست، اما در همان حال دولتی نظامی را به ریاست ارتشبد غلامرضا زاهدی به روی کار آورد.

نوشداروی پس از مرگ

محمد رضا شاه در هفتم دی ماه ۱۳۵۷ در شرایطی که شیرازه کارها تا حد زیادی از دست رفته بود، به نخست وزیری دکتر شاپور بختیار رضایت داد. به نظر بسیاری از تحلیلگران انقلاب ایران در این زمان کار از کار گذشته بود.

روز ۲۳ دی ماه شاه که از بیماری سرطان رنج می برد، تصمیم به ترک کشور گرفت. او شورای سلطنت تعیین کرد، اما آیت الله خمینی که رهبری بی منازع انقلاب را به دست گرفته بود، شورا را به رسمیت نشناخت و اعلام کرد که جنبش تا سرنگونی شاه و برچیده شدن نظام پادشاهی ادامه خواهد یافت.

روز ۲۶ دی ماه محمد رضا شاه پهلوی به همراه شهبانو فرح با چشمان گریان فرودگاه مهرآباد را ترک کردند. آنها نخست به مصر رفتند.

روز ۱۲ بهمن رهبر انقلاب آیت الله خمینی وارد ایران شد. او در نخستین نطق تاریخی خود در بهشت زهرا اعلام کرد که دولت بختیار را قانونی نمی داند، و مردم را از همکاری با آن بازداشت.

روز ۲۲ بهمن هواداران انقلاب با اسلحه سرد و گرم به پادگانها و پایگاه های حکومت حمله بردند. رژیم شاه در برابر قیام مسلحانه مردم فرو ریخت.

منزل آخر

شاه که بیماری او پیوسته شدت می گرفت، با نگرانی و پریشانی اوضاع ایران را دنبال می کرد. او که بر اثر تبلیغ دشمنانش شهرتی بد یافته بود، در غربت با خواری روبرو شد و کمتر کشوری حاضر به پذیرفتن او بود.

شاه
خانواده محمد رضا پهلوی در کنار گور او در مسجد رفاعی قاهره

او پس از مصر، به مراکش، جزایر باهاما و مکزیک رفت.

با وخیم شدن بیماری سرطان او، کارتر رئیس جمهور آمریکا اجازه داد که برای معالجه به آمریکا برود.

اما با پیش آمدن ماجرای گروگان گیری در تهران، آمریکا که با دردسری تازه روبرو شده بود، عذر شاه را خواست.

محمد رضا شاه پس از اقامت کوتاهی در پاناما به مصر رفت و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ فوت کرد. جسد او در مسجد رفاعی قاهره به خاک سپرده شد.