زبان مـردم آتورپاتکان، زبان ایرانی بوده است
پروفسور اقرار علی اوف
«پروفسور اقرار علیاوف» از دانشمندان برجسته تـاریخشناسی و زبانشناسی جمهوری آذربایجان است که مرتبت و منزلت علمی والای وی به سبب تحقیقات گرانسنگ در گستره شوروی سابق و کشورهایی مانند ایـران و ترکیه، بر همگان روشن است. اقرار علیاوف، عضو هیات علمی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان در باکوست.
کتاب «تـاریخ آتورپاتکان» یکی از تالیفات علمی و مهم «پروفسور اقرار علی اوف» می باشد که در هفت بخش تدوین شده و نکتههای بدیع از تـاریخ آتورپاتکان را باز میگوید. یافتههای علمی وی مورد پسند جاهلان و نژادگرایان در جمهوری آذربایجان واقع نشد و گفته میشود که حتی گروهی از جهال کتب وی را جمعآوری کرده و در آتش سوزاندند!
آنچه میخوانید فرازهایی است از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» به ترجمه دکتر شادمان یوسف
بـا وجود آن که تـا حال نشانهای از زبان مادیان آتورپاتکان دورههای باستان به دست نیامده است (ما تنها یک نوشته به زبان ارمنی در دوران بعد از قدرت هخامنشینان در «سن کله» نزدیک زنجان داریم که شهادت میدهد در آتورپاتکان و کشورهای همسایه، حتی ارمنیان از آن استفاده میکردهاند. اما علاوه بر این، ما میتوانیم بـا تکیه بر پایههای استوار، تصدیق کنیم که آنچه که زبان مادیان میانه آتورپاتکان به شمار میرود،1 بیشک زبان ایرانیست که به طور وسیع، گسترده بود. در این باره نه تنها به گونهای نسبتا خوب فرهنگ نامگذاری آذربایجان در آغاز عصر میانه، که آن را میتوان متعلق به دورههای باستانی نیز دانست، گواهی میدهد، همچنین اسناد دیگر نیز وجود دارد.
مولفان عرب در برابر دیگر زبانها ولهجهها که در عصر میانه در آذربایجان غربی معمول بودند، زبانهای آذری (azari)، پهلوی (fahlavi) و فارسی را (iuqat-i furs) را نام میبرند. درباره زبان آذری همچون زبان بخش زیادی از جمعیت آذربایجانغربی مسعودی2 نیز میگوید. درباره این زبان ابنحوقل، یاقوت بلاذری و مولفان دیگر عرب گزارش دادهاند. 3
مقدسی زبان آذری را همچون زبانی مخصوص فارسی معین کرده مینویسد: زبان دشواری است و برخی واژههای آن شبیه زبان خراسانی است.4
برای مقدسی و همچنین بیشتر مولفان قرنهای نهم و دهم معین کردن لغت فرس (یعنی زبان فارسی) معنای اتلاق به گروه زبانهای ایرانی را داشت. اینکه آذری زبان فارسی بوده است، از گفتههای خرد مولفان عرب برمیآید که نوشتهاند: این زبان خوبی نیست برای فهمیدن دشوار است (از نقطهنظر داننده فارسی) و غیره.5 در عین حال استفاده کردن از نام فارسی برای آذری از سوی مقدسی و مولفان دیگری عرب از جمله ابنمقفع* همچنان که اصطلاح (فهلوی) را برای معین نمودن زبان اصفهان، ری، همدان، نهاوند و آذربایجان.6 و اصطلاح فهلویات را برای شعرهایی که به لهجههای محلی نوشته شده پیش از همه نشان زبان ماد را معین میکردند.7
آنچه که ما درباره زبان آذری میدانیم که شاید آن را میباید زبان آذربایجانیان نامید (به این تعبیر لغت آذربایجان در نوشتههای بیرونی برمیخوریم.)8 ، میتوان خلاصههای زیرین را برآورد:
1ـ در دوران مولفان عرب، در آذربایجان بـا زبان آذری صحبت میکردند.
2ـ که آن بدون شک زبانی ایرانی بوده است، چون که مولفان عرب آن را برابر دری و پهلوی گاهگاه به نام فارسی یاد میکنند و آن را جدا از زبانهای دیگر قفقاز به شمار میآورند.
3ـ که آذری زبان فارسی امروزی نیست.9 تحقیقهایی که مولفان معروف در زبان آذری کردهاند، حاکی از آن است که این زبان متعلق به گروه زبانهای شرق و غرب ایـران است و آن به زبان تالشی نزدیک بوده.10 زبان تالشی ویژگیهای اساسی صورتی زبان مادها را در خود نگاه داشته است.11
منابع جدی وجود دارند که نشان میدهند لهجههای نزدیک به زبان آذری و تالشی امروز، در دوره عصر میانه (قرون وسطا) در سرزمین آذربایجانی جنوبی گسترش یافته است.12 جالب است که یادآور شویم که براساس سخنان یاقوت، زبان شهروندان مغان (دشت مغان) به زبانهای گیلان و تبرستان نزدیک بوده است.
برخی زبانهای ایرانی آذربایجان جنوبی ] آذربایجان ایـران[ که تـا زمان ما باقی ماندهاند، مانند هرزنی، خلخالی، گرینکانی و دیگران، در خود رابطههای خوبی بـا لهجههای شمال غربی مرکزی ایـران را دارند.14
گروهی از دانشمندان معروف چنین عقیده دارند که لهجههای ایرانی که در سرزمین آذربایجان جنوبی امروز و قرون میانه گسترش داشتهاند باقیمانده زبانهایی هستند که در زمانهای قدیم وجود داشتند و لهجههای امروزی شمال و غرب و مرکزی ایـران نشانگر آنند که در این منطقه زبان یگانهای مشترک بوده است.15 خیلی مهم است که در دوره میانه در آذربایجان به گروهی از لهجههای ایرانی برمیخوریم و نیز لهجههای ایرانی امروزه این منطقه همه متعلق به گروه زبانهای شمال غربی ایـراناند و ویژگیهای نزدیک به هم داشتهاند مانند زبان مادها. 16 از این رو میتوان گفت که زبانهای نامبرده، بازمانده زبان مادی و یا لهجههای مادی میباشند.
در اصل، لهجههای ایرانی که در سرزمین آذربایجان به کار گرفته میشد، حاکی از آن است که آنها نه در دوره میانه و نه بعدتر، از جایی دیگر به این جا نیامدهاند بلکه هم اینجا بودهاند.
موارد زیادی درباره این لهجههایی که از جانب محققان روسی و عالمان شوروی و دانشمندان خارجی گردآوری و تحقیق شده، همچنین پژوهشهای گروهی از عالمان خارجی (دانشمندان خارج از مرز شوروی سابق/ مترجم) در منطقهای که درباره آن سخن میگوییم، حاکی از آن است که هنوز از زبانهای قدیم، زبانها و لهجههای ایرانی پدیدار هستند. به ویژه باید یادآور شد که زبان و لهجههای گروه شمال غربی بر پایه آگاهیهای زبانشناسان از کهنترین زمان تـا امروز از زبانهای گروه فارسی برخاستهاند.
در این جا میباید چند سخن راجع به مفهوم آذربایجان بگویم، چون که در دورههای اخیر در ادبیات علمی، و علمی ـ مردمی کوششهای بسیار به خرج میدهند تـا این که این نام را از محیط آتورپاتکان جدا سازند، که این به تباه کردن اندیشه نسلهایی که در سرزمین ما به سر میبرند میپردازد و پیوندهای خونی و معنوی را که ما بـا آتورپاتکان داریم میگسلاند.
این گفتار توضیح و تفسیر بسیاری از مسایل تـاریخ کشور ما را ایجاب میکند که این سخنان باید محیط آن گردند که هر مورخ از برای خود احترام قایل شده، وظیفه خود بداند که تنها حقیقت تاریخی را بگوید تـا خاطره تاریخی مـردم ما نگاه داشته بشود!
نام آذربایجان تـا زمانی نه چندان دور در ردیف نامهایی قرار میگرفت که هیچگونه اختلاف نظری درباره آن وجود نداشت.
اما در ده سال اخیر در جمهوری آذربایجان برای آنکه معنایی تازه به این مفهوم بدهند، کوششهای فراوان به خرج داده میشود.
این تجدیدنظر، بارها نه از جانب متخصصان بلکه از سوی کسانی که از دانش به دوراند و تخصصی در این زمینه ندارند، ابراز میشود.
این قبیل مردمان به کارهای غیر علمی دست میزنند و چنین گمان میدارند که بـا سخنپردازیهای دور از حقیقت، میتوانند مسایل علمی را حل وفصل کنند! جریان را کاملا ساده کرده و بدون هیچ آگاهی از تحلیل ریشهشناسی و بیآنکه خویش را به دانش زبان شناسی بیارایند بـا تمامی نیرو، کوشش میکنند که وجود ترکان را در سرزمین ما باستانی بنمایانند و در تحلیل خود نام آذربایجان را به کار میگیرند!
آنان که در این باره از خود کوشش بسیار به خرج میدهند، متوجه نیستند که مفهوم نام، گرچه اسناد مهمی برای معین کردن تـاریخ قومی خلق است، ولی استناد تنها براساس یک نام بدون نشانههای دیگر امکانپذیر و دور از اصول علمی است. نیز نمیتوان پیدایش زبان خلق را معنی جدید داد. و تعیین کوششهای تاریخی ـ قومی خلقها بـا استفاده از مفهومی که حتی بـا نام هم ردیف هست، غیر علمی سات و خیلی خطرناک است.
نمیتوان سادهلوحانه گمان کرد که نامهای همگون، در تـاریخ بـا هم همانند بوده باشند. نامهای به ظاهر شبیه که در طول زمانی زیادی از هم جدا بودهاند، اکثرا به گونهای تصادفی شبیه میشوند. «ا.م دیاکونوف» در حالی که تحلیلی جدی از زبانشناسی ندارد، نام خلقها و کشورها را خودسرانه و با سادهاندیشی از روی شباهت ظاهر، به هم نزدیک شمرده است و این کار ما را به حل مسایل قومی کشور نزدیک نخواهد کرد. بـا اصطلاح اصولی دانشمندانی که پیش از این یاد کرده شدند، در حل مشکلترین مسالههای تاریخی منطقه از آنها استفاده مینمایند، این موضوع زیاده از حد، ساده و ابتدایی است و بیش از حد مجاز، به خود روا دیدن را نشان میدهد. «دلایل» بیبنیاد، ایجاد میشود و تمامی کوشها برای این انجام مییابد که برای نامی ]آذربایجان[ که ذکرش را در بالا داشتیم کلمههای شبیه از زبانهای ترکی پیدا بکنند. بـا استفاده از «فال قهوه» و توضیح ریشهشناسی میخواهند که این عقیده را ثابت کنند که نام آذربایجان، ریشه ترکی دارد!
این مولفان نسبت به تمامی قواعد ریشهشناسی تطبیقی بیاعتنایی نشان میدهند. آنها آگاه نیستند که بدون درنظر گرفتن احاطه تاریخی و وضعیت تاریخی، همچنین تـاریخِ خود کلمهها و تغییراتی که در طول تـاریخ واژهها از دیدگاه قانونهای آواشناسی رخ میدهد، سنجش و مقایسه و برابر نهادن واژهها هیچگونه پایه علمی ندارد. چون که جای هیچ باور علمی نیست که این بـا آن اصطلاح درست همان معنا را داشته باشد که در زبانی دیگر بـا تلفظی شبیه به آن به کار میرود! این مولفان بیخبر از آنند که بـا شباهت ظاهری واژهها به یکدیگر، هیچ چیز را نمیتوان اثبات کرد. شباهت تصادفی کلمهها، نامها و غیره در زبانهای گوناگون، یک چیزی معمولا ناگزیر و از دیدگاه قانون احتمالات ریاضی حتمی است.
براساس قانون نظری احتمالات در زبانهای گوناگون میتوان دهها کلمه شبیه به هم را پیدا کرد. میتوان به ریخت کلمههای زیادی اشاره کرد که نه تنها شبیه هم تلفظ میشوند بلکه در این، یا آن زبان، یک معنا را افاده میکنند ولی هیچ عمومیت در پیدایش خود ندارند. همه کوششهایی که به یگانه پنداشتن واژههای زبانهای گوناگون انجام میگیرد که تصادفا شباهت ظاهری دارند، کاملا اشتباه است. همان طور که ذکر گردید کلمههایی که همانند یکدیگر طنینانداز میشوند، ممکن است از دیدگاه نژادشناسی زبان یکی نباشند. 17 میتوان بـا تمامی مسئولیت اظهار نمود که مولفانی که ریشه مـردم آذربایجان را ترکی میدانند، تحمل هیچگونه انتقاد را ندارند. چون که این عقیده، اساس علمی ندارد! و بـا هیچ اصل علمی نمیتوان گفتههای آنها را تصدیق کرد و ممکن نیست که گفتههایی را که هیچ پایه و اساس قانونمند ندارند، در ردیف کار علمی و تحقیقی جای داد. آنهایی که این را درنظر میگیرند و میکوشند، از اصولی واهی در علم استفاده نمایند، هنوز از سده گذشته مورد مسخره و خنده قرار دارند.
هر چند که دلیلهای مولفانی که کوشش میکنند تـا ریشه نام آذربایجان را ترکی بدانند هیچگونه پایه ندارد و لازم نیست که از نقطهنظر زبان شناسی و تـاریخشناسی این گفتههای بیاساس را ردکرد ولی متاسفانه این به اصطلاح «ایده» در کتابهای ادبیات جدی و علمی ـ مردمی و حتی علمی نیز جا باز کرده است و همین، مرا وا میدارد کوشش نمایم تـا نقطهنظری علمی را درباره پیدایش مفهوم آذربایجان که در پایان سده چهارم و آغاز سده سوم پیش از میلاد پیدا شد، به طوری که حتی در دوران باستان آغاز مصر میانه انعکاس پیدا کرد، باز نمایم!
نه تنها مفهوم بلکه زبان آتورپاتکان نیز ایرانی بود. زبان دین زرتشت ایرانی بود و تقریبا تمامی اصطلاحات اجتماعی، اقتصاد، سیاسی و فرهنگی همه ایرانی بودند و در این باره وضعیت دوران ساسانیان شهادت میدهد.
قوم آتورپاتکان که در دوران باستان موجودیت پیدا کرد، این جمعیت کنونی آذربایجان جنوبی نیستند که بـا لهجههای زبانی مادیان میانه سخن میگویند. چنان که یاد کردیم، یک قوم جدید بود که در نتیجه تجانس طایفههای محلی منطقه پیدا گردیده است.
از این گونه مثالها در تـاریخ بسیار است. مثلا میتوان به جریان روس شدن طایفههای فین ـ اوگاریها اشاره کرد. از جمله وسیها، موارمیها، مری و غیره... هیچ یک از محققین واقعیت بین نمیتوانند گواهی بدهند که مـردم شمال و شرقی استانهای روسیه غیر از طوایف فیناوگاری هستند که در هزار سال پیش زبان خود را به سلاونی، زبان روسی تغییر دادهاند. این طایفهها چنان که ما خوب آگاه هستیم در زمانی به روسها تبدیل یافتند که آنها به منطقه «پاوالهژه» و نزدیکیهای «لاواگا» و «پلازر» سلاوتی آمونو18 رفتند.
ترک آناتولی که آن هم تـا اندازهای از دید مـردمشنای، نسل قدیم جمعیت آسیای کوچک است، ولی آنجا را نیز نمیتوان هنوز آسیای کوچک نامید، زیرا که بـا تغییر زبان به زبان ترکی نماینده قومی جدید میباشد که در قرنهای 16، 15 در نتیجه تجانس و آمیزش طایفههای ترک زبان بـا مـردم بومی پیدا شده است.
مصر عربی نیز از نظر مـردمشناسی همان قبط قدیم است. اما مصری معاصر نه تنها مصری قدیم نیست، زبانش به زبان عربی تغییر پیدا کرده است. مصریان از دیدگاه قومشناسی، اعراب جدید هستند که بـا عربهای دیگر منطقه آمیخته، و اشتراک زبانی، فرهنگی، روانی یگانه بـا آن یافتهاند. 19
این همه را میتوان درباره انگلیسیها، فرانسویان، اسپانیان، رومانیاییها، قزاقان، ازبکان، ترکمانان و مردمان بسیار دیگر نیز گفت. این گفتهها معنی آن را ندارند که ما از جدول نامنویسی گذشتگان مـردم آذربایجان، گروههای هوریتی، گوتی، لولوبی، مانایی و طایفههای دیگر را که در منطقه آذربایجان جنوبی و اطراف آن زندگی میکردند، خط زده باشیم. هیچگاه! تیرهها و مردمانی که یاد کردیم، آنها گذشتگان ما، در دوره پیش از تـاریخ ما میباشند و ما از آنها هیچگاه دست نخواهیم کشید.
تمام طایفهها و تیرهها، که در سرزمین کشور ما زندگی میکردند نقشی بزرگ را در روندهای قومی بازی کردهاند. همه آنها در زمانهای گوناگون در تشکیل قومی، پیدایش قومی عمومی در آخر سدههای پیش از میلاد اشتراک داشتهاند، اما نقش حل کننده همه آنها را در یکدیگر مادها داشتند.
نقل از: آران ـ گاهنامه تحقیقی ـ مطالعاتی موسسه فرهنگی آران ـ شماره دوم ـ پاییز 82
نشانی: تبریز ـخیابان عباسی ـ شماره 2 صندوق پستی: 5457 ـ 51575
تلفن: 6561163 (0411)
نمابر: 6561162 (0411)
پینوشتها:
1ـ پریخانیان، ا.گ نوشتههای آرامی از زنگزور، 1965، 4 NQX
در تحقیقات لنتس.و. نیز بـا همین نام آمده است. (ص 262، ii,iv.z). هنینگ.و.ب (ص 195، 1961، 2، Asiya Mayor,x) و دیگران.
2ـ بنگرید: قاسم آو.س.یو. آذربایجان جنوبی در قرنهای lll,vll باکو، 1983، ص 44.
3ـ همان
4ـ همان
5- در این میان یاقوت میگوید که زبان آذری برای همگان قابل فهم است. مگر برای دارندگان آن زبان. بنگرید: میلر ب.و. راجع به مساله زبان و جمعیت آذربایجان تـا زمان ترک زبان شدن این منطقه، یادداشتهای دانشمندان انستیتو خلقهای شرقی M.1.CCCP، 1930، ص 203.
* ابن مقفع یا روزبه پارسی ایرانی است که به زبان عربی کتاب نوشته است. (ف).
6- آرنسکی ای.م، مقدکه زبانشناسی ایرانی. ص 138، 1960، M: نیز بنگرید: قاسم اوس.یو. اثر یاد شده. ص 45.
7- Henning
W.B. Mittrliranisch. Handbush der Orientalistik. l.lv. Iranistik,l. Linguistik. Leiden .1958, S95–koln.
8- ابوریحان بیرونی، آثار برگزیده، 17، تاشکند، 1974، ص 46، نیز بنگرید: قاسم آو.س.و اثر یاد شده، ص 203.
9- بنگرید میلر: ب.و اثر یاد شده، ص 203
10- همان، ص 217 به بعد.
11- بنگرید: میلر.ب.و. زبان تالشی، ص 53، 1953، مسکو
12- بنگرید: دیاکونف، ای.م، تـاریخ مادها. ص 92، میلر.ب.و «راجع به مساله زبان... قاسم آو.س.و اثر یاد شده، ص 46.
13- بنگرید Schwarz.p نگر... اثر یاد شده، ص 1086 و دیگر.
14- Henning W.b. the ancient tanguage of Azerbaijan . Transaction of the phiologicalsociety. London . 1955. Herzfeld E. AMI. VII 1934, C10
15- اثر یاد شده، ص 16Horzfold E,
16-میلر.وب زبان تالشی، ص 53، دیاکونف ای.م تـاریخ مادها، ص 382، 920381.
17- نگر: زبانشناسی عمومی، اصول تحقیقات زبانشناسی، ص 40، 1971، مسکو
18- گارویناوا، ای، ی، تـاریخ قوم بین رودخانههای ولگا و اک 1961.
19- لوتسکی، پ.و : اعراب ص 289.
نوروز در گستره جغرافیا
در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتی، روزهایی وجود دارد که ریشه تاریخی وفرهنگی داشته و جلوه ای از باورهایی است که حتی تا مقدسات دینی و مذهبی آنها پیش رفته و هویت فرهنگی و تاریخی آن جامعه را به نمایش گذاشته است. یکی از این روزها آغاز سال نو خورشیدی است که از شایعترین آیین های جهانی به شمار می رود و کمتر تمدنی را خواهیم یافت که از آن تهی باشد، هر قومی بر اساس تاریخ و فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپایی مراسم و جشن های ملی ومذهبی پاس می دارد. عیدنوروز و جشن های سال نو، در نزد ما ایرانیان با برخورداری از یک فرهنگ و تاریخ اصیل و طولانی و همچنین همزمانی آن با حیات هستی و جان گرفتن مجدد زمین ، این امتیاز خاص را به آن بخشیده که از اعیاد سال نوی اقوام و ملل دیگر متمایز باشد و آیین باستانی آن فراتر از تجدید خاطره ی یک تمدن بلکه حلقه پیوند گذشته ، حال و آینده است به این سبب است که پس از ظهور اسلام در این سرزمین فضیلت بیشتر می یابد و در بزرگداشت آیین و مراسم آن تاکید ورزیده می شود. گفته شده است آفرینش و هبوط آدم به زمین و همچنین بعثت پیامبر اکرم ( ص ) و امامت حضرت علی ( ع ) نیز در این روز آغاز گشت و ایرانیان باستان نیز عقیده داشتند که با آغاز مجدد حیات طبیعت روح رفتگان باز گشته و چند روزی را در سرای دنیوی با بستگانشان می گذرانند. مجموعه این عوامل باعث گردید که علی رغم گذر سالیان بسیار و سیر پر فراز و نشیب تاریخ، نوروز نه تنها در ایران بلکه هر آنجایی که فرهنگ و تمدن کهن ایران اثری دارد همچنان پایدار واستوار بماند .
نوروز در ایران
برگ برگ صفحات تاریخ ایران گواهی می دهد که نوروز باستانی همواره کهن ترین سنت و عزیزترین روز سال نزد ایرانیان بوده است. نوروز برجای مانده از روزگاری است که جز با کمک خیال و جز به مدد افسانه و اسطوره راهی به آن دیار نیست. در گردونه ی سالانه ی تکرار ، نوروز یک تنوع روحی و یک انبساط روانی است که قوم ایرانی دوام خویش را در فراز و نشیب تاریخ مدیون این سنت دیرینه و خردمندانه است. با طلوع اسلام در این سرزمین نوروز زیباتر شد و بزرگترین حادثه تاریخ اسلام به خصوص تشیع یعنی اعلام ولایت علی ( ع ) در روز غدیر خم از سوی پیامبر اکرم ( ص ) در نخستین روز بهار مصادف با نوروز باستانی بوده است. تشیع از همان ابتدا که با فرهنگ ایرانیان عجین شد نه تنها به نوروز بی مهری نکرد بلکه آن را مورد تقدیر قرار داد چرا که هر جزئی از آیین نوروز نمادی از ستایش زیبایی و اخلاق انسانی و مهر و دوستی است.
نوروز در ایران اگر چه یک سنت ملی و برآمده از روزگاران بسیار دور است در عین حال با حال و هوایی معنوی و روحانی عجین شده است.
نوروز در جمهوری آذربایجان
یکی از جشن های بزرگ مردم آذربایجان نوروز است به طوریکه این جشن سال ها پیش از میلاد در آذربایجان برگزار می شده است ؛ مردم برخی احساسات بشر دوستانه و جهان بینی خود را با این جشنواره مربوط می دانند زیرا در اوستا کتاب مقدس زرتشتیان نوروز به منزله جشن ستایش مقدسات محسوب شده، گفته می شود که نوروز عید فراوانی کشت و سرآغاز تندرستی و برکت و وفور است. در جمهوری آذربایجان در خصوص پیدایش جشن نوروز اسطوره ها و افسانه های گوناگونی نقل شده است . از این افسانه ها یکی را برای مثال نقل می کنیم:" در روایتی در خصوص نوروز آمده است، سیاوش پسر کیکاووس به کشور افراسیاب سفر می کند افراسیاب از وی به نحو قابل توجهی پذیرایی می کند و حتی دخترش را به عقد وی در می آورد و سیاوش به یاد سفرش از دیار افراسیاب دیوار بخارا را بنا می کند. ولی دشمنان که از این امر ناخرسند بوده اند میان سیاوش و افراسیاب را بر هم زده به طوری که افراسیاب تصمیم به قتل سیاوش می گیرد و پس از هلاکت سیاوش دستور می دهد جناره اش را روی کنگره های دیوار بخارا قرار دهند. آتش پرستان جسد وی را برداشته و در قدمگاه دروازه شرقی دفن می کنند و مرثیه های بسیاری در وصف سیاوش و مرگش می سرایند، و این مرثیه ها بین مردم گسترش یافت و آتش پرستان در همین سیاوش مرثیه ها روز دفن سیاوش را نوروز نامیدند. " مردم جمهوری آذربایجان به واسطه اعتقادات شدید به آیین و مراسم نوروز برای با شکوه تر انجام شدن جشن نوروز برای این مراسم تدارک ویژه ای می بینند از قبیل سرودن ترانه ها پیش از نوروز، تدارک بساط شادی این ایام ، تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره نوروز، طرح چیستان های نوروزی ، ستایش ها و نفرین ، پند و امثال و اعتقادات نوروزی .
درمیان مردم آذربایجان رسم بر این است پیش از رسیدن نوروز پوشاک نو خریده ،به خانه و حیاط سر و سامان داده ، فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز می روند، در عید نوروز آداب ورسومی درباره فال نیک رواج دارد به طوری که در شب چهارشنبه سوری دختران نو رسیده در دل فالی گرفته و و مخفیانه پشت درنیمه باز به انتظار ایستاده و اگر در این هنگام حرف خوب وموافقی بشنوند اشاره ایی به برآورده شدن آرزویشان ، و اگر حرف نامناسبی بشنوند اشاره از عملی نشده نیتشان است . بنا براین سنت و آیین به هنگام عید نوروز مردم از بد گویی و حرف نامناسب دوری می جویند. از دیگر مراسم خاطره انگیز نوروزی می توان به ارسال خوان سمنو، انداختن کلاه پوستین به درها، آویزان کردن کیسه و توبره از سوراخ بام در شب عید و درخواست تحفه عید در آذربایجان اشاره کرد.
نوروز در قزاقستان
مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری دانسته ، بر این باورند که در این روز ستاره های آسمانی به نقطه ابتدایی می رسند و همه جا وهمه چیز تازه می شود و زمین را شادمانی فرمی گیرد. همچنین قزاق ها معتقدند که نوروز آغاز سال است و در میان آنان عبارات زیبایی درباره ی نوروز وجود دارد : نوروز روزی است که یک سال منتظرش بوده اند ، نوروز روزی است که خیر بر زمین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی است که سنگ نیلگون سمرقند آب می شود ، در شب سال تحویل صاحبخانه دو عدد شمع در بالای خانه اش روشن می کند ، خانه را خانه تکانی کرده و چون مردم قزاق عقیده بر این دارند که تمیز بودن خانه در آغاز سال نو باعث می شود افراد آن خانه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان داشته ، آن را هر ساله رعایت می کنند. در شب نوروز دختران روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب که "سوقیم" نام دارد غذایی به نام "اویقی آشار" می پزند و از جوان هایی که دوستشان دارند پذیرایی می کنند . آنان نیز در قبال آن به دختران آینه و شانه و عطر هدیه می کنند که این هدایا را " سلت اتکیتر" می نامند که به معنای علاقه آور است. در عید نوروز ساعت سه صبح جوانان یک اسب سرکش را زین کرده و به همراه عروسکی که به گردن آویز زنگوله ای دارد رها نموده تا از این طریق مردم را بیدار نمایند. عروسک در حقیقت نمادی از سال نو است که آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می کند.نوروز برای قزاق ها بسیار مقدس بوده و اگر در این روز باران یا برف ببارد آن را به فال نیک گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. در عید نوروز مردم لباس نو و سفید به تن می کنند که نشانه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایام با زدن به شانه های یکدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق در این ایام است ، قزاقها در نوروزغذایی به نام نوروز گوژه (گوژه = آش ) طبخ می کنند که تهیه آن به معنای وداع با زمستان و غذاهای زمستانی است این غذا از هفت نوع ماده غذایی تهیه می شود . مسابقات معروفی نیز در ایام نوروز در قزاقستان برگزار می شود که از مهمترین آنان می توان به " قول توزاق" اشاره نمود که بین گروههای مرد و زن برگزار می شود. اگر برنده زن ها باشند قزاق ها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات می توان به "کوکپار" (برداشتن بز از مکانی مشخص توسط سواران) ، "آودار یسپاق" ، "قیزقوو" و "آلتی باقان" اشاره نمود، در عصر نوروز نیز مسابقه "آیتیس" که نوعی مشاعره است، آغاز می شود .
نوروز در تاجیکستان
عید نوروز برای مردم تاجیکستان بخصوص بدخشانیان تاجیکستان عید ملی و اجداد است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد می کنند و به " خیدیر ایام"یا عید بزرگ معروف است. مردم تاجیکستان بخصوص بدخشانیان تاجیک در ایام عید نوروز خانه را پاک کرده و به اصطلاح خانه تکانی می کنند، همچنین ظروف خانه را کاملا" شسته و تمیز می کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند . برابر با رسمی دیرینه ، قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه هنگامی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمده دو جاروی سرخ رنگ را که در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده و تا جشن نوروز نگاه داشته اند در جلوی خانه می گذارند، رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی ، پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانه را بیرون آورده و یک پارچه قرمز بالای سردر خانه بیاویزد و با باز کردن در و پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت وشادی است وارد خانه نماید. در این سرزمین پختن شیرینی مخصوص و غذاهای متنوع جز رسوم این ایام است، همچنین برگزاری مسابقاتی از قبیل تاب بازی، تخم مرغ بازی، کبک جنگی، خروس جنگی، بزکشی، کشتی محلی نیز در این ایام به شادی آن می افزاید در ایام نوروز غذای معروفی به نام " باج " با کله و پاچه گوسفند و گندم پخته و دیگران را مهمان می کنند.
نوروز در ترکمنستان
در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می شود. یکی از این جشن ها با استناد به تقویم میلادی که به تایید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین المللی ( سال نو ) شناخته می شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانه ی احیای دوباره ی آداب و رسوم دیرینه مردم ترکمنستان است. مردم ترکمنستان عقیده دارند زمانی که جمشید با عنوان چهارمین پادشاه پیشدادیان بر تخت سلطنت نشست آن روز را نوروز نامیدند. مردم ترکمنستان دراین ایام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند : نوروز کجه، نوروز بامه، سمنی ( سمنو) و اجرای بازی های مختلف توسط جوانان ترکمن حال وهوای دیگری به این جشن و شادی می دهند. در ایام نوروز مسابقات مختلفی در ترکمنستان برگزار می شود که می توان به مسابقات اسب دوانی، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی و تاب بازی اشاره نمود. دید و بازدید در ایام نوروز در میان مردم ترکمن از جایگاه خاصی برخوردار می باشد. نوروز در قرقیزستان عید نوروز در قرقیزستان تنها یک روز آن هم در روز اول یا دوم فروردین ماه است که به 29 روز یا 30 روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند 29 روز باشد اول فروردین و اگر 30 روز باشد در روز دوم فروردین برگزار می شود. تا قبل از فروپاشی شوروی سابق این مراسم به دست فراموشی سپرده شده بود ولی پس از فروپاشی دوباره حیات یافت و هر ساله با شکوه تر از سال قبل برگزار می شود. مراسم جشن نوروز در میادین بزرگ شهرها توسط دولت و در روستاها توسط بزرگان و ریش سفیدان در بیابان های اطراف برگزارمی شود. در قرقیزستان در این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل " بش بارماق " ، "مانته برسک " و "کاتما" مرسوم است که به صورت رایگان بین حاضران در جشن توزیع می شود. در قرقیزستان در این روز علاوه بر برگزاری جشن ، مسابقاتی مانند سوارکاری نیز مرسوم است که به نحو چشمگیری دنبال شده، جوایز ارزنده ای به نفرات برتر اعطا می شود.
نوروز در پاکستان
در پاکستان نوروز را "عالم افروز" به معنای روز تازه رسیده که با ورود خود جهان را روشن و درخشان می کند می نامند. در میان مردم این سرزمین تقویم و روز شمار و یا سالنمای نوروز از اهمیت خاصی برخوردار است از این رو گروه ها و دسته های مختلف دینی و اجتماعی در صفحات اول تقویم های خود به تفسیر و توضیح نوروز و ارزش و اهمیت آن می پردازند و این تقویم را در پاکستان " جنتری " می نامند.
از آداب و رسوم عید نوروز در میان مردم پاکستان می توان به خانه تکانی و یا به عبارتی پاکیزه کردن خانه و کاشانه ، پوشیدن لباس و تهیه انواع شیرینی مانند " لدو " گلاب حامن، رس ملائی ، کیک ، برفی ، شکرپاره، کریم رول، سوهن حلوا، و همچنین پختن غذاهای معروف این ایام و عیدی دادن و گرفتن و دید و بازدید اقوام اشاره نمود.در ایام نوروز مردم پاکستان از گفتار نا مناسب پرهیز نموده و با محبت ، احترام و اخلاص یکدیگر را نام می برند. همچنین سرودن اشعار نوروزی به زبان های اردو، دری و عربی در این ایام مرسوم است که بیشتر در قالب قصیده و غزل بیان می شود. پاکستانی ها بر این باورند که هدف نوروز، امیدواری ،درامنیت ، صلح و آشتی نگهداشتن جهان اسلام و عالم انسانیت است تا آنجا که آزادی و آزادگی، خوشبختی و کامیابی، محبت و دوستی و برادری و برابری همچون بوی خوش گلهای بهاری در دل و جان مردمان جایگزین می گردد. نوروز در افغانستان نوروز در افغانستان یا به عبارتی در بلخ و مرکز آن مزار شریف هنوز به همان فر و شکوه پیشین برگزار می شود. در روزهای اول سال دشت های بلخ ودیوار و پشت بام های گلی آن پر از گل سرخ می شود گویی بلخ سبدی از گل سرخ است یا به عبارتی مانند اجاق بزرگی که در آن لاله می سوزد این گل فقط در بلخ به وفور و کثرت می روید و از این رو جشن نوروز و جشن گل سرخ هر دو به یک معنی به کار می رود.
در صبح اولین روز عید نوروز علم "مبارک علی ( ع )" با مراسم خاص و با شکوهی برافراشته می شودکه به معنای آغاز رسمی جشن نوروز نیز می باشد و تا چهل شبانه روز ادامه می یابد و در این مدت حاجتمندان و بیماران برای شفا در پای این علم مقدس به چله می نشینند. گفته شده بسیاری از بیماران لاعلاج در زیر همین علم شفا یافته اند. مردم این سرزمین بر این باورند که اگربه هنگام بر افراشتن ،علم به آرامی و بدون لرزش و توقف از زمین بلند شود سالی که در پیش است نیکو و میمون خواهد بود. از آیین و رسم نوروزی در سرزمین بلخ می توان به شستشوی فرش های خانه و زدودن گرد و غبار پیش از آمدن نوروز و انجام مسابقات مختلف از قبیل بزکشی، شتر جنگی، شتر سواری، قوچ جنگی و کشتی خاص این منطقه اشاره نمود. نوروز در ترکیه در این روز حکیم باشی معجون مخصوصی که ( نوروزیه ) نامیده می شد و مخلوطی از چهل نوع ماده مخصوص بود ، جهت پادشاهان و درباریان تهیه می نمود که که شفابخش بسیاری از بیماری ها و دردها بوده و باعث افزایش قدرت بدنی می شده است. مردم این سرزمین نوروز را آغاز بهار طبیعت و شروع تجدید حیات و طراوت در جهان و برخی روز مقدس در مقابل شب قدر و شب برائت و برخی عامل اتحاد و همبستگی و حتی آن را سالروز تولد حضرت علی ( ع ) و تعیین ایشان به خلافت و سالروز ازدواج ایشان با حضرت فاطمه ( س ) دانسته اند . قابل ذکر است نوروز تا نخستین سال های اعلام جمهوری در میان ترکان پایدار ماند و سپس رفته رفته اهمیت پیشین خود را از دست داد و فقط در پاره ای از مناطق شمال رسم وآیین نوروز موجودیت خود را حفظ کرده است .
|