ریچارد فالکون: فیلم آخر ویم وندرس آلمانی که «نیا التماس کن» نام دارد، شاید بخش سوم یک سه گانه محسوب شود که دو قسمت قبلی آن «پایان خشونت» و «هتل یک میلیون دلاری» بوده اند. هیچ یک از این دو فیلم نه فروش کردند و نه منتقدان شیفته آن شدند و فیلم سوم نیز همان راه را می رود. هر چه هست این فیلم فاقد جذابیت کمتری نسبت به دو کار قبلی نیست.
این فیلم وندرس را دوباره با سم شپارد همکار و همراه می سازد و این ۲۲ سال پس از کار مشترک آنها روی فیلم مشهور «پاریس تگزاس» ۱۹۸۴ است که هنوز تایید شده ترین فیلم او محسوب می شود. وندرس با این فیلم به وادی و حیطه ای پا می گذارد که در آن تخصص دارد و همیشه با مهارت در آن گام برداشته است و شاید موفقیت را نیز فقط در چنان عرصه ای یافته باشد.
در این فیلم یک بازیگر تمام شده و خسته سینما به نام هاوارد اسپنس به لوکیشن و محل تهیه فیلمی بازمی گردد که اولین موفقیت بزرگ را برای او به ارمغان آورده و می خواهد در آنجا هویت خود را از نو کشف و لمس کند و یک بار دیگر در مسیر مناسب قرار گیرد.
با این حال تفاوت های آشکاری وجود دارد که بر روی روند فیلم و به تبع آن توفیق آن اثر می گذارد. در «پاریس تگزاس» شپارد در نوشتن فیلمنامه نیز دست داشت و توانست تصویر تنهایی و بی پناهی آدم ها را در دنیای به اصطلاح مدرن امروز به خوبی به نمایش بگذارد و به وندرس در این راه یاری برساند و این وضعیت در فیلم جدید برقرار نیست. وندرس بیشتر یک فیلمساز مدرن و موج نو اروپایی به حساب آمده و کارش فقط زمانی شکوفا شد که سم شپارد توانست آن را در قالب هایی جای دهد که در فرهنگ روز قرار دارد و چاشنی های ولو غیرمتعارف زمان را به آن بیفزاید.
در شروع فیلم هاوارد را سوار بر اسب در حال گذر از منطقه ای در غرب آمریکا می بینیم که بی شباهت به برخی نماهای «پاریس تگزاس» نیست. برخی می گویند این فضاها و تصاویر صحرای غرب که در هر دو فیلم می آید بیشتر محصول عشق و ارادت وندرس به اساتید سینمای وسترن مثل جان فورد، هاوارد هاکس و جان استرجس است.
هر چه هست هاوارد به آن منطقه آمده تا مادر پیرش با بازی اوا مری سنت را ببیند. مادرش از او می پرسد آیا مثل جسی جیمز معروف در حال فرار و در جست وجوی یک پناهگاه است و جوابی را نمی شنود اما بعدا درمی یابیم که این بازیگر پیشتر در فیلمی شرکت کرده بود که به موضوعی مشابه می پرداخته است. البته در چنان فیلمی کاراکتر اول به دنبال اعضای خانواده ای می گشته است که حدود سه دهه قبل بدون اینکه بداند، خود آن را به راه انداخته و موجب شده و سپس رهایشان کرده است.
شپارد شخصیت هاوارد را طوری بازی می کند که انگار به افسانه ساخته شده توسط خودش باور آورده و آنچه را که درباره یاغی بودنش گفته می شود به جان خریده است.
او را کسی می یابیم که شرح اتفاقات پرشمار زندگی اش در مطبوعات آمده است و حالا این افسانه بر خود او سنگینی می کند. او موبایلش را می شکند و کارت های اعتباری اش را دور می ریزد.
وندرس درباره فیلم «مردان بلند» کار رائول والش در سال ۱۹۶۹ در مقام یک منتقد نوشته بود: «در یک کار وسترن حتما شرایط قصه و مشخصه های محیط باید با یکدیگر همخوانی داشته باشند.» با این حال فیلم جدید وندرس به چنین خواسته و هدفی نمی رسد و با این وجود چیزهایی در آن دیده می شود که در بسیاری از فیلم های دیگر روز آمریکا نیست و سرآمد آنها حس زمان و مکان است. این حسن مهم و ماندگار «نیا التماس کن» محسوب می شود.
خلاصه داستان
آمریکا، زمان حاضر، هاوارد اسپنس ستاره رنگ باخته سینما ۶۰ سالگی را نیز رد کرده و با این وجود هنوز سوار بر اسب در فیلم های جدید شرکت می کند و حالا مشغول بازی در فیلمی در ایالت یوتای آمریکا است. با این حال او فیلمش را ناتمام می گذارد و به سمت الگو در ایالت نوادا می رود تا مادرش را برای اولین بار طی چند دهه ملاقات کند. وقتی به آنجا می رسد مادرش او را در اتاقی قرار می دهد که پر از خاطرات و نشانه های کودکی او است. مسئله تعجب آور این است که او طی این سفر و حضور درمی یابد که ۲۰ سال پیشتر همسر سابقش در آن شهر پسری را به دنیا آورده که او به کلی از آن بی اطلاع بوده است.
آن پسر در شهر بوت به دنیا آمده و او در همان شهر در فیلمی بازی کرده بود که تمامی شهرت و اعتبارش را مدیون آن است.
برای او چاره ای نمی ماند جز اینکه به سمت بوت راهی شود و به جست وجوی همسر سابقش دورین و پسر مورد بحث ارل بپردازد. پسر او حالا جوانی است که به کارهای هنری می پردازد و آواز می خواند. با این حال ارل، هاوارد را نمی پذیرد و وقتی به آپارتمانش بازمی گردد چیزهایی را که متعلق به وی است دور می ریزد و از پنجره به بیرون پرت می کند.
هاوارد سپس اسکای را می بیند که زنی جوان و به واقع دختر زنی است که سال ها پیش می شناخته است. زندگی دیروز او با امروز آمیخته شده است. او آدرس جدید ارل را می یابد و به دیدار وی می رود ولی با وجود صبر تا صبح برای ملاقات وی به نتیجه ای نمی رسد.
چند روز بعد چنین ملاقاتی شکل می گیرد اما نماینده استودیوی سینمایی که برای همراه بردن هاوارد و ادامه تهیه یک فیلم با حضور وی به آن منطقه آمده است، وی را تحت فشار قرار می دهد و او مجبور است بپذیرد و برود، سفر اکتشافی او «با نتیجه و بی نتیجه» می ماند.
نیا التماس کن Dont Come Knocking)
محصول: آلمان، فرانسه و انگلیس ۲۰۰۵
کارگردان: ویم وندرس
بازیگران اصلی: سم شپارد، جسیکا لانگ، تیم روت و اوا مری سنت.
مدت: ۱۱۰ دقیقه