|
|
|
|
پیشینه تبریز |
|
تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی است . در 46درجه و 25 دقیقه طول شرقی و 38درجه و دو دقیقه عرض شمالی از نصف النهار گرینویچ واقع شده است. ارتفاع آن از سطح دریا 1340 متر می باشد. با وسعتی حدود 11800 کیلومتر در قلمرو میانی خطه آذربایجان و در قسمت شرقی شمال دریاچه ارومیه و 619 کیلو متری غرب تهران قرار دارد . در150 کیلو متری جنوب جلفا ، مرز ایران و جمهوری آذربایجان قرار گرفته است. جمعیت تبریز بیش از یک و نیم میلیون نفر می باشد. تبریز از سمت جنوب به رشته کوه منفرد همیشه پر برف سهند و از شمال شرقی به کوه سرخ فام عون علی (عینالی) محدود می شود. رودخانه آجی چای (تلخه رود) از قسمت شمال و شمال غرب تبریز می گذرد و بعد از طی مسافتی قابل توجه در دشت تبریز به دریاچه ارومیه می ریزد و مهرانرود از میانه تبریز می گذرد که اکثرا در فصول مختلف سال بی آب است. تبریز زمانی دارای باغات و مزارع فرح انگیز و پر آوازه ای بود به همراه قنات ها و چشمه های متعدد که امروز تمامی آن همه باغات و مزارع از میان رفته یا درحکم از میان رفتن است و گستره شهر پیرامون خود را به مناطق مسکونی، تجاری ، اداری ، و صنعتیو خدماتی مبد ل ساخته است. شرح تبریز از گذشته ها ی دور تا به امروز هرگز د ر قاموس سطر ها و نوشته ها نگنجیده است. پیشینه تبریز همواره درهاله ای از ابهام مستور بوده و امروز نیز حکایتگر غرایب است . تاریخ تبریز در پیش ا زظهور اسلام اسیر ظن ها وگمان ها و گاهی اغراض هاست و بعد از ظهور اسلام سیمای پرشکوهش نظر جهانیان را معطوف می سازد و در گستره وسیع حکومت اسلامی به " قبه السلام " مشهور می شود . سپس در شاه راه ابریشم ، شرق را با غرب پیوند می دهد و رونق اقتصادیش به بنیان بازارها و کاروانسرا هایی می انجامد که عظیم ترین مکان مسقف پهنه گیتی می گردد واز این رو – رشک انگیز – دارای شکوهمند ترین ابنیه اعصار و مترقی ترین دانشگاه آنزمان ها – ربع رشیدی – می شود. بنیاد شهر تبریز و وجه تسمیه نامش افسانه ای را می ماند ، گاهی بوی اغراض می دهدو برخی موارد نیز از ظن ها و گمان ها نشات می گیرد. زنده یاد عبدالعلی کارنگ درآثار باستانی آذربایجان (آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز) در باب وجه تسمیه تبریز می نویسد: کلمه تبریز را جغرافی نویسان عرب چون سمعانی ویاقوت حموی به " کسرتاء " و جغرافی نویسان ایرانی وترک چون حمدالله مستوفی و کاتب چلپی به " فتح تاء " و مورخان رومی و روسی چون فاوست ، آسولیک، ورطان و خانیکف به" فتح تاء " ، قلب " باء" ، به " واو" یعنی به صورت "تورز"Tavrez و " تورژTaverz " ، " تورشTavres" و " دورژ Davrez " ذکر کرده اند. درباره بنا و وجه تسمیه شهر تبریز حمدالله مستوفی و یاقوت حموی می نویسند : بنای تبریز از زبیده زن هارون الرسید است . وی به بیماری تب نوبه مبتلا بوده، روزی چند در آن حوالی اقامت کرده ، در اثر هوای لطیف و دل انگیز آنجا بیماری زبیده زایل شده، فرموده شهری در آن محل بنا کنند و نام آن را " تب ریز " بگذارند اولیا چلبی کلمه " تبریز را به معنی ستمه دوکوجو" (ریزنده تف و تاب) و این نام را باآتشفشانی دیرین کوه سهند مربوط دانسته است. زنده یاد کارنگ درادامه می افزید: مورخان ا رمنی هم اسم تبریز را " تورژ یا دورژ" محرف عبارت " د، ای ، ورژ " به معنی انتقام گاه دانسته و نوشته اند : بانی تبریز خسرو ارشاکی (233-217م) حکمران ارمنستان است که آن شهر را به یاد گرفتن انتقام " ارتبانوس" یا " اردوان" آخرین پادشاه پارتی ا زاردشیربابکان بنیاد نهاده ونام آن راDa-i-vrez) ) گذاشته است. مولف آثار باستانی آذربایجان با افسانه شمردن موارد ذکر شده می نویسد : قدیمی ترین ذکر نام تبریز را درکتیبه سارگن دوم پادشاه آشور خواهیم یافت. شرقشناس شهر فقید ولادیمیر مینورسکی می نویسد : " سارگن دوم د رسال 714 قبل از میلاد به قصد تصرف ممالک اورارتو سفری به شمال غربی ایران کرد. از ناحیه سلیمانیه کنونی (واقع د رکردستان عراق) داخل کردستان مکری شد، از پارسوا parsua (پسه کنونی ) و ساحل جنوبی دریاچه ارومیه گذشت ، از سوی شرقی دریاچه به راه خود ادامه داد و پس ازپشت سر گذاشتن " اوشکایا" (اسکوی کنونی) قلعه "تارومی" یا "تاروئی " و "ترماکیس" را گشود . بعید نیست یکی از این دو کلمه نام قدیمی تبریز کنونی باشد. چنانچه درابتدا اشاره شد پیشینه تبریز همواره در هاله ای از ابهام مستتر بوده است و بنیاد و وجه تسمیه نامش گاهی افسانه ای ، گاهی مغرضانه و گاهی نشات گرفته ازظن ها . گمان ها می گردد. این که تبریز قبل از اسلام مکانی آباد ویا غیر آباد بوده است هنوز سند محکمه پسندی در میان نیست حتی در اوایل ظهور اسلام نیز در حمله اعراب به آذربایجان نامی ا زتبریز دیده نمی شود، تنها اشاره دقیق و مستند مربوط به زمان سلسله روادیان است که در زمان خلافت متوکل عباسی ، رواد ازدی و فرزندانش تبریز رو به آبادی نهاد و دور شهر رابارو کشیدند .از آن زمان به بعد تبریز با سپری ساختن وقایع تلخ و شیرین اوازه ای جهانی یافت . اوصافی که درطول تاریخ از تبریز شده است به اجمال چنین است: در قرن چهارم هجری یاقوت حموی تبریز را مشهورترین شهر آذربایجان می خواند. ابو حوقل در367 و ابن مسکوبه در421 و ناصر خسرو در 438 تبریز را بزرگترین و آبادترین شهر آذربایجان می خوانند. در سال 618 لشگر مغول به پشت دروازه های تبریز می رسند ، اما تدابیر شایان تقدیر بزرگان شهر تبریز را از حمله مغولان مصون نگه می دارد و مردم تبریز با بذل مال شهر را ازکشتار و ویرانی رها می سازند. البته این اتفاق سه بار تکرار می شود ودر هر سه بار مردم متمول تبریز همان تدبیر را به کار می بندند تا این که د رسال 638 ه. ق مغول ها به سراسر آذربایجان مسلط می شوند و تبریز را پایتخت خود قرار می دهند که در زمان غازان خان تبریز شکوه ویژه ای می یابد . شنب غازان خان با ابهت تاریخی اش چشم ها را خیره می سازد ، خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر اندیشمند ایلخانیان ربع رشیدی را بنیاد می نهد که در زمان خود عظیم ترین مرکز علمی – فرهنگی به شمار می رود و از آن همه مجد و عظمت اینک ویرانه های از برج های ربع رشیدی در میان محله ای باقی مانده است. این شهر در طول تاریخ دوره های طلایی متعددی را سپری ساخته است. دوران پایتختی، دوران ولیعهدنشینی، دوران شکوفای تجاری ، اقتصادی، هنری و... زمانی مکتب تبریز در عرصه هنر تحول شگرفی را موجب می گردد که امروز آثار کم نظیر آن دوره زینت بخش موزه های جهان است. مردان و زنان نامداری ا زاین شهر برخاسته اند. کعبه ملای روم ، میعادگاه عرفا، شعرا، اندیشمندان و بزرگان بوده است .به همین خاطر تبریز یگانه شهری است که صاحب مقبره الشعرا است . مقبره ای که خاقانی ها ، همام ها، قطران ها، و... سرانجام واپسین مقتدر آسمان شعر و ادب شهریار شیرین سخن درآن مکان مقد س آرمیده است . اگر چه از بلایای زمینی وآسمانی درامان نمانده است ، زلزله ها ، سیل ها، بیماریهای واگیر ، جنگ ها و ... همه تبریز را آشفته ، اما باز این شهر همیشه سرافراز به قول آقای یحیی ذکاء ، هر بار از زیر ویرانه ها و خاکستر های شهرپیشین همچون سمندری ، زنده تر و سرافرازنه تر قد برافراشته ، زندگی از سرگرفته و هیچگاه زبون پیشامد ها و بازی های روزگار نگردیده است. میر علی تبریزی واضع خط نستعلیق ، پیر سید احمد تبریزی استاد کمال الدین بهزاد و... از جمله هنرمندانی بودند که تحولی در عرصه دنیای هنر ان روزگار پدید آوردند. در زمان صفویه این اقتدار هنری در تبریز به اوج خود رسیده اما جنگ صفویان با دولت عثمانی آنچه را که بافته شده بود پنبه ساخت و از آن همه مجد و عظمتش جز کشتزارهایی سوخته و کوشک هایی ویران چیزی بر جای نماند و پایتخت به اصفهان منتقل شد و هر چه استاد و هنرمند و اندیشمند بود به اصفهان کوچید و بناهای عظیم اصفهان مه امروز مایه مباهات کشورمان است به دست کوچندگان تبریز و هنرمندان این خطه بنیاد شد و پادشاهان صفوی که پادشاهانی فرهنگ دوست و هنرپرور بودند اصفهان را نگین ایران ساختند و همای سعادت ا زفراز آذربایجان بویژه تبریز پرکشید و بر سر اصفهان سایه افکند. تبریز گذشته ا زآنچه ذکرش رفت، در امور بنیادی نیز هموارهپیشگام بوده است که شاهد آن بوده ایم و هستیم. نقش بنیادی تبریزدرنهضت تنباکو به استناد مدارک موجود حقانیت مبدا نهضت تنباکو ازتبریز را به اثبات می رساند که در پی آن میرزای شیرازی فتوای معروف خود را صادر می کند و شرح واقعه به قلم پژوهشگر ارجمند آقای صمد سرداری نیا تحت عنوان "تبریز درنهضت تنباکو " به انجام رسیده است. قیام عظیم مشروطیت و نقش تبریز در اعطای مشروطه به مردم آن زمان امر مبرهنی است که حکایتگر دلیری مردان پولادین اراده ای چون زنده یادان ستارخان سردار ملی ، باقر خان یالار ملی ، ثقه الاسلام ، شیخ محمد خیابانی، علی مسیو، حسین خان باغبان و...است. بعد از قیام مشروطه و وقایع مختلف ،تبریز پس از سپری ساختن سالهای بحرانی 20الی 25 درسال 1332 در نهضت ملی ساختن نفت یکی از ارکان حرکت های آن زمان در سراسر کشور به شمار می رفت و گواه این ادعا ، صفحه های حاکی شور و حال انقلابی مطبوعات تبریز در آن سال هاست و ملاقات های شادروان سید اسماعیل پیمان با آیت ا.. کاشانی و دکتر مصدق می باشد. درنهضت 15 خرداد سال 1342 نیز بازاریان تبریز با بستن بازار و خطبای تبریز باایراد سخنرانی های مهم و پخش شب نامه ها و حرکت های اصیل انقلابی دین خود را ادا کردند و سرانجام در29 بهمن سال 56 با حرکتی توفنده بنیاد شاهنشاهی 2500 ساله را به لرزه درآوردند و عظمت واقعه به قدری غیر منتظره و خارق العاده بود که رژیم شاهی را دچار سردرگمی ساخت و ساواک با تمامی ادعاهای پر طمطراق خود عاجزانه به تقلا برخاست. آنچه رفت مختصری بود از تبریز و وقایع تاریخی فرهنگی آن . اینک به شرح مختصر یکایک موارد شایان توجه اکتفا می شود . با این امید که این سطور درشناساندن سیمای تبریز برای هر صاحب اشتیاقی سودمند واقع شود. |
| |
زبان مـردم آتورپاتکان، زبان ایرانی بوده است پروفسور اقرار علی اوف «پروفسور اقرار علیاوف» از دانشمندان برجسته تـاریخشناسی و زبانشناسی جمهوری آذربایجان است که مرتبت و منزلت علمی والای وی به سبب تحقیقات گرانسنگ در گستره شوروی سابق و کشورهایی مانند ایـران و ترکیه، بر همگان روشن است. اقرار علیاوف، عضو هیات علمی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان در باکوست. کتاب «تـاریخ آتورپاتکان» یکی از تالیفات علمی و مهم «پروفسور اقرار علی اوف» می باشد که در هفت بخش تدوین شده و نکتههای بدیع از تـاریخ آتورپاتکان را باز میگوید. یافتههای علمی وی مورد پسند جاهلان و نژادگرایان در جمهوری آذربایجان واقع نشد و گفته میشود که حتی گروهی از جهال کتب وی را جمعآوری کرده و در آتش سوزاندند! آنچه میخوانید فرازهایی است از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» به ترجمه دکتر شادمان یوسف بـا وجود آن که تـا حال نشانهای از زبان مادیان آتورپاتکان دورههای باستان به دست نیامده است (ما تنها یک نوشته به زبان ارمنی در دوران بعد از قدرت هخامنشینان در «سن کله» نزدیک زنجان داریم که شهادت میدهد در آتورپاتکان و کشورهای همسایه، حتی ارمنیان از آن استفاده میکردهاند. اما علاوه بر این، ما میتوانیم بـا تکیه بر پایههای استوار، تصدیق کنیم که آنچه که زبان مادیان میانه آتورپاتکان به شمار میرود،1 بیشک زبان ایرانیست که به طور وسیع، گسترده بود. در این باره نه تنها به گونهای نسبتا خوب فرهنگ نامگذاری آذربایجان در آغاز عصر میانه، که آن را میتوان متعلق به دورههای باستانی نیز دانست، گواهی میدهد، همچنین اسناد دیگر نیز وجود دارد. مولفان عرب در برابر دیگر زبانها ولهجهها که در عصر میانه در آذربایجان غربی معمول بودند، زبانهای آذری (azari)، پهلوی مقدسی زبان آذری را همچون زبانی مخصوص فارسی معین کرده مینویسد: زبان دشواری است و برخی واژههای آن شبیه زبان خراسانی است.4 برای مقدسی و همچنین بیشتر مولفان قرنهای نهم و دهم معین کردن لغت فرس (یعنی زبان فارسی) معنای اتلاق به گروه زبانهای ایرانی را داشت. اینکه آذری زبان فارسی بوده است، از گفتههای خرد مولفان عرب برمیآید که نوشتهاند: این زبان خوبی نیست برای فهمیدن دشوار است (از نقطهنظر داننده فارسی) و غیره.5 در عین حال استفاده کردن از نام فارسی برای آذری از سوی مقدسی و مولفان دیگری عرب از جمله ابنمقفع* همچنان که اصطلاح (فهلوی) را برای معین نمودن زبان اصفهان، ری، همدان، نهاوند و آذربایجان.6 و اصطلاح فهلویات را برای شعرهایی که به لهجههای محلی نوشته شده پیش از همه نشان زبان ماد را معین میکردند.7 آنچه که ما درباره زبان آذری میدانیم که شاید آن را میباید زبان آذربایجانیان نامید (به این تعبیر لغت آذربایجان در نوشتههای بیرونی برمیخوریم.)8 ، میتوان خلاصههای زیرین را برآورد: 1ـ در دوران مولفان عرب، در آذربایجان بـا زبان آذری صحبت میکردند. 2ـ که آن بدون شک زبانی ایرانی بوده است، چون که مولفان عرب آن را برابر دری و پهلوی گاهگاه به نام فارسی یاد میکنند و آن را جدا از زبانهای دیگر قفقاز به شمار میآورند. 3ـ که آذری زبان فارسی امروزی نیست.9 تحقیقهایی که مولفان معروف در زبان آذری کردهاند، حاکی از آن است که این زبان متعلق به گروه زبانهای شرق و غرب ایـران است و آن به زبان تالشی نزدیک بوده.10 زبان تالشی ویژگیهای اساسی صورتی زبان مادها را در خود نگاه داشته است.11 منابع جدی وجود دارند که نشان میدهند لهجههای نزدیک به زبان آذری و تالشی امروز، در دوره عصر میانه (قرون وسطا) در سرزمین آذربایجانی جنوبی گسترش یافته است.12 جالب است که یادآور شویم که براساس سخنان یاقوت، زبان شهروندان مغان (دشت مغان) به زبانهای گیلان و تبرستان نزدیک بوده است. برخی زبانهای ایرانی آذربایجان جنوبی ] آذربایجان ایـران[ که تـا زمان ما باقی ماندهاند، مانند هرزنی، خلخالی، گرینکانی و دیگران، در خود رابطههای خوبی بـا لهجههای شمال غربی مرکزی ایـران را دارند.14 گروهی از دانشمندان معروف چنین عقیده دارند که لهجههای ایرانی که در سرزمین آذربایجان جنوبی امروز و قرون میانه گسترش داشتهاند باقیمانده زبانهایی هستند که در زمانهای قدیم وجود داشتند و لهجههای امروزی شمال و غرب و مرکزی ایـران نشانگر آنند که در این منطقه زبان یگانهای مشترک بوده است.15 خیلی مهم است که در دوره میانه در آذربایجان به گروهی از لهجههای ایرانی برمیخوریم و نیز لهجههای ایرانی امروزه این منطقه همه متعلق به گروه زبانهای شمال غربی ایـراناند و ویژگیهای نزدیک به هم داشتهاند مانند زبان مادها. 16 از این رو میتوان گفت که زبانهای نامبرده، بازمانده زبان مادی و یا لهجههای مادی میباشند. در اصل، لهجههای ایرانی که در سرزمین آذربایجان به کار گرفته میشد، حاکی از آن است که آنها نه در دوره میانه و نه بعدتر، از جایی دیگر به این جا نیامدهاند بلکه هم اینجا بودهاند. موارد زیادی درباره این لهجههایی که از جانب محققان روسی و عالمان شوروی و دانشمندان خارجی گردآوری و تحقیق شده، همچنین پژوهشهای گروهی از عالمان خارجی (دانشمندان خارج از مرز شوروی سابق/ مترجم) در منطقهای که درباره آن سخن میگوییم، حاکی از آن است که هنوز از زبانهای قدیم، زبانها و لهجههای ایرانی پدیدار هستند. به ویژه باید یادآور شد که زبان و لهجههای گروه شمال غربی بر پایه آگاهیهای زبانشناسان از کهنترین زمان تـا امروز از زبانهای گروه فارسی برخاستهاند. در این جا میباید چند سخن راجع به مفهوم آذربایجان بگویم، چون که در دورههای اخیر در ادبیات علمی، و علمی ـ مردمی کوششهای بسیار به خرج میدهند تـا این که این نام را از محیط آتورپاتکان جدا سازند، که این به تباه کردن اندیشه نسلهایی که در سرزمین ما به سر میبرند میپردازد و پیوندهای خونی و معنوی را که ما بـا آتورپاتکان داریم میگسلاند. این گفتار توضیح و تفسیر بسیاری از مسایل تـاریخ کشور ما را ایجاب میکند که این سخنان باید محیط آن گردند که هر مورخ از برای خود احترام قایل شده، وظیفه خود بداند که تنها حقیقت تاریخی را بگوید تـا خاطره تاریخی مـردم ما نگاه داشته بشود! نام آذربایجان تـا زمانی نه چندان دور در ردیف نامهایی قرار میگرفت که هیچگونه اختلاف نظری درباره آن وجود نداشت. اما در ده سال اخیر در جمهوری آذربایجان برای آنکه معنایی تازه به این مفهوم بدهند، کوششهای فراوان به خرج داده میشود. این تجدیدنظر، بارها نه از جانب متخصصان بلکه از سوی کسانی که از دانش به دوراند و تخصصی در این زمینه ندارند، ابراز میشود. این قبیل مردمان به کارهای غیر علمی دست میزنند و چنین گمان میدارند که بـا سخنپردازیهای دور از حقیقت، میتوانند مسایل علمی را حل وفصل کنند! جریان را کاملا ساده کرده و بدون هیچ آگاهی از تحلیل ریشهشناسی و بیآنکه خویش را به دانش زبان شناسی بیارایند بـا تمامی نیرو، کوشش میکنند که وجود ترکان را در سرزمین ما باستانی بنمایانند و در تحلیل خود نام آذربایجان را به کار میگیرند! آنان که در این باره از خود کوشش بسیار به خرج میدهند، متوجه نیستند که مفهوم نام، گرچه اسناد مهمی برای معین کردن تـاریخ قومی خلق است، ولی استناد تنها براساس یک نام بدون نشانههای دیگر امکانپذیر و دور از اصول علمی است. نیز نمیتوان پیدایش زبان خلق را معنی جدید داد. و تعیین کوششهای تاریخی ـ قومی خلقها بـا استفاده از مفهومی که حتی بـا نام هم ردیف هست، غیر علمی سات و خیلی خطرناک است. نمیتوان سادهلوحانه گمان کرد که نامهای همگون، در تـاریخ بـا هم همانند بوده باشند. نامهای به ظاهر شبیه که در طول زمانی زیادی از هم جدا بودهاند، اکثرا به گونهای تصادفی شبیه میشوند. «ا.م دیاکونوف» در حالی که تحلیلی جدی از زبانشناسی ندارد، نام خلقها و کشورها را خودسرانه و با سادهاندیشی از روی شباهت ظاهر، به هم نزدیک شمرده است و این کار ما را به حل مسایل قومی کشور نزدیک نخواهد کرد. بـا اصطلاح اصولی دانشمندانی که پیش از این یاد کرده شدند، در حل مشکلترین مسالههای تاریخی منطقه از آنها استفاده مینمایند، این موضوع زیاده از حد، ساده و ابتدایی است و بیش از حد مجاز، به خود روا دیدن را نشان میدهد. «دلایل» بیبنیاد، ایجاد میشود و تمامی کوشها برای این انجام مییابد که برای نامی ]آذربایجان[ که ذکرش را در بالا داشتیم کلمههای شبیه از زبانهای ترکی پیدا بکنند. بـا استفاده از «فال قهوه» و توضیح ریشهشناسی میخواهند که این عقیده را ثابت کنند که نام آذربایجان، ریشه ترکی دارد! این مولفان نسبت به تمامی قواعد ریشهشناسی تطبیقی بیاعتنایی نشان میدهند. آنها آگاه نیستند که بدون درنظر گرفتن احاطه تاریخی و وضعیت تاریخی، همچنین تـاریخِ خود کلمهها و تغییراتی که در طول تـاریخ واژهها از دیدگاه قانونهای آواشناسی رخ میدهد، سنجش و مقایسه و برابر نهادن واژهها هیچگونه پایه علمی ندارد. چون که جای هیچ باور علمی نیست که این بـا آن اصطلاح درست همان معنا را داشته باشد که در زبانی دیگر بـا تلفظی شبیه به آن به کار میرود! این مولفان بیخبر از آنند که بـا شباهت ظاهری واژهها به یکدیگر، هیچ چیز را نمیتوان اثبات کرد. شباهت تصادفی کلمهها، نامها و غیره در زبانهای گوناگون، یک چیزی معمولا ناگزیر و از دیدگاه قانون احتمالات ریاضی حتمی است. براساس قانون نظری احتمالات در زبانهای گوناگون میتوان دهها کلمه شبیه به هم را پیدا کرد. میتوان به ریخت کلمههای زیادی اشاره کرد که نه تنها شبیه هم تلفظ میشوند بلکه در این، یا آن زبان، یک معنا را افاده میکنند ولی هیچ عمومیت در پیدایش خود ندارند. همه کوششهایی که به یگانه پنداشتن واژههای زبانهای گوناگون انجام میگیرد که تصادفا شباهت ظاهری دارند، کاملا اشتباه است. همان طور که ذکر گردید کلمههایی که همانند یکدیگر طنینانداز میشوند، ممکن است از دیدگاه نژادشناسی زبان یکی نباشند. 17 میتوان بـا تمامی مسئولیت اظهار نمود که مولفانی که ریشه مـردم آذربایجان را ترکی میدانند، تحمل هیچگونه انتقاد را ندارند. چون که این عقیده، اساس علمی ندارد! و بـا هیچ اصل علمی نمیتوان گفتههای آنها را تصدیق کرد و ممکن نیست که گفتههایی را که هیچ پایه و اساس قانونمند ندارند، در ردیف کار علمی و تحقیقی جای داد. آنهایی که این را درنظر میگیرند و میکوشند، از اصولی واهی در علم استفاده نمایند، هنوز از سده گذشته مورد مسخره و خنده قرار دارند. هر چند که دلیلهای مولفانی که کوشش میکنند تـا ریشه نام آذربایجان را ترکی بدانند هیچگونه پایه ندارد و لازم نیست که از نقطهنظر زبان شناسی و تـاریخشناسی این گفتههای بیاساس را ردکرد ولی متاسفانه این به اصطلاح «ایده» در کتابهای ادبیات جدی و علمی ـ مردمی و حتی علمی نیز جا باز کرده است و همین، مرا وا میدارد کوشش نمایم تـا نقطهنظری علمی را درباره پیدایش مفهوم آذربایجان که در پایان سده چهارم و آغاز سده سوم پیش از میلاد پیدا شد، به طوری که حتی در دوران باستان آغاز مصر میانه انعکاس پیدا کرد، باز نمایم! نه تنها مفهوم بلکه زبان آتورپاتکان نیز ایرانی بود. زبان دین زرتشت ایرانی بود و تقریبا تمامی اصطلاحات اجتماعی، اقتصاد، سیاسی و فرهنگی همه ایرانی بودند و در این باره وضعیت دوران ساسانیان شهادت میدهد. قوم آتورپاتکان که در دوران باستان موجودیت پیدا کرد، این جمعیت کنونی آذربایجان جنوبی نیستند که بـا لهجههای زبانی مادیان میانه سخن میگویند. چنان که یاد کردیم، یک قوم جدید بود که در نتیجه تجانس طایفههای محلی منطقه پیدا گردیده است. از این گونه مثالها در تـاریخ بسیار است. مثلا میتوان به جریان روس شدن طایفههای فین ـ اوگاریها اشاره کرد. از جمله وسیها، موارمیها، مری و غیره... هیچ یک از محققین واقعیت بین نمیتوانند گواهی بدهند که مـردم شمال و شرقی استانهای روسیه غیر از طوایف فیناوگاری هستند که در هزار سال پیش زبان خود را به سلاونی، زبان روسی تغییر دادهاند. این طایفهها چنان که ما خوب آگاه هستیم در زمانی به روسها تبدیل یافتند که آنها به منطقه «پاوالهژه» و نزدیکیهای «لاواگا» و «پلازر» سلاوتی آمونو18 رفتند. ترک آناتولی که آن هم تـا اندازهای از دید مـردمشنای، نسل قدیم جمعیت آسیای کوچک است، ولی آنجا را نیز نمیتوان هنوز آسیای کوچک نامید، زیرا که بـا تغییر زبان به زبان ترکی نماینده قومی جدید میباشد که در قرنهای 16، 15 در نتیجه تجانس و آمیزش طایفههای ترک زبان بـا مـردم بومی پیدا شده است. مصر عربی نیز از نظر مـردمشناسی همان قبط قدیم است. اما مصری معاصر نه تنها مصری قدیم نیست، زبانش به زبان عربی تغییر پیدا کرده است. مصریان از دیدگاه قومشناسی، اعراب جدید هستند که بـا عربهای دیگر منطقه آمیخته، و اشتراک زبانی، فرهنگی، روانی یگانه بـا آن یافتهاند. 19 این همه را میتوان درباره انگلیسیها، فرانسویان، اسپانیان، رومانیاییها، قزاقان، ازبکان، ترکمانان و مردمان بسیار دیگر نیز گفت. این گفتهها معنی آن را ندارند که ما از جدول نامنویسی گذشتگان مـردم آذربایجان، گروههای هوریتی، گوتی، لولوبی، مانایی و طایفههای دیگر را که در منطقه آذربایجان جنوبی و اطراف آن زندگی میکردند، خط زده باشیم. هیچگاه! تیرهها و مردمانی که یاد کردیم، آنها گذشتگان ما، در دوره پیش از تـاریخ ما میباشند و ما از آنها هیچگاه دست نخواهیم کشید. تمام طایفهها و تیرهها، که در سرزمین کشور ما زندگی میکردند نقشی بزرگ را در روندهای قومی بازی کردهاند. همه آنها در زمانهای گوناگون در تشکیل قومی، پیدایش قومی عمومی در آخر سدههای پیش از میلاد اشتراک داشتهاند، اما نقش حل کننده همه آنها را در یکدیگر مادها داشتند. نقل از: آران ـ گاهنامه تحقیقی ـ مطالعاتی موسسه فرهنگی آران ـ شماره دوم ـ پاییز 82 نشانی: تبریز ـخیابان عباسی ـ شماره 2 صندوق پستی: 5457 ـ 51575 تلفن: 6561163 (0411) نمابر: 6561162 (0411) پینوشتها: 1ـ پریخانیان، ا.گ نوشتههای آرامی از زنگزور، 1965، 4 NQX در تحقیقات لنتس.و. نیز بـا همین نام آمده است. (ص 262، ii,iv.z). هنینگ.و.ب (ص 195، 1961، 2، Asiya Mayor,x) و دیگران. 2ـ بنگرید: قاسم آو.س.یو. آذربایجان جنوبی در قرنهای lll,vll باکو، 1983، ص 44. 3ـ همان 4ـ همان 5- در این میان یاقوت میگوید که زبان آذری برای همگان قابل فهم است. مگر برای دارندگان آن زبان. بنگرید: میلر ب.و. راجع به مساله زبان و جمعیت آذربایجان تـا زمان ترک زبان شدن این منطقه، یادداشتهای دانشمندان انستیتو خلقهای شرقی M.1.CCCP، 1930، ص 203. * ابن مقفع یا روزبه پارسی ایرانی است که به زبان عربی کتاب نوشته است. (ف). 6- آرنسکی ای.م، مقدکه زبانشناسی ایرانی. ص 138، 1960، M: نیز بنگرید: قاسم اوس.یو. اثر یاد شده. ص 45. 7- Henning W.B. Mittrliranisch. Handbush der Orientalistik. l.lv. Iranistik,l. Linguistik. 8- ابوریحان بیرونی، آثار برگزیده، 17، تاشکند، 1974، ص 46، نیز بنگرید: قاسم آو.س.و اثر یاد شده، ص 203. 9- بنگرید میلر: ب.و اثر یاد شده، ص 203 10- همان، ص 217 به بعد. 11- بنگرید: میلر.ب.و. زبان تالشی، ص 53، 1953، مسکو 12- بنگرید: دیاکونف، ای.م، تـاریخ مادها. ص 92، میلر.ب.و «راجع به مساله زبان... قاسم آو.س.و اثر یاد شده، ص 46. 13- بنگرید Schwarz.p نگر... اثر یاد شده، ص 1086 و دیگر. 14- Henning W.b. the ancient tanguage of 15- اثر یاد شده، ص 16Horzfold E, 16-میلر.وب زبان تالشی، ص 53، دیاکونف ای.م تـاریخ مادها، ص 382، 920381. 17- نگر: زبانشناسی عمومی، اصول تحقیقات زبانشناسی، ص 40، 1971، مسکو 18- گارویناوا، ای، ی، تـاریخ قوم بین رودخانههای ولگا و اک 1961. 19- لوتسکی، پ.و : اعراب ص 289. |
||