حسرت

طزتنطبفعتاطسد

حسرت

طزتنطبفعتاطسد

رنو

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت


ژان رنو؛ سینمای فرانسه به او می بالد


    
    دور از وطن
    (ژان مورینو جیمننز رنو) در 30 جولای 1948 در کازابلانکا از والدین اسپانیایی - فرانسوی به دنیا آمد.والدینش برای فرار از جنگ حکومت فاشیستی فرانسیسکو فرانکو به مراکش مهاجرت کردند. عده‌ای از اعضای خانواده آنان در جنگ کشته شدند، لذا آنان برای نجات از جنگ به مراکش رفتند. در آن هنگام مادر )ژان> باردار بود و ژان در مراکش به دنیا آمد.
    ژان زیرنظر مادرش زبان فرانسه و تحت تعلیمات پدرش زبان اسپانیایی را آموخت. علاوه بر این در مدرسه نیز به آموزش زبان انگلیسی پرداخت.)ژان> دوران دبستان را در مراکش به پایان رساند. او به توصیه مادرش به سوی فرانسه عزیمت کرد تا در آنجا بتواند پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی کند.
    در 12 سالگی به فرانسه مهاجرت کرد و برای دریافت تابعیت فرانسه به اجبار وارد ارتش شد. او در آنجا احساس کرد که به بازیگری در تئاتر علاقمند است، لذا در بخش نمایشی ارتش مشغول به اجرای نمایش‌های متعدد شد و روز به روز علاقه‌اش به بازیگری فزونی پیدا کرد. او توانست تجربیات زیادی در زمینه نمایش در ارتش مارسی فرانسه کسب کند.
    
    ورود به سینما

    بعد از اتمام خدمت سربازی به پاریس رفت و در سال 1970 نقشهای کوچکی در تئاتر و تلویزیون در دست گرفت. چند کارگردان تلویزیونی به استعداد وی پی بردند و او را تشویق به تحصیل در زمینه بازیگری کردند. ژان روزها در استودیوی تلویزیون کار می‌کرد و عصرها به کلاس آموزش بازیگری می‌رفت، تا سرانجام در سال 1971 با ایفای نقش کوچکی در فیلمی کوتاه به دنیای سینما راه یافت. این نقش کوتاه و پیش پا افتاده سبب ایجاد اعتماد به نفس در وی شد. از سویی دیگر شانس به او روی آورد و )لوک بسون‌> یکی از کارگردانان و بازیگران معروف آن دوران با وی دوست شد و(ژان) را در فیلم‌هایش قرار داد. فیلم (گربه‌ها)، (زیرزمین) یا (مترو) را در سال 1985 با همکاری لوک‌بسون بازی کرد و ستایش فراوانی را برای خود به همراه داشت. در سال 1988 بار دیگر (بسون) در فیلم
    (آبی بزرگ) ژان رنو را به کار می‌گیرد. در واقع این اولین نقش بزرگ رنو محسوب می‌شد.
    رنو به شهرت رسید. بعد از بازی در (آبی بزرگ) دیگر کارگردانان گویی رنو را کشف کرده باشند به او چند پیشنهاد دادند. وی در سال 1990 فیلم (نیکیتا) را بازی کرد. به دنبال آن در فیلم (صدا) به سال 1992 و (پرواز از محکمه) هنر خود را نشان داد.
    
    موفقیت بزرگ
    فیلم(لئون) در سال 1994 موفقیت بزرگی را به دنبال داشت. این فیلم یکی از موفق‌ترین و پرفروش‌ترین فیلمها در تاریخ سینمای فرانسه محسوب می‌شد. البته این فیلم طیف خشونت را به دنبال داشت و 23 دقیقه از فیلم حذف شد تا خشونت آن کم شود.
    رنو در سال 1995 با بازی در فیلم (ماموریت غیرممکن) مورد نقد منتقدان زیادی قرار گرفت اما موفقیت فیلم در نظر مردم چشمگیر بود.
    
    بسوی هالیوود
    رنو در سال 1997 به سوی هالیوود راه افتاد و سعی کرد تا تماشاگران آمریکایی را با ذوق و استعداد خود در زمینه‌های فیلمهای کمدی جلب کند. اما تماشاگران او را در نقش‌های اکشن می‌پذیرفتند.
    از این رو در سال 1998 با بازی در (گودزیلا) علاقه همگان را به خود جلب کرد، یکی از شانس‌هایی که در هالیوود آورد همکاری با رابرت دنیرو در فیلم )رونین> بود.
    او دوباره به فرانسه بازگشت ولی هالیوود به دنبالش بود، بدین ترتیب در سال 2000 فیلم (رودخانه ارغوانی) را در هالیوود بازی کرد.
    رنو می‌خواست استعداد خود را در نقشهای کمدی بیازماید. او در سال 2002 در کنار (ژرار دیاردیو) اسطوره بازیگری در سینمای امروز فرانسه قرار گرفت و حاصل آن یکی از بهترین کمدی‌های فرانسوی به نام )روبی و کوئنتین> بود. این فیلم نه تنها در فرانسه، بلکه در آمریکا مانند بمب صدا کرد و جزو پرفروش‌ترین فیلمهای دنیا قرار گرفت.
    یکی از فیلمهای جدید (رنو) را می‌توان )پلنگ صورتی> نامید. همچنین او با بازی در فیلم (کد داوینچی) در نقش بازرس بزوفاچی براساس کتاب جنجال‌برانگیز(دن براون) امسال به نمایش در آمد، او در این فیلم همبازی (تام هنکس) خواهد بود.از فیلمهای اخیر )ژان رنو> که به نمایش در آمد (امپراطوری گرگها) در سال گذشته بود، رنو برای بازی در آن یک و نیم میلیون یورو دستمزد گرفت.گفتنی است یکی از بهترین فیلم‌های رنو بازی در فیلم (ببر و برف) به کارگردانی (روبرتو بنینی) که کمدین معروف ایتالیایی نیز در آن حضور داشته بود. همچنین وی اخیرا موافقتش را برای ایفای نقش در فیلم (پسران پرواز) اعلام کرده است. بودجه این فیلم 10 میلیون دلار است و در زمان جنگ دوم جهانی اتفاق افتاده است.
    
    او چهار فرزند دارد
    (ژان رنو) دو بار ازدواج کرد و ثمره هر ازدواج او دو فرزند است ...
    اولین ازدواجش در سال 1976 با (جنویو) بود که در سال 1978 صاحب یک دختر به نام ساندرا و یک پسر به نام مایکل در سال 1980 شد.این ازدواج پایان خوشی به همراه نداشت. مسافرت‌های متعدد (ژان رنو) به ایتالیا و فرانسه شکایت همسرش را در پی داشت، لذا این ازدواج به جدایی ختم شد.ژان در سال 1994 با (ناتالی دیسکیویز) مدل ایتالیایی ازدواج کرد و در سال 1996 پسرش (تام) و دو سال بعد دخترش (سرنا) به دنیا آمد.ژان یک خانه مجلل و باشکوه در پاریس و یک خانه در بهترین نقطه لس‌آنجلس دارد.
    
    گفتگو با لس‌آنجلس تایمز
    چندی پیش لس‌آنجلس تایمز گفتگویی با وی انجام داد که در ذیل خواهید خواند.
    
    _ نظر شما درباره نقشهای اکشن چیست؟
    رنو: من شخصا انسانی رومانتیک هستم و روحیه‌ای طنزگونه دارم. حتی همیشه ترجیح می‌‌دهم در فیلمهای کمدی ایفای نقش کنم. به نظرم بازی در فیلمهای کمدی مشکل‌تر از بازی در فیلمهای اکشن است اما این روزها فیلمهای اکشن طرفدار بیشتری میان مردم دارد به ویژه آمریکایی‌ها، فیلمهای اکشن را بهتر می‌‌پسندند. من هم یک هنرپیشه هستم و باید طبق دیالوگها عمل کنم.
    حتی از دست زدن به اسلحه هم خوشم نمی‌آید. البته باید بگویم که تیراندازی و هدف گرفتنم بسیار خوب است، زیرا در ارتش چندین دوره را گذرانده‌ام اما نه از اسلحه خوشم می‌آید و نه از شکار کردن.
    
    _ آیا حقیقت دارد که در فیلم ماتریکس نقش پیشنهادی را نپذیرفتید...
    رنو: بله، زیرا برای فیلمبرداری مجبور بودم، همراه چهار فرزندم به استرالیا بروم و مدتی را در آنجا زندگی کنم که این برایم غیرممکن بود. لذا بازی در نقش مامور مخفی در فیلم ماتریکس را نپذیرفتم.
    
    _ نظرتان درباره بازی با تام کروز و رابرت دنیرو چیست؟
    رنو: من از رابرت دنیرو آموخته‌های زیادی یاد گرفتم و تجربیات زیادی کسب کردم. وقتی یک بازیگر ناشی با عده‌ای ماهر و حرفه‌ای بازی کند واقعا لذت می‌‌‌‌برد و کار به سرعت و با موفقیت به پایان می‌‌‌‌رسد. بازی در فیلم با عده‌ای هنرمند حرفه‌ای همچون بازی در میدان تنیس است. اگر بازیکن طرف مقابل خوب و حرفه‌ای باشد، آن بازی برای تماشاگران دلچسب خواهد شد.
    
    _ نظرتان درباره مطالعه چیست؟
    رنو: مطالعه کتب در زمینه‌های مختلف بستگی به ذائقه و معلومات فرد دارد، به نظر من مطالعه کتاب، انسان را به بالاترین مقام‌ها خواهد رساند. همین که با علم روز آشنا شوی بهترین و والاترین ارزش را دارد.کتاب می‌تواند رسانه مکتوب خوبی باشد و سینما و تئاتر نیز می‌تواند یک رسانه تصویری مفید، به شرطی که مفهوم و متن کتاب و یا فیلمنامه غیراخلاقی نباشد.
    
    _ قدم بعدی در زندگی شما چیست؟
    رنو: می‌‌‌خواهم از بازیگری کنار بکشم چون به اندازه کافی پول دارم. می‌‌‌خواهم بقیه عمر خود را در کنار خانواده‌ام باشم. امروزه سیل پیشنهادها به سوی من سرازیر است از هالیوود، فرانسه و ایتالیاا اما خسته شده‌ام می‌‌خواهم به استراحت بپردازم. شاید مدتی بعد از استراحت و فارغ بودن از کار بار دیگر خواهان فعالیت در عرصه سینما شوم اما اکنون نیاز به استراحت دارم.
    
    فیلم‌شناسی ژان رنو
    مارگارت، کدداوینچی، پسران پرواز، پلنگ صورتی، ببر و برف، امپراطور گرگها، هتل رواندا، رودخانه کریسمون، روبین، گودزیلا، ماموریت غیرممکن، لئون، پرواز از محکمه، صدا، نیکیتا، آبی بزرگ، زیرزمین یا مترو و گربه‌ها. همچنین ژان رنو در ساخت، تهیه و صداگذاری فیلمهای (پلی‌استیشن)2 نیز فعال بوده است.
    
    
    
    
    فیلم های پرفروش
    مـردان ایکس رکــورد شکست

    (مردان ایکس،‌آخرین مقاومت)، تنها در هفته نخست اکران، بیش از 107 میلیون دلار فروخت و چهارمین افتتاحیه بزرگ تاریخ سینما لقب گرفت. این درحالی بود که پیش از این فیلم (رمز داوینچی) بهترین فروش را در اختیار داشت، اما (مردان ایکس) توانست در حال حاضر پرفروش‌ترین فیلم دنیا باشد. کارگردان این اثر (برت تنر) است که براساس مجموعه کتاب‌های مارول آن را مقابل دوربین برده است.‌ این فیلم شرح حال گروهی را به تصویر میکشد که (توانایی پرش) دارند... نخستین اثر از مجموعه آثار (مردان ایکس) در سال 2000 به نمایش درآمد و 54 میلیون دلار فروش کرد، قسمت دوم این مجموعه تحت عنوان (اتحاد مردان ایکس) در سال 2003 اکران شد و با فروش 86 میلیون دلاری در گیشه همراه بود. (هیو جکمن) در این اثر نقش قهرمانی از میشیگان و (یان مکلن) نقش یک کاراکتر اهریمنی به نام (مگنتو) را بازی میکند... نقش اصلی (مردان ایکس، آخرین مقاومت) را هالی بری‌ ستاره سینمای هالیوود و برنده اسکار،‌ یفا میکند.
    
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.

پیت

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت



    از یخچال‌ فروشی‌ تا ستاره‌ هالیوود با براد پیت‌
    
    
اگر بخواهیم‌ در بین‌ هنرپیشه‌های‌ مرد هالیوود،یکی‌ را به‌ عنوان‌ بهترین‌ بازیگر مرد انتخاب‌ کنیم‌،بدون‌ اغراق‌ باید نام‌ «براد پیت‌» را در صدر آن‌جدول‌ نوشت‌. او که‌ با بازی‌ در «جاسوس‌ بازی‌» و«افسانه‌ پاییزی‌» چهره‌ای‌ جهانی‌ شد و در یک‌سال‌ اخیر با فیلم‌های‌ «افسانه‌ تروا» و «دسته‌ یازده‌نفری‌ اوشن‌» دوباره‌ چهره‌ای‌ محبوب‌ در بین‌اهالی‌ سینما شد، او این‌ روزها به‌خاطر اختلافاتش‌با همسرش‌ «جنیفر نیستون‌» که‌ او هم‌ بازیگر است‌،سخت‌ مورد توجه‌ مطبوعات‌ قرار گرفته‌ است‌.عده‌ای‌ می‌گویند قرار است‌ او با «آنجلینا جولی‌»ازدواج‌ کند. اما جولی‌ و پیت‌ چنین‌ مسئله‌ای‌ راتکذیب‌ کردند. همسرش‌ انیستون‌ به‌ خبرنگارسی‌.ان‌. ان‌ می‌گوید: «من‌ و براد با هم‌ مشکلی‌نداریم‌ و این‌ مسائل‌ را شایعه‌ دانست‌»، اما پیت‌ درگفتگو با US. Weeklyمی‌گوید: «مدتی‌ است‌ باانیستون‌ دچار اختلاف‌ شدم‌، او به‌ من‌ مشکوک‌است‌ در صورتی‌ که‌ من‌ نسبت‌ به‌ او چنین‌ نیستم‌...»
    
    

زندگی‌ براد پیت‌


    «ویلیام‌ براد لی‌ پیت‌» در 18 دسامبر سال‌ 1963در شاونی‌ اوکلاهاما به‌ دنیا آمد. پدرش‌ بیل‌ درابتدا راننده‌ کامیون‌ بود و سپس‌ یک‌ شرکت‌ حمل‌و نقل‌ تاسیس‌ کرد. مادرش‌ جین‌، مربی‌ و دبیر یک‌دبیرستان‌ بود. آن‌ دو تصمیم‌ گرفته‌ بودند که‌پسرشان‌ را در یک‌ محیط مذهبی‌ بزرگ‌ کنند. پس‌از تولد براد، آنها به‌ میسوری‌ نقل‌ مکان‌ کردند و تادوران‌ دبیرستان‌ در میسوری‌ اقامت‌ داشتند.بهترین‌ خاطرات‌ براد مربوط به‌ همان‌ دوران‌نوجوانی‌ در میسوری‌ است‌. او هیچگاه‌ خانه‌ شان‌را در آنجا فراموش‌ نمی‌کند.
    براد یک‌ برادر و یک‌ خواهر کوچک‌تر از خود به‌نام‌های‌ داگ‌ و جولی‌ دارد که‌ با هم‌ رابطه‌ خوبی‌دارند.
    او در 14 سالگی‌ برای‌ اولین‌ بار با دیدن‌ «جان‌اولتا» در فیلم‌ «تب‌ شنبه‌ شب‌» به‌ بازیگری‌علاقمند شد. براد در دبیرستان‌ «کیکاپو» مشغول‌به‌ تحصیل‌ شد. او دانش‌آموزان‌ خوبی‌ بود. درمدرسه‌ بیسبال‌ و بسکتبال‌ یاد گرفت‌. زخم‌ روی‌گونه‌ او نیز بر اثر بازی‌ بیسبال‌ است‌. با وجود این‌اثر زخم‌ روی‌ صورتش‌، تاثیری‌ برروی‌ زیبایی‌ وجذابیتش‌ نگذاشت‌. او از همان‌ دوران‌ نوجوانی‌خوش‌ لباس‌ترین‌ و شیک‌ پوش‌ترین‌ فرد میان‌دوستانش‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و هنوز هم‌ از این‌لحاظ معروف‌ترین‌ جوان‌ هالیوودی‌ است‌.چندی‌ پیش‌ براد پیت‌ به‌ عنوان‌ زیباترین‌ وجذاب‌ترین‌ مرد در جهان‌ معرفی‌ شد. گفتنی‌است‌ پیت‌ در فهرست‌ یکصد مرد جذاب‌ دنیا باشکست‌ دادن‌ دیوید بکام‌ در مکان‌ اول‌ ایستاد. اودر سال‌ 1982 به‌ دانشگاه‌ «میسوری‌» در کلمبیارفت‌ و در آنجا مشغول‌ به‌ تحصیل‌ در رشته‌روزنامه‌نگاری‌ در شاخه‌ تبلیغات‌ شد. اومی‌خواست‌ کاگردان‌ هنری‌ تبلیغات‌ شود و پس‌ از4 سال‌ تحصیل‌ در حالی‌ که‌ تنها دو ترم‌ دیگر به‌فارغ‌التحصیل‌ شدنش‌ مانده‌ بود دانشگاه‌ را ترک‌کرد.
    براد تصمیم‌ گرفت‌، شانس‌ خود را در هالیوودامتحان‌ کند. او تنها با 325 دلار اندوخته‌ و یک‌اتومبیل‌ نیسان‌ قدیمی‌ و زوار در رفته‌ به‌ آنجارفت‌. او به‌ والدین‌ و دوستانش‌ گفته‌ بود قصد داردبه‌ کالیفرنیا برود تا در کالج‌ مرکز هنری‌ طراحی‌ درپاساندا مشغول‌ به‌ تحصیل‌ شود. او درباره‌ آن‌دوران‌ می‌گوید:
    اگر به‌ والدینم‌ می‌گفتم‌ می‌خواهم‌ بازیگر شوم‌ آنهاتصور می‌کردند که‌ دیوانه‌ شده‌ام‌، زیرا مردم‌اسپرنیگ‌ فیلد هیچگاه‌ به‌ فکر بازیگری‌ نمی‌افتند واین‌ حرفه‌ را یک‌ شغل‌ آبرومند نمی‌دانستند. لذا به‌والدینم‌ دلیل‌ واقعی‌ سفر به‌ لس‌آنجلس‌ را بیان‌نکردم‌. براد برای‌ اینکه‌ خرج‌ زندگی‌ خود رادرآورد دست‌ به‌ کارهای‌ مختلف‌ می‌زد، برای‌مثال‌ یخچال‌ حمل‌ و نقل‌ می‌کرد، لباس‌ خروس‌می‌پوشید و برای‌ تبلیغ‌ در رستوران‌ «ال‌ پولولوکو» می‌ایستاد. او برای‌ رسیدن‌ به‌ آرزویش‌ که‌ورود به‌ هالیوود بود تلاش‌ بسیاری‌ کرد. شانس‌ هم‌به‌ او روآورد و کار فرمایش‌ او را وارد کار بازیگری‌کرد.
    اولین‌ نقش‌ سینمایی‌ او در فیلم‌ «نیمه‌ تاریک‌خورشید» به‌ سال‌ 1988 بود. او حدود 1500دلار برای‌ 7 هفته‌ کار دریافت‌ کرد. او در سال‌1995 با گوئینت‌ پالترو آشنا شد. او نیز در فیلم‌«سون‌» هم‌ بازی‌ براد بود. آن‌ دو مدتی‌ با هم‌زندگی‌ کردند و به‌ گفته‌ای‌ پیمان‌ زناشویی‌ بستنداما در سال‌ 1998 از یکدیگر جدا شدند، سپس‌در همان‌ سال‌ با جنیفر انیستون‌ آشنا شد و در 29جولای‌ 2000 با یکدیگر ازدواج‌ کردند. اما این‌روزها نیز درگیر اختلافات‌ و مشاجرات‌ زیادی‌ بایکدیگر شدند. براد پیت‌ اکنون‌ یکی‌ ازپرطرفدارترین‌ و جذاب‌ترین‌ هنرپیشه‌های‌هالیوود و در ردیف‌ جانی‌ دپ‌ و رابین‌ ویلیامز قراردارد. همسرش‌ جنیفر انیستون‌ به‌ تازگی‌ در سریال‌Friends که‌ سریالی‌ طنز گونه‌ است‌ بازی‌ کرده‌است‌.
    
    

فیلم‌های‌ معروف‌ او


    از معروف‌ترین‌ فیلم‌های‌ او می‌توان‌ به‌ تروا، دسته‌یازده‌ نفر اوشن‌، جاسوس‌ بازی‌، مکزیکی‌، باشگاه‌مشت‌زنی‌، متعلق‌ به‌ شیطان‌، هفت‌ سال‌ در تبت‌،دوازده‌ میمون‌، هفت‌، مصاحبه‌ با خون‌آشام‌،مهرورزی‌، کالیفرنیا، عشق‌ واقعی‌، دنیای‌ جالب‌،سلما و لوییز، خوشبخت‌ با هم‌، کلاس‌ تکه‌ تکه‌ ونیمه‌ تاریک‌ خورشید اشاره‌ داشت‌.
    
    

دوگفتگوی‌ متفاوت‌ با پیت‌


    
در سال‌ 1998 و 2002 دو مصاحبه‌ از سوی‌مجله‌ هالیوود با براد پیت‌ صورت‌ گرفت‌ که‌ مقایسه‌این‌ دو مصاحبه‌ خالی‌ از لطف‌ نیست‌.
    _ براد از چه‌ چیزی‌ می‌ترسی‌؟
    در سال‌ 1998: از اینکه‌ روزی‌ فراموش‌ شوم‌.
    سال‌ 2002: چیز ترسناکی‌ وجود ندارد.
    _ مزخرف‌ترین‌ چیزی‌ که‌ درباره‌ خودت‌خواندی‌ چه‌ بود؟
    سال‌ 1998: در جایی‌ از قول‌ من‌ نوشته‌ شده‌ بودمن‌ یک‌ اشراف‌زاده‌ هستم‌.
    سال‌ 2002: نوشته‌ بودند براد پیت‌ یک‌ روستایی‌بیچاره‌ است‌.
    _ یک‌ جمله‌ درباره‌ همسرت‌ بگو
    سال‌ 1998: گوئیت‌ پالترو کاش‌ برمی‌گشت‌ (درآن‌ زمان‌ همسر اول‌ به‌ تازگی‌ از او جدا شده‌ بود).
    سال‌ 2002: جنیفر انیستون‌ بهترین‌ همسر دنیااست‌.
    _ اگر هنرپیشه‌ نبودی‌ چه‌ کاره‌ می‌شدی‌؟
    سال‌ 1998: نمی‌دانم‌ شاید بند باز یک‌ سیرک‌،زیرا به‌ درس‌ خواندن‌ نیاز ندارد.
    سال‌ 2002: احتمالا همان‌ رشته‌ معماری‌ را دردانشگاه‌ می‌خواندم‌.
    _ بهترین‌ نقشی‌ که‌ ایفا کرده‌ای‌ چیست‌؟
    سال‌ 1998: هنوز فرصت‌ گفتنش‌ فرا نرسیده‌.
    سال‌ 2002: هفت‌ و شاید هم‌ دوازده‌ میمون‌ وافسانه‌های‌ پاییزی‌ از بهترین‌ نقش‌های‌ من‌محسوب‌ می‌شدند.
    
    

براد پیت‌ و جنیفر انیستون‌ در آدیس‌ آبابا


    انیستون‌ و همسرش‌ براد پیت‌ به‌ اتفاق‌ یکدیگرچندی‌ پیش‌ طی‌ 4 روز اقامت‌ در اتیوپی‌ بابیماران‌ ایدزی‌ و مشکلات‌ مردم‌ آفریقا آشناشدند. آنان‌ قصد داشتند به‌ چند کشور سفر کنند وبرای‌ بیماران‌ ایدزی‌ و خانواده‌هایشان‌ در آفریقاکمک‌های‌ نقدی‌ و غیرنقدی‌ جمع‌آوری‌ کنند.البته‌ تا حدی‌ در این‌ کار موفق‌ شدند. آنان‌ درطول‌ سفر خود اطلاعات‌ بیشتری‌ درباره‌ مشکلات‌این‌ مردمان‌ به‌ دست‌ آوردند و بعد از افزودن‌تعداد روزهای‌ اقامت‌ خود را در اتیوپی‌، جوانان‌را به‌ پیشگیری‌ از بیماری‌ ایدز، راه‌های‌ مبارزه‌ باآن‌ آشنا ساختند. براد پیت‌ حتی‌ در آفریقای‌جنوبی‌ با نلسون‌ ماندلا ملاقاتی‌ داشت‌ و درباره‌مشکلات‌ مردم‌ گرسنه‌ و بیمار آفریقا با یکدیگر به‌بحث‌ و گفتگو پرداختند.
    
    

آخرین‌ فیلم‌های‌ او


    فیلم‌ حماسی‌ «تروا» براساس‌ حماسه‌ هومر نوشته‌و تنظیم‌ شده‌ است‌. این‌ فیلم‌ هزینه‌ای‌ بالغ‌ بر200 میلیون‌ دلار در برداشت‌. براد پیت‌ در این‌فیلم‌ نقش‌ «آشیل‌» را که‌ نقش‌ اول‌ بود ایفا کرد. اوبرای‌ اینکه‌ در این‌ فیلم‌ بتواند به‌ خوبی‌ ایفای‌نقش‌ کند سیگار کشیدن‌ را کنار گذاشت‌ و یک‌ سال‌قبل‌ از بازی‌ در این‌ فیلم‌ به‌ ورزش‌ و نرمش‌پرداخت‌ تا هیکلی‌ متعادل‌ و مناسب‌ داشته‌ باشد.همچنین‌ بدن‌ خود را برنزه‌ و یا به‌ قول‌ معروف‌آفتاب‌ سوخته‌ کرد تا با نقش‌ آشیل‌ متناسب‌ باشد.این‌ بازیگر توانست‌ به‌ خوبی‌ نقش‌ آشیل‌ قهرمان‌کتاب‌ ایلیاد هومر را ایفا کند. اغلب‌ منتقدان‌سینمایی‌ می‌گویند: براد پیت‌ بهترین‌ هنرپیشه‌برای‌ نقش‌ آشیل‌ بود. براد پیت‌ در این‌ فیلم‌ 20میلیون‌ دلار دستمزد گرفت‌. از سویی‌ دیگر فیلم‌«دسته‌ یازده‌ نفری‌ اوشن‌» از فروش‌ خوبی‌برخوردار شد در این‌ دارم‌ جنایتکارانه‌ «جورج‌کلونی‌»، براد پیت‌، کاترین‌ زتاجونز، جولیا رابرتزومت‌ دیمون‌ ایفای‌ نقش‌ کرده‌اند.
    این‌ فیلم‌ محصول‌ 2001 آمریکا و یکی‌ از بهترین‌فیلم‌های‌ براد پیت‌ می‌باشد او در این‌ فیلم‌ بیش‌ از15 میلیون‌ دلار دستمزد دریافت‌ کرد.
    
    

اشاره‌ای‌ به‌ زندگی‌ جنیفر انیستون‌


    جنیفر انیستون‌ در 11 فوریه‌ 1969 در شرمن‌اوک‌ کالیفرنیا چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ جان‌انیستون‌ هنرپیشه‌ است‌ و در فیلم‌ «روزهای‌ زندگی‌ما» به‌ خوبی‌ درخشید. مادرش‌ نانسی‌ نیز هنرپیشه‌است‌ و قبلا مدل‌ لباس‌ بود.
    جنیفر در لس‌آنجلس‌ بزرگ‌ شد و سپس‌ برای‌گذراندن‌ تحصیلات‌ دبیرستانی‌ به‌ مدرسه‌ هنرهای‌زیبا در نیویورک‌ رفت‌. و در سال‌ 1987فارغ‌التحصیل‌ شد. او دوست‌ نداشت‌ به‌ دانشگاه‌برود، لذا وارد عرصه‌ تئاتر شد و در نیویورک‌ به‌بازیگری‌ در تئاتر پرداخت‌. سپس‌ از طریق‌ یکی‌ ازدوستانش‌ وارد سینما شده‌ و به‌ هالیوود راه‌ یافت‌ ویکی‌ از بهترین‌ هنرپیشه‌های‌ هالیوود شناخته‌ شد ودر سال‌ 1998 با براد پیت‌ ازدواج‌ کرد.
    
    

زندگی‌ مشترک‌


    این‌ دو هنرپیشه‌ هالیوودی‌ که‌ از لحاظ شهرت‌چیزی‌ از یکدیگر کم‌ ندارند در ابتدا با یکدیگرزندگی‌ مطلوب‌ و خوبی‌ داشتند اما این‌ روزها ازگوشه‌ و کنار شنیده‌ می‌شود، که‌ آن‌ دو دچاراختلافات‌ شدیدی‌ شده‌اند; اما براد پیت‌همسرش‌ را خیلی‌ دوست‌ دارد. وقتی‌ جنیفر پس‌از مرگ‌ دوست‌ نزدیکش‌، دچار ضربه‌ روحی‌ شده‌بود، براد پیت‌ نیز برای‌ تبلیغ‌ فیلم‌ «دسته‌ یازده‌نفری‌ اوشن‌» در لندن‌ به‌ سر می‌برد و می‌خواست‌مدتی‌ در آنجا بماند اما پس‌ از این‌ که‌ شنیدهمسرش‌ ناراحت‌ است‌، سفرش‌ را لغو کرد و برای‌دلجویی‌ از جنیفر نزد او به‌ نیویورک‌ رفت‌.
    
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.

آمریکا

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت


کاشفان‌ آمریکا، مسلمانان‌ یا کریستف‌ کلمب‌؟


    
    
    
    
    
    
    به‌ دنبال‌ تحقیقات‌ گذشته‌ بیان‌ می‌شد که‌(کریستف‌ کلمب‌) قاره‌ آمریکا را کشف‌ کرد اماامروز برخی‌ پژوهش‌ها و بازگشت‌ به‌ تاریخ‌ وجغرافیا، حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ عرب‌ها و مسلمانان‌قبل‌ از (کریستف‌ کلمب‌) به‌ آمریکا رسیدند.
    پروفسور (فواد سزگین‌) طی‌ سخنرانی‌ خوددر مراسمی‌ که‌ از سوی‌ موسسه‌ پژوهشی‌ میراث‌مکتوب‌، به‌ منظور گرامیداشت‌ وی‌ برگزار شد،اعلام‌ کرد: تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد مسلمانان‌ اولین‌کسانی‌ بودند که‌ به‌ اقیانوس‌ آرام‌ رسیدند و نقشه‌آن‌ را قبل‌ از اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها کشیدند.

    وی‌ با اشاره‌ به‌ تاریخ‌ گذشته‌ یادآور شد:پادشاهان‌ و حکام‌ چینی‌ ناوگان‌ هایی‌ را تنظیم‌کردند و در قرن‌ 15 میلادی‌ به‌ کشورهای‌ اطراف‌اقیانوس‌ هند فرستادند تا با آنها روابط دیپلماتیک‌برقرار کنند یا از آنها جزیه‌ بگیرند. همه‌ این‌حوادث‌، روابط و نتایج‌ در کتاب‌های‌ چینی‌ بادقت‌ آورده‌ شده‌ است‌ و حادثه‌ای‌در تاریخ‌اسلامی‌ نیست‌ که‌ بدون‌ یاد و اثر باشد، زیرا رهبراین‌ گروه‌ مسلمان‌ بوده‌ است‌.
    سزگین‌ افزود: (کافن‌ منزیس‌) مولف‌ انگلیسی‌به‌ یقین‌ می‌رسد که‌ فعالیت‌های‌ ناوگان‌های‌مذکور به‌ مناطق‌ اقیانوس‌ آرام‌ منتهی‌ نشد، بلکه‌آنها با مرور زمان‌ از آن‌ تجاوز کردند و به‌ اقیانوس‌اطلس‌ رسیدند.
    سزگین‌ یادآور شد: مسلمانان‌ جغرافیا و ریاضی‌را پایه‌گذاری‌ کردند و رشته‌ای‌مستقل‌ از علوم‌ وجغرافیا را در قرن‌ چهارم‌ هجری‌ به‌ سطحی‌رساندند که‌ اروپا تا قرن‌ 19 میلادی‌ از آن‌ هیچ‌اطلاعی‌ نداشت‌ و نقشه‌ای‌را که‌ اروپاییان‌ کشیدندجز تقلید چیزی‌ نبوده‌ است‌. مهمترین‌ دلیلی‌ که‌سبب‌ انتساب‌ نقشه‌ به‌ جهان‌ اسلام‌ می‌شود اهتمام‌آنها به‌ درجات‌، طول‌، عرض‌ و ایجاد راه‌ هایی‌جدید برای‌ خروج‌ از قاره‌ها و دریاها است‌ که‌می‌توانستند درجات‌ طول‌ و عرض‌ را به‌ درستی‌قیاس‌ کنند.
    فواد سزگین‌ قبل‌ از کریستف‌ کلمب‌ به‌پراکندگی‌ مسلمانان‌ در دریاهای‌ جهان‌ اشاره‌ کردو گفت‌: در قرن‌ اول‌ هجری‌ در شهر (کانتون‌)چین‌ بود که‌ عده‌ ای‌ بسیار زیاد اسلام‌ آورده‌ ومسلمان‌ شدند; در اواخر قرن‌ سوم‌ هجری‌کشتی‌هایی‌ در نزدیکی‌ (بصره‌) ساخته‌ شده‌ تاکالاهای‌ تجاری‌ را از شهر (ماسه‌) در مغرب‌ به‌چین‌ ببرند. آنها در راه‌ درجات‌ عرضی‌ را باچوب‌های‌ اسطرلاب‌ که‌ آن‌ زمان‌ معیار قیاس‌عرض‌ بود، اندازه‌گیری‌ می‌کردند.
    (فرا ماورو) نقشه‌ کش‌ ماهر (ایتالیایی‌) به‌دستور پادشاه‌ (پرتغال‌) در قرن‌ 15 میلادی‌ نقشه‌جهانی‌ را کشید که‌ در ترسیم‌ نقشه‌ خود از عناصرعربی‌ استفاده‌ کرده‌ بود.
    وی‌ افزود: از مهمترین‌ نقشه‌ هایی‌ که‌ ازدریانوردان‌ عثمانی‌ باقی‌ مانده‌ متعلق‌ به‌(بیری‌رییس‌) دریانورد ماهر است‌ که‌ در قرن‌ 20در (استانبول‌) کشف‌ شد و فکر کردند که‌ این‌ نقشه‌از آن‌ کلمب‌ است‌ که‌ به‌ دست‌ عثمانی‌ها رسیده‌،در حالی‌ که‌ این‌ نقشه‌ بسیار دقیق‌ بوده‌ و طول‌ وعرض‌ها را با دقتی‌ شگفت‌ آور براساس‌ ریاضیات‌دقیق‌ نشان‌ داده‌ بود، اما در بیانات‌ و نقشه‌های‌کلمب‌ بسیار اشکال‌ و اشتباه‌ وجود داشت‌.
    سزگین‌ گفت‌: در اخبار آمده‌ است‌ که‌ کلمب‌رهبر کشتی‌ها را برای‌ دو بار با نقشه‌ به‌ برخی‌ ازجزیره‌ها می‌فرستاد و از آنها می‌خواست‌ که‌ به‌جاهایی‌ که‌ در نقشه‌ آورده‌ شده‌ است‌ بروند. حتی‌در سفرنامه‌ وی‌ ذکر شده‌ است‌ که‌ او به‌ جزیره‌ که‌رسید ساکنان‌ آن‌ یادآور می‌شدند که‌ قبل‌ از آنهاکشتی‌ دیگری‌ به‌ آنجا رسیده‌ است‌ و حتی‌ خودوی‌ یادآور می‌شود که‌ در سفر اولش‌ کشتیهای‌بزرگی‌ را با دریانوردان‌ ماهر دیده‌ است‌ ودریانوردان‌ عثمانی‌ هم‌ ذکر می‌کنند که‌ پس‌ ازآنها فکر سفر به‌ ذهن‌ کلمب‌ رسید و او پس‌ از آنهاسفر کرد.
    وی‌ با اشاره‌ به‌ این‌ که‌ برخی‌ از شرق‌ شناسان‌ درتحقیقات‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ کلمب‌ با دردست‌ داشتن‌ نقشه‌ قدیمی‌ به‌ اقیانوس‌ آرام‌ رسیدو می‌خواست‌ با این‌ نقشه‌ به‌ جزایر دیگری‌ که‌ درنقشه‌ بود از جمله‌ جزایر کوبا، آنتیلا وهاییتی‌ دست‌یابد، گفت‌: نقشه‌ اصلی‌ که‌ کلمب‌ از آن‌ استفاده‌می‌کرد توسط فرد ایتالیایی‌ به‌ نام‌ (پاول‌توسکانلی‌) به‌ دست‌ وی‌ رسید. مورخ‌ پرتغالی‌(جالو آئو) در تاریخ‌ اکتشافات‌ ذکر می‌کند که‌پادشاه‌ پرتغال‌ (امیر دوم‌ بیدرو) با نقشه‌ ترسیم‌شده‌ در قرن‌ 15 به‌ جنوب‌ آمریکا که‌ بعدها(ماژلان‌) نامیده‌ می‌شود سفر می‌کند و همچنین‌مورخ‌ دیگر به‌ نام‌ (آنتونیو بیجافیتا) یادآورمی‌شود که‌ در قرن‌ 16 با همین‌ نقشه‌ بر اساس‌ترسیمات‌ نقشه‌ به‌ ماژلان‌ درجنوب‌ آمریکا سفرمی‌کنند.
    سزگین‌ افزود: تردیدی‌ نیست‌ نقشه‌ای‌که‌نقشه‌کشان‌ اسپانیایی‌، پرتغالی‌ و ایتالیایی‌ کشیده‌انداز نظر قیاس‌ درجات‌ و طول‌ و عرض‌ها بسیاراشکال‌ دارد، آنچه‌ که‌ مسلم‌ است‌ این‌ است‌ که‌نقشه‌ای‌که‌ از درجات‌ و طول‌ و عرض‌های‌ دقیق‌کشیده‌ شده‌ است‌ و به‌ اصل‌ عربی‌ آن‌ برمی‌گردد ونشان‌ می‌دهد که‌ مسلمانان‌ تنها قادر به‌ استفاده‌ ازدرجات‌ و طول‌ و عرض‌ دقیق‌ در دنیا بودند ودریانوردان‌ عرب‌ و مسلمان‌ کسانی‌ بودند که‌اقیانوس‌ هند را به‌ سهولت‌ و آسانی‌ طی‌ کردند و به‌دیگر اقیانوس‌ها رسیدند.
    اما نقشه‌ای‌ که‌ کلمب‌ با برادرش‌ به‌ درخواست‌پادشاه‌ اسپانیا در سال‌ 1503 (قرن‌ 16) کشید درآن‌ نوشته‌ است‌ که‌ ما مدیون‌ اسپانیاییها وپرتغالیهایی‌ هستیم‌ که‌ به‌ امر و دستور حکامشان‌ باتمایل‌ دریانوردان‌ ماهر به‌ منظور رسیدن‌ به‌قاره‌ها و دریاها توسط اخبار و نقشه‌ هایی‌ که‌ ازجهان‌ اسلام‌ به‌ دست‌ آنها رسید به‌ شناخت‌ قاره‌هانایل‌ شدند و قاره‌ ای‌ که‌ بعدها آمریکا نامیده‌ شد راکشف‌ کردند.
    فواد سزگین‌ در تاریخ‌ 1924 در ترکیه‌ متولدشده‌ است‌، به‌ مطالعات‌ شرقی‌ در دانشگاه‌استامبول‌ پرداخت‌، وی‌ لیسانس‌، فوق‌ لیسانس‌ ودکترای‌ خود را در رشته‌ علوم‌ اسلامی‌ و مطالعات‌ایرانی‌ را اخذ کرده‌ است‌.
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.

سینما

سفر اکتشافی بازیگر پیر
در سرزمین جدایی خواهان
سیل در عصر یخ
نیش مفرح مار
سفر اکتشافی بازیگر پیر
ترجمه ها : وصال روحانی
218148.jpg
ریچارد فالکون: فیلم آخر ویم وندرس آلمانی که «نیا التماس کن» نام دارد، شاید بخش سوم یک سه گانه محسوب شود که دو قسمت قبلی آن «پایان خشونت» و «هتل یک میلیون دلاری» بوده اند. هیچ یک از این دو فیلم نه فروش کردند و نه منتقدان شیفته آن شدند و فیلم سوم نیز همان راه را می رود. هر چه هست این فیلم فاقد جذابیت کمتری نسبت به دو کار قبلی نیست.
این فیلم وندرس را دوباره با سم شپارد همکار و همراه می سازد و این ۲۲ سال پس از کار مشترک آنها روی فیلم مشهور «پاریس تگزاس» ۱۹۸۴ است که هنوز تایید شده ترین فیلم او محسوب می شود. وندرس با این فیلم به وادی و حیطه ای پا می گذارد که در آن تخصص دارد و همیشه با مهارت در آن گام برداشته است و شاید موفقیت را نیز فقط در چنان عرصه ای یافته باشد.
در این فیلم یک بازیگر تمام شده و خسته سینما به نام هاوارد اسپنس به لوکیشن و محل تهیه فیلمی بازمی گردد که اولین موفقیت بزرگ را برای او به ارمغان آورده و می خواهد در آنجا هویت خود را از نو کشف و لمس کند و یک بار دیگر در مسیر مناسب قرار گیرد.
با این حال تفاوت های آشکاری وجود دارد که بر روی روند فیلم و به تبع آن توفیق آن اثر می گذارد. در «پاریس تگزاس» شپارد در نوشتن فیلمنامه نیز دست داشت و توانست تصویر تنهایی و بی پناهی آدم ها را در دنیای به اصطلاح مدرن امروز به خوبی به نمایش بگذارد و به وندرس در این راه یاری برساند و این وضعیت در فیلم جدید برقرار نیست. وندرس بیشتر یک فیلمساز مدرن و موج نو اروپایی به حساب آمده و کارش فقط زمانی شکوفا شد که سم شپارد توانست آن را در قالب هایی جای دهد که در فرهنگ روز قرار دارد و چاشنی های ولو غیرمتعارف زمان را به آن بیفزاید.
در شروع فیلم هاوارد را سوار بر اسب در حال گذر از منطقه ای در غرب آمریکا می بینیم که بی شباهت به برخی نماهای «پاریس تگزاس» نیست. برخی می گویند این فضاها و تصاویر صحرای غرب که در هر دو فیلم می آید بیشتر محصول عشق و ارادت وندرس به اساتید سینمای وسترن مثل جان فورد، هاوارد هاکس و جان استرجس است.
هر چه هست هاوارد به آن منطقه آمده تا مادر پیرش با بازی اوا مری سنت را ببیند. مادرش از او می پرسد آیا مثل جسی جیمز معروف در حال فرار و در جست وجوی یک پناهگاه است و جوابی را نمی شنود اما بعدا درمی یابیم که این بازیگر پیشتر در فیلمی شرکت کرده بود که به موضوعی مشابه می پرداخته است. البته در چنان فیلمی کاراکتر اول به دنبال اعضای خانواده ای می گشته است که حدود سه دهه قبل بدون اینکه بداند، خود آن را به راه انداخته و موجب شده و سپس رهایشان کرده است.
شپارد شخصیت هاوارد را طوری بازی می کند که انگار به افسانه ساخته شده توسط خودش باور آورده و آنچه را که درباره یاغی بودنش گفته می شود به جان خریده است.
او را کسی می یابیم که شرح اتفاقات پرشمار زندگی اش در مطبوعات آمده است و حالا این افسانه بر خود او سنگینی می کند. او موبایلش را می شکند و کارت های اعتباری اش را دور می ریزد.
وندرس درباره فیلم «مردان بلند» کار رائول والش در سال ۱۹۶۹ در مقام یک منتقد نوشته بود: «در یک کار وسترن حتما شرایط قصه و مشخصه های محیط باید با یکدیگر همخوانی داشته باشند.» با این حال فیلم جدید وندرس به چنین خواسته و هدفی نمی رسد و با این وجود چیزهایی در آن دیده می شود که در بسیاری از فیلم های دیگر روز آمریکا نیست و سرآمد آنها حس زمان و مکان است. این حسن مهم و ماندگار «نیا التماس کن» محسوب می شود.
خلاصه داستان
آمریکا، زمان حاضر، هاوارد اسپنس ستاره رنگ باخته سینما ۶۰ سالگی را نیز رد کرده و با این وجود هنوز سوار بر اسب در فیلم های جدید شرکت می کند و حالا مشغول بازی در فیلمی در ایالت یوتای آمریکا است. با این حال او فیلمش را ناتمام می گذارد و به سمت الگو در ایالت نوادا می رود تا مادرش را برای اولین بار طی چند دهه ملاقات کند. وقتی به آنجا می رسد مادرش او را در اتاقی قرار می دهد که پر از خاطرات و نشانه های کودکی او است. مسئله تعجب آور این است که او طی این سفر و حضور درمی یابد که ۲۰ سال پیشتر همسر سابقش در آن شهر پسری را به دنیا آورده که او به کلی از آن بی اطلاع بوده است.
آن پسر در شهر بوت به دنیا آمده و او در همان شهر در فیلمی بازی کرده بود که تمامی شهرت و اعتبارش را مدیون آن است.
برای او چاره ای نمی ماند جز اینکه به سمت بوت راهی شود و به جست وجوی همسر سابقش دورین و پسر مورد بحث ارل بپردازد. پسر او حالا جوانی است که به کارهای هنری می پردازد و آواز می خواند. با این حال ارل، هاوارد را نمی پذیرد و وقتی به آپارتمانش بازمی گردد چیزهایی را که متعلق به وی است دور می ریزد و از پنجره به بیرون پرت می کند.
هاوارد سپس اسکای را می بیند که زنی جوان و به واقع دختر زنی است که سال ها پیش می شناخته است. زندگی دیروز او با امروز آمیخته شده است. او آدرس جدید ارل را می یابد و به دیدار وی می رود ولی با وجود صبر تا صبح برای ملاقات وی به نتیجه ای نمی رسد.
چند روز بعد چنین ملاقاتی شکل می گیرد اما نماینده استودیوی سینمایی که برای همراه بردن هاوارد و ادامه تهیه یک فیلم با حضور وی به آن منطقه آمده است، وی را تحت فشار قرار می دهد و او مجبور است بپذیرد و برود، سفر اکتشافی او «با نتیجه و بی نتیجه» می ماند.
نیا التماس کن Dont Come Knocking)
محصول: آلمان، فرانسه و انگلیس ۲۰۰۵
کارگردان: ویم وندرس
بازیگران اصلی: سم شپارد، جسیکا لانگ، تیم روت و اوا مری سنت.
مدت: ۱۱۰ دقیقه

در سرزمین جدایی خواهان
218169.jpg
پل جولین اسمیت: «ال لوبو» یک «تریلر» عالی از میگل کورتوا است و مردی را نشان می دهد که گروه نظامی «اتا» را در آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا هم همراهی کرد و هم آزار داد و هم بازوی اجرایی آن بود و هم مامور و عامل نافرمان آن. این فیلم در کشور مربوطه اسپانیا بسیار موفق بوده و فروش هنگفتی داشته و بیش از ۲ میلیون نفر آن را دیده اند.
کورتوا که حتی نامش هم نشان می دهد فرانسوی تبار باشد، مدعی است که هدفش ایجاد توازن و تعادل بین «نماد» و «محتوا» در آثارش است و به رغم پیشینه او در کارهای تلویزیونی این فیلم بسیار فراتر از آثاری است که معمولا برای این مدیوم ساخته و عرضه می شوند. به عنوان مثال طراحی صحنه و محیط بسیار هنرمندانه و دقیق است و هر کس که در باسک و اطراف آن زندگی کرده باشد می تواند صحت این حرف را گواهی دهد. موسیقی متن فیلم نیز نظرها را تامین می کند و البته تضادهای موجود در اسپانیا را به نمایش می گذارد. به عنوان مثال در یک مراسم عروسی مربوط به اتا موسیقی هایی که پخش می شود، هر گونه تنوعی را که بگویید دربردارد و هم موسیقی های سنتی منطقه را می شنویم و هم کارهای مربوط به گروه «تی رکس» را که یک ترانه اش به نام «پسر قرن بیستم» جلب نظر می کند. با این حال فیلم در درجه اول بر روی شانه های ادواردو نوریه گا که بازیگر رل اول است حرکت می کند و از او خط می گیرد. او کاراکتر تکزیما را به تصویر کشیده که شخصیتی سیاسی و دراماتیک و پیچیده است و در ظاهر یک کارگر ساختمانی در منطقه باسک می نماید. نوریه گا معمولا نقش آدم های پولدار را در فیلم های سینمایی و با لهجه اهالی کاستی لیا بازی کرده است و با این حساب باید گزینش بدی برای این رل بوده باشد، ولی او در این نقش موفق است و ما با بازی وی کسی را روبه روی خود می بینیم که هم به دوستانش سایر تروریست ها دروغ می گوید و هم به خودش. تکزیما ظاهرا آنقدر همسرش را دوست دارد که به وی حقایق مربوط به شغل و وظایف بعدی محوله به خودش را نمی گوید، ولی در غیاب او نیز بسیار راحت نشان می دهد. به این ترتیب با بازی نوریه گا، این کاراکتر آمیزه ای از ثبات و لرزش است. شاید آگاهی بیننده ها از نقش های قبلی نوریه گا به شناسایی بیشتر و بهتر وی توسط آنها منجر شود. در «چشم هایت را باز کن» کار سال ۱۹۹۷ الخاندرو آمه نابار، نوریه گا نقش یک جوان پوچ گرا و خودآزار را بازی می کرد که به آرامی سیمای مناسب اش را از دست می داد. در «ال لوبو» نیز او تن به عمل جراحی پلاستیک می دهد و از قضا به بازیگری در این خصوص توضیح می دهد که در کار قبلی اش نیز اظهارات و اعترافات وی را شنیده بود.
با این وجود شاید تعجب آورترین انتخاب در میان بازیگران خوزه کورونادو بوده باشد. او پیشتر بازیگر فیلم های سطحی و کمدی های پیش پاافتاده و چند سریال تلویزیونی بوده است ولی اینجا ذخایر پنهانی وتعجب آوری از بی رحمی درونی و شقاوت را در کاراکتر ریکاردو از خود بروز می دهد. او یک مامور مخفی و افسر ارشد اجرایی است، اما کوچکترین احساسی را از خود در قبال مسائل مختلف و حتی شکنجه شدن همکارانش بروز نمی دهد. با این اوصاف سیاست ها و خط حوادث در «ال لوبو» پیچیده است و از آنجا که فیلم به یکی از حساس ترین و دشوارترین مقاطع تاریخ اسپانیا می پردازد و فاصله بین مرگ فرانکو تا رسیدن یک دموکراسی لرزان را به تصویر می کشد این اوضاع نباید باعث تعجب شود. مسئله و مشکل این است که هر دو گروه، یعنی چه مبارزان اتا و چه نظامی های دولت اضافه بر جنگ با یکدیگر با خودشان هم ستیز دارند و به عنوان مثال نلسون رهبر مشهور سازمان اتا هنگام صرف ناهار یک گلوله توی سر رقیبش خالی می کند و از همانجا خون به راحتی به درون ظرف و ظروف سرازیر می شود. یک رابط و خبرچین جاسوس ها و سرویس های اطلاعاتی نیز توسط مقام های بالادستش آن قدر شکنجه می شود که از پای درمی آید. این هم از خصایل نه چندان دور از انتظار فیلم است که وقتی همسر تکزیما به این باور می رسد که او تروریست است، وی را از نزد خود می راند و زمانی که درمی یابد از وی برای برخی اهداف سیاسی استفاده شده است، او را خائن می نامد، برای تکزیما یک نطق بلند و افشاگرانه در اواخر «ال لوبو» در نظر گرفته شده است که طی آن وی می گوید: «اتا لزوما بیانگر خواست مردم باسک نیست و برعکس یک گروه قاتل است.» ولی در نمایی دیگر یک مامور امنیتی در اسپانیا می گوید این کشور برای حفظ حیات سیاسی و اجتماعی اش به این نیاز دارد که دائما در مخاطره باشد و احتمال حرکات تروریستی را حس کند.
دیدگاه کورتوا با آنچه نما و فرم فیلم وی عرضه می دارد، همخوانی نشان می دهد و از یک جنس است. او توانسته است از بودجه زیادی که برای ساخت این فیلم در نظر گرفته شده بود، وسیله ای برای سفرهای مکرر و گرفتن صحنه های مورد نظرش در بارسلونا و مادرید اسپانیا و قسمتی از خاک فرانسه بسازد و کار ادیت نیز تیز و سریع صورت پذیرفته و بنابراین سزاوار جایزه «گویا»ای است که در این زمینه به دست آورده است. «ال لوبو» به واقع از معدود فیلم های اروپایی است که در آن حس می کنید حتی یک لحظه هم به هدر داده نشده است و مهمتر اینکه کورتوا به دلیل هرگز نزیستن در اسپانیا توانسته است تصویری صحیح تر و صادقانه تر از تحولات سیاسی این کشور را فراهم آورد و از اهرم هایی سود جوید که فیلمسازان ساکن اسپانیا شاید از آن پرهیز داشته باشند.
خلاصه داستان
اینجا مادرید و زمان اوایل دهه ۱۹۷۰ است. خوزه ماریا لویگوری با لقب تکزیما یا گرگ تحت تعقیب پلیس اسپانیا قرار دارد ولی یک خانه را به زور اسلحه اشغال می کند و تلفنی تقاضای کمک می کند. حوادث به دو سال پیش رجعت می کنند و بیننده ها را به ایالت جدایی خواه باسک می برند. او بدون اینکه خود بخواهد به گروه مسلح «اتا» یاری می رساند تا یک مرد را در روستای محل زندگی اش بکشند و نیروهای امنیتی اسپانیا روی او حساس می شوند. ریکاردو که یک مقام ارشد امنیتی است، پیشنهاد می کند که او مثل یک طعمه برای این نهاد عمل کند و تکزیما بعد از مدتی بررسی می پذیرد. او با برجای نهادن همسر و دخترش به منطقه باسک می رود تا با سران اتا که در خفا هستند تماس برقرار کند ولی در آنجا شاهد یک جنگ قدرت شدید بین اعضای این سازمان می شود. یک نگرش و راهکار مربوط به نلسون می شود که می گوید هنوز باید به راه های خشونت بار برای نیل به اهداف سیاسی سود جست و یکی هم به «آسی یر» بازمی گردد که بر این اعتقاد است با رفتن فرانکو، اتا هم باید به رویکردهای سیاسی متوسل و خلع سلاح شود. در تقابل این دو طرز تفکر، آسی یر به هلاکت می رسد. اما افراد مسلح اتا با وسعتی هرچه بیشتر از نو وارد صحنه سیاسی اسپانیا می شوند و یکی از کاندیداهای بالقوه جانشینی فرانکو را می کشند. تکزیما حالا یکی از فعالان آنها شده است و در قتل ها مشارکتی کامل دارد.
ریکاردو ادعا می کند که اسامی و آدرس همه قاتلان را دارد و باید سریعا بازداشت شوند و با این وجود تکزیما از یک برخورد خونین دیگر جان سالم به در می برد. او عمل جراحی پلاستیک و از این طریق اقدام به زندگی در خفا می کند. با این حال «اتا» هم او را در لیست اهداف خود قرار می دهد تا از دو طرف در خطر مرگ باشد.
ال لوبو EL Lobo
محصول: اسپانیا ۲۰۰۴
کارگردان: میگل کورتوا
بازیگران اصلی: ادواردو نوریه گا، خوزه کورنادو و ملانی دوتی
مدت: ۱۲۴ دقیقه

سیل در عصر یخ
218136.jpg
اندرو ازموند: قسمت دوم «عصر یخ» که «ذوب شدن یخ ها» نام دارد ، فرضیه گرم شدن کره خاکی را به شکلی کمیک و سبک مطرح می کند و از کارتونی که قرار است هدفش سرگرم کردن مردم و فروش هرچه بیشتر باشد انتظاری جز این هم نمی رود، حال آن که مثلا در «داستان تبعیدی ها» کتاب های رمان جولی ین می چنان حوادثی و باز شدن راه تنگه گیبرالتار و جاری شدن آب دریای آتلانتیک به درون مدیترانه به شکلی بسیار جدی به تصویر کشیده می شد.
هرچه هست، «عصر یخ۲» باید وقایع «عصر یخ یک» را ادامه بدهد و این به معنای بازگشت کاراکترهای محبوب فیلم نخست است و در صدر آنها «اسکرت» را می بینیم که همان سنجاب و شخصیت مرکزی فیلم اول است. او از روی یک صخره یخ زده بالا می رود، با این امید که از دل آن غذای محبوبش یعنی فندق ها را بیرون بکشد و بخورد. او ظاهرا موفق می شود و فندقی را از دل یخ درمی آورد اما فشاری که وارد می کند باعث شکاف افتادن در یخ و باز شدن آن و تغییر شرایط زیستی محل می شود. اسکرت بسیار می کوشد یخ ها را دوباره به هم جوش و پیوند بزند اما آب بیرون می زند و دردسر شروع می شود و سیل به راه می افتد. این که کار دیگری از همین دست در سکانس پایانی فیلم باعث قطع سیل و نجات حیوانات می شود از آن اتفاقات شیرین است که فقط در دنیای کارتون می تواند روی دهد.
استودیوی بلو اسکای که تهیه کننده فیلم است نقش و میزان حضور این سنجاب را در فیلم دوم افزایش بخشیده است و برخی سکانس های مربوط به او زیبا و تماشایی است، مثل صحنه ای که در آن او در دنیایی سرشار از فندق به شکلی باله وار و با ترنم روبه روی لشکری از شیرهای دریایی می ایستد و البته کارلوس سالدانیا در مقام کارگردان فیلم به ما می گوید که این اتفاق فقط در رویای اسکرت برای او روی می دهد. هر قطعه مربوط به او مثل یک کار کارتونی مجزا و کوتاه و مستقل می ماند، اما «عصر یخ۲» کاراکتر «سید» (sid) را نیز دارد که یک موجود تنبل است و وقتی دوستان و هم قوم های او برای مراسم سالانه و پایکوبی گرد می آیند او تکان هم نمی خورد. جان لگویی زامو بازیگر تئاتر و سینمای آمریکا به جای این کاراکتر صحبت می کند، اما ایراد «عصر یخ۲» این است که هرچه برخی صحنه ها دیالوگ بیشتری دارد، کاستی های فزون تری چهره نشان می دهد و با این سکانس ها نمی توان کل ماجرا را مثل قطعات یک پازل شرح داد.
با این حال «عصر یخ۲» مثل فیلم اول یک کار جذاب و موفق است و این در حالی است که کریس وج یکی از دو کارگردان فیلم نخست این بار فقط مدیر اجرایی است و سالدانیا به تنهایی کارگردانی می کند. قسمت هایی در فیلم نخست بودند که عده ای معتقد بودند باید بسط یابد و مورد توجه بیشتری قرار گیرد و این امر در قسمت دوم روی داده است. شاید مردم ترجیح می دادند که کاری مثل «شرک» را ببینند و یا با توجه به اختصاص یافتن جایزه اسکار به «والاس و گرومیت» کارهایی از همان دست را در فیلم ببینند. شاید هم بتوان تشابه هایی را در ذهن خلق و تصور کرد. مثلا فیل ماموت فیلم عصر یخ با نام مانی می تواند پسرعموی کاراکتر آردمن در فیلم «والاس و گرومیت» باشد.
اگر گرومیت نمی تواند صحبت کند، مانی قادر به انجام این کار است. اما حضور وسیع و گاه غم انگیز او یک حضور نوستالژیک هم هست و بهترین فضاها و مقدمات برای رویاسازی به وجود می آید. یکی از آنها حضور مانی در کنار یک ماموت دیگر به نام الی و حرکت موزون آنها روی یخ است که تماشاگران را به یاد فیلم کلاسیک «بامبی» می اندازد. کاراکتر مانی و داستان زندگی او با آنچه در فیلم مشهور و بسیار پرفروش «یافتن نمو» دیده ایم، شباهت هایی بسیار دارد زیرا همانند آن یک ارتباط خانوادگی و کوشش یک پدر برای احیای آن روابط را نشان می دهد. مانی در فیلم اول خانواده اش را از دست داده و در نتیجه آنقدرها هم مایل نیست که در فیلم دوم به سرعت خانواده ای جدید را تشکیل بدهد. این در حالی است که هر دو مانی و الی احتمالا آخرین نمونه های باقی مانده از نسل خود هستند و امروز و فرداست که از بین بروند و انقراض یک نسل را فریاد کنند. این امکان و احتمالی است که فیلم به ما گوشزد می کند اما در پایان فیلم خلاف آن را می گوید. صحنه های مربوط به باز شدن یخ ها و سرازیر شدن سیل فقط در اواخر فیلم و بنابراین بسیار دیر از راه می رسند، اما هرچه هست حیوانات بدون اینکه کسی در کار باشد و مستقیما به نجاتشان بیاید، خود راه حرکت و نجات را می یابند و زنده می مانند و به حرکت خود ادامه می دهند تا روزی «عصر یخ۳» را هم ببینیم. در مجموع «عصر یخ۲» از بهترین کارتون های کامپیوتری دوران معاصر است و اگر کمپانی پیکسار را در این مورد بی رقیب بدانیم بلواسکای می تواند خود را رقیب جدی و پایاپای دریم وورکس برای تصاحب عنوان دومین استودیوی برتر در این زمینه بداند.
خلاصه داستان
کره زمین در عصر یخ حیوانات مستقر در یک زمین یخ زده بو می کشند و احساس می کنند که یک فصل گرمای موقتی و به تبع آن ذوب شدن یخ ها و خطر جاری شدن سیل وجود دارد. آنها مطلع می شوند که یک کشتی بزرگ وجود دارد که اگر آن را بیایند و در آن مستقر شوند، نجات خواهند یافت و در سیل تلف نخواهند شد. در میان آنها کاراکتر های سید، دیه گو که یک ببر است و مانی که یک فیل ماموت است، نیز دیده می شوند، ماموت از همه ناراحت تر است زیرا گمان می کند آخرین موجود باقی مانده از نژاد خود است و این نسل رو به انقراض می رود. در همان حال اسکرت، سنجابی که دندان هایش فاصله دار و جالب است، همچنان به تلاش های نافرجام خود برای پیدا کردن فندق در دل یخ ادامه می دهد و بدیهی است که اتفاقات نامساعد و بداقبالانه ای نیز برای او روی دهد. اما آنها تنها نیستند و با حیوانات دیگری از عصر یخ با نام های کرش و ادی برخورد می کنند و از همه عجیب تر آن که خواهر ادی یک ماموت دیگر به نام الی است. بین این دو گروه دوستی شکننده ای دایر می شود. مانی نمی داند چه بکند. به سمت الی برود و یا به خانواده از دست رفته اش فکر کند الی نزد طایفه دیگری از حیوانات بزرگ شده اما سرانجام می پذیرد که یک ماموت است و باید همان طور هم رفتار کند. هرچه هست هر دو گروه به کشتی نزدیک می شوند و با این که سیل سرازیر شده است، مانی به الی یاری می رساند تا سوار کشتی شود و به واقع او را از مرگ نجات می دهد. سیل هم ناگهان متوقف می شود و یک دسته ماموت ظاهر می شوند تا مشخص شود ترس مانی درخصوص انقراض نسل اش قدری زود رس بوده است. با این حال مانی و الی ترجیح می دهند که با دوستان جدید خود بمانند و به دسته ماموت ها نپیوندند.
عصر یخ ذوب شدن یخ ها
(Ice age, The meltdown)
محصول: ۲۰۰۶ آمریکا
کارگردان: کارلوس سالدانیا
صداپیشه ها: ری رومانو، جان لگویی زامو و دنیس لیری
مدت: ۹۱ دقیقه

نگاهی به فیلم «مارها در هواپیما»
نیش مفرح مار
ساسان گلفر
218172.jpg
در این هواپیما مارهایی هست که مردم از آنها به ساموئل ال. جکسون پناه می برند، به آدم یغور کله تاس بد دهنی که نعره می زند: «می خواهم این مارهای لعنتی را از این هواپیمای لعنتی بیندازم بیرون.»
ترس از هواپیما و ترس از مار، شایع ترین موارد هراس های بیمارگونه در میان مردم، در فیلم «مارها در هواپیما» با هم ترکیب شده اند تا هراس بزرگتری تولید کنند، اما حاصل این درهم آمیزی به جای آنکه ترسناک یا هیجان انگیز باشد، بیشتر فیلمی خنده دار و مفرح از کار در آمده است. احتمالا بیش از همه نوجوانانی با آن تفریح می کنند که قاچاقی به سالن می روند تا این فیلم با درجه R را تماشا کنند.
یکی از سرکردگان گروه های جنایتکار به نام ادی کیم بایرون لاوسون در هاوایی دادستانی را با چوب بیسبال به قتل می رساند و پسری موج سوار ناتان فیلیپس که شاهد صحنه قتل است موفق می شود از دست او فرار کند. نویل فلین ساموئل ال. جکسون و جان ساندرز مارک هوتون، دو مامور اف بی آی، باید این شاهد را با پرواز ۱۲۱ پاسیفیک ایر از هونولولو به لس آنجلس برسانند تا در دادگاه شهادت بدهد. اما ادی هم بیکار نمی نشیند و نقشه مبتکرانه ای طراحی می کند: به ماموران فرودگاه رشوه می دهد و ۳۰۰ مار را درون جعبه هایی به داخل هواپیما می فرستد. قرار است این جعبه ها در زمان معینی باز شوند و مارها با پخش عطر خاصی در فضا تحریک شوند و به هر کس که ببینند حمله کنند. مارهای خشمگین به سرنشینان و خدمه حمله می کنند و خلبان را هم نیش می زنند. فلین با کمک یک مهماندار جولیان مارگولیز مسافران را به قسمت جلوی هواپیما منتقل می کند، مانع موقتی در مقابل مارها به وجود می آورد و سعی می کند کنترل هواپیمای بی خلبان را در دست بگیرد.
فیلم در ابتدا «پرواز ۱۲۱» یا «پاسیفیک ایر ۱۲۱» نام داشت اما شرکت نیولاین بعدا تصمیم گرفت عنوان زمخت Snakes on a Plane را بر آن بگذارد، عنوانی که داستان فیلم را لو می دهد و به اختصار Soap می شود که به معنی «آبکی» است. ترجمه فارسی زمخت «مارها در هواپیما» برای این عنوان، به روح آن نزدیکتر است. لزومی ندارد به دنبال عنوانی زیبا بگردید. شرکت تهیه کننده سعی کرد بیشتر به تبلیغ و بازاریابی اینترنتی متکی باشد. مدت ها پیش از تولید سایت های اینترنتی برای تبلیغ فیلم به وجود آمد و از مخاطبان درخواست شد که در مورد داستان پیشنهاد بدهند. تا روز اکران از هرگونه نمایش خصوصی جلوگیری شد تا داستان لو نرود اگر کسی داستان را نمی دانست کافی بود به عنوان فیلم توجه کند و مهمتر از همه، منتقدان نتوانند نقد منفی بر آن بنویسند در این مورد هم جای نگرانی نبود، چون از قرار معلوم مخاطبان کم سن و سال این نوع فیلم ها نه نقد فیلم می خوانند و نه چیز دیگر. ترفند های عجیب و غریب سازندگان بالاخره نتیجه داد و یک فیلم درجه ۲ کم مایه که به تقلید از فیلم های ژانر فاجعه دهه ۱۹۷۰ ساخته شده بود و غیر از ساموئل ال. جکسون هیچ در چنته نداشت، به یکی از پر فروش های گیشه تبدیل شد و لااقل برای یک هفته موفق بود. «مارها در هواپیما» در هفته اول اکران از جمعه ۲۷ مرداد ۲۰ میلیون دلار فروخت و در جایگاه اول قرار گرفت اما هفته دوم با سر به رتبه هفتم سقوط کرد و فقط ۶ میلیون دلار در آورد.
قهرمانان این فیلم بیشتر مارها هستند که بسیاری از لحظات روایت را از زاویه دید کج و معوج و سبز رنگ آنها می بینیم. موجوداتی که اسمشان را باید شخصیت بگذاریم در واقع کاریکاتورهای یک بعدی هستند که در تمام فیلم های این نوع نظیر آنها را می توان دید. به راحتی می توان حدس زد که کدامیک از این تیپ های کلیشه ای زنده می مانند و کدام به نیش مارها مبتلا می شوند: میلیونر انگلیسی غرغرویی که می خواهد در قسمت درجه یک جای خوبی داشته باشد، پسر بچه، دختر بلوند، مادری که کودکی در بغل دارد، مهماندار زیبا، ستاره موسیقی رپ و محافظ چاقش...
مارها هم به طور کلی بر دو دسته هستند، آنهایی که می بینیم نیش می زنند و در یک مورد هم مار بوآی غول پیکری که می خواهد یک مرد درشت اندام را در سته قورت بدهد با جلوه های ویژه CGI بسیار آشکاری ساخته شده اند که عجیب است اگر مادربزرگ داخل هواپیما هم از پشت عینک ضخیمش نتواند تشخیص بدهد و مارهای واقعی که در نماهای زنده کنار بازیگران حرکت می کنند و کاملا مشخص است که سمی نیستند. نویسندگان فیلمنامه جان هافرنان و سباستین گوتیرز بدون توجه به اینکه رئیس گنگسترها برای از بین بردن شاهد و هواپیما می توانست راه ساده تری مانند بمب گذاری را انتخاب کند یا اگر می خواست ابتکار بیشتری به خرج دهد، می توانست همان طور که یک هفته پیش از اکران فیلم اخبار آن بر سر زبان ها افتاد از مایعات منفجر شونده استفاده کند، سعی کردند مارها را به جان سرنشینان بیندازند و انتخاب نقاطی که مارها بدن قربانیان را نیش می زنند، تنوع را رعایت کنند و این خزندگان را به هر جایی که انتظارش می رود یا نمی رود، بفرستند. کارگردان فیلم، دیوید الیس، هم به غیر از شعار «مارها اینجا، مارها آنجا، مارها همه جا» به چیز دیگری اهمیت نداده است.
sasangolfar@yahoo.com