حسرت

طزتنطبفعتاطسد

حسرت

طزتنطبفعتاطسد

خدای عهد عتیق

صفحه بعد خداى عهد عتیق صفحه قبل
 مهراب صادق‏نیا
اشاره

بى‏گمان، شاکله آموزه‏هاى ادیان بر درک چگونگىِ پیوند بشر با خدا استوار است و ?دیانت موضوعِ رابطه انسان با خداست?. یهودیت از جمله ادیان توحیدى است که فهم آن بدون درک تصویرى که از تعامل خدا و بشر ارایه مى‏دهد ناممکن است. خداى عهد عتیق خدایى است حاکم و قانونگذار؛ او شهریار زمین است که پادشاهانِ جهان از هیبت بى‏مثالش به خود مى‏لرزند؛ خدایى که بندگانش باید از او بترسند، آن‏گونه که جرأت نکنند نامش را بر زبان برانند. خداى ملىِ یهودیان خداى آنان است و نه دیگران و آنان قوم خدایند نه دیگران. خداى عهد عتیق خدایى است بیرونى که فاصله‏اش با انسان از بین نمى‏رود و اگرچه، گاه فرمان مى‏دهد تا بندگانش بدو عشق بورزند، ولى اگر بنده‏اى بخواهد و یا بتواند او را دوست داشته باشد، بى‏گمان، این عشق از دروازه وحشت گذشته است. خداى عهد عتیق، حاکمِ اطاعت‏طلبى است که تنها در چارچوب قانون با بندگانش در تعامل است.
بى‏تردید، تصور چگونگىِ تعامل انسان با خدا از ابتدایى‏ترین آموزه‏هاى ادیان به شمار مى‏آید و این آموزه‏اى است که سهم شایانى را از متون دینى مختلف به خود اختصاص داده است و اساس دیانت ادیان را تشکیل مى‏دهد، به گونه‏اى که مى‏توان گفت ?اساسا دیانت موضوعِ رابطه‏اى است بین انسان و خدا?(1). دیگر آموزه‏هاى ادیان کم و بیش، مستقیم یا غیرمستقیم، در تلاشند تا این ارتباط را روشن‏تر رسم نمایند.

گذشته از اساس دین، تدین آدمیان نیز در سایه چنین تصویرى سامان مى‏پذیرد. مى‏توان گفت اساس دین‏ورزى آدمیان در گرو برداشتى است که از تعامل خود و خدا دارند. به همین دلیل و به سبب اختلاف و تفاوت این تصاویر، تدین‏ها هم متفاوتند. اندکى درنگ در تعریف دانشمندان، ما را در این عقیده استوارتر مى‏سازد که تصاویر رابطه خدا و انسان تصاویر یکسانى نیست. براى نمونه، خداى افلاطون آفریدگار هستى است؛ خداى مالبرانش واضع قوانین عمومى است؛ خداى دکارت استوارگرِ قوانین حرکت و خداى لایب‏نیتس مهندس و معمار عالم است.(2)
در پرتو همین تفاوتِ تصویرهاست که خداى فلاسفه واجب الوجود، خداى فقیهان خداى معبود و مولى، خداى عارفان خداى محبوب و خداى عامیان خدایى همراز و همیار است و باز به همین دلیل است که بیماران با خداى شفابخش گفت‏وگو مى‏کنند، در حالى که خاطیان با خداى بخشایش‏گر، و خواهشمندان با خداى بخشنده، و دلدادگان با خداى معشوق هم سخن مى‏شوند.

آن جمله معروف پاسکال، که بر پارچه‏اى نگاشته و بر نیم تنه خود دوخته بود و تا آخرین لحظه‏هاى عمر خود به همراه داشت، به روشنى بر این تفاوت تصویرها اشاره دارد. وى در آن نوشته، چنین نگاشته بود: ما در زیر عنوان آتش چنین مى‏خوانیم ?خداى ابراهیم، خداى اسحاق، خداى یعقوب نه خداى فلاسفه و محققان?.(3) نمایان است که گریز پاسکال از بى‏خدایى به خدا باورى نیست، بلکه وى از خدایى به خداى دیگر مى‏گریزد؛ از خداى فلاسفه به خداى ابراهیم.
چگونگىِ درک تعامل انسان با خدا، مى‏تواند تلقى و تعریف خاصى را از سایر آموزه‏هاى ادیان ارایه دهد. آموزه‏هاى اخلاقى و تشریعىِ ادیان، در پرتو این تصویر معنا پیدا مى‏کند و اگر این تصویر تفاوت کند، این تلقى از آموزه‏ها نیز تغییر مى‏کند. براى مثال، اگر شریعت، رابطه خدا با انسان و رابطه عبد و مولا درست است و یا رابطه حاکم با محکومینِ خود، چنین تعریف مى‏شود ?مجموعه‏اى از قوانین که توسط حاکم وضع مى‏شوند?،(4) در حالى که اگر تعامل خدا و آدمیان، رابطه پدر و فرزند و یا آموزگار با شاگردانش تصویر شود، آنگاه شریعت چنین تعریف مى‏شود: تعلیمى پدرانه براى سعادت آدمى.(5) درنگ در این دو تعریف، ما را به این نکته رهنمون مى‏شود که تفاوت میان تعریف اول و دوم به اندازه تفاوت میان خداى حاکم و خداى پدر است و به هر اندازه خداى حاکم با خداى پدر در تفاوت است، تعریف نخست با تعریف دوم در تفاوت است. به همین دلیل، در نگاه اول شریعت از تمامى آمیزه‏هاى عاطفى و احساسى که در تعریف دوم نهفته است، بى‏بهره است و روشن است که آدمى هر کدام از این دو تصویر را داشته باشد، رفتار متفاوتى در مقام دین‏ورزى و التزام به شریعت خواهد داشت بدین جهت برآنیم تا در این نوشته به اختصار، به خدا و رابطه‏اش با انسان در عهد قدیم بپردازیم؛

در عهد عتیق، خداوند خدایى است یگانه: ?ترا خدایان دیگرى غیر از من نباشد?.(6) فرمان این خداى یگانه مبنى بر این‏که بنى‏اسرائیل خدایان دیگرى را نپرستند(7) و هشدارهاى پى‏درپى در این مورد و تأکید بر این‏که او خدایى غیور است،(8) به طور ضمنى مى‏رساند که آن خدایان به اندازه خداى حقیقى از واقعیت بهره داشته‏اند. بر این اساس باید گفت اگرچه عهد عتیق بر خدایى یگانه تأکید دارد، ولى این یکتایىِ انتخابى است؛ یعنى بنى‏اسرائیل ناگزیرند که یهوه را از میان دیگر خدایان انتخاب کنند، ولى به هیچ وجه از نظر مفهومى بر یگانگى و یکتایىِ خدا رهنمون نمى‏شوند.(9)
در عهد عتیق براى این خداىِ یگانه منتخب، اوصافى ذکر شده‏اند؛ اوصافى چون خالق: ?در ابتدا آسمان و زمین را آفرید?،(10) مهربان و رئوف ?که یهوه خدایى رحیم و رئوف است?(11)، آمرزشگر ?آمرزنده خطا و عصیان?(12)، جاودانه و بى‏پایان ?آنها فانى شوند و لیکن تو باقى هستى?(13) و دیگر اوصاف که شمارشان کم نیست. اما از آنجا که به دنبال تصویر ارتباط خدا و انسان در عهد قدیم هستیم، این مطلب را با همه ارزشش وامى‏نهیم و به موضوع اصلى‏مان مى‏پردازیم؛ موضوعى که مى‏کوشد تا به این پرسش پاسخ بگوید که با همه این اوصافِ خدا در عهد عتیق، این کتاب مبلّغ چگونه تعاملى میان خدا و بنده است و خداى عهد عتیق شایسته چگونه تعاملى از طرف آدمیان است؟

در عهد عتیق دو جنبه بارز از شخصیت خدا مورد عنایت قرار مى‏گیرد؛ یکى آفرینش و دیگرى اراده و خواست. خدا در عهد عتیق از سویى آفریدگارى است توانمند که گویى از مقامى بالاتر و فراتر برآدمى حکم مى‏راند و از سوى دیگر خدایى است که در سرنوشت مردم دخالتى مستقیم دارد و در تاریخ آنان مداخله مى‏کند.(14)
در سه فصل اولِ سفر پیدایش، تصویر پیچیده و مرموزى از خداى خالق ارایه شده است؛ خدایى که انسان را از گِل آفرید(15) و در پى آن بود که با وى رابطه‏اى حسنه داشته باشد، ولى انسان بر خلاف این خواستِ خدا به انحراف رفت.(16) در مقابل این خطا، خداوند آدمى را نمیراند و نابود نکرد تا نسلى نو برپا کند، بلکه در تاریخ انسان داخل شد و بى‏آن‏که اختیارش را از او بازستاند، سرنوشتِ او را رقم زد. براساس کتاب مقدس، شروع زندگى یهوه در میان عبرانیان با عنوان ?خداى طوفان?(17) بوده است؛ آنگاه که عبرانیان را از وزش ناگهانىِ باد و از دست تعقیب‏کنندگان مصرى رهانید.(18)

خداى عهد عتیق خدایى است با کسوت شهریارى؛ خدایى که پادشاه زمین است،(19) خدایى پرشکوه که چون برمى‏خیزد، زمین از هیبتش به لرزه مى‏افتد،(20) خدایى چنان پرشکوه که پادشاهان شکوهمندِ عالمِ هستى از شکوهش خواهند ترسید.(21)
خداى عهد عتیق، خدایى است قانون‏گذار؛ خدایى که براى کمترین چیزها سخت‏ترین قانون‏ها و کمرشکن‏ترین آن‏ها را وضع مى‏کند(22) رابطه آدمى با این خداى قانون‏گذار تنها و تنها در چارچوب قانون معنا پیدا مى‏کند. آدمى خارج از این قانون هیچ‏گونه ارتباطى با خدا یا درکى از او ندارد. از آنجا که این قانون یک حکم بیرونى است و نه درونى، رابطه انسان با خدا رابطه‏اى است خشک، سرد، خالى از عشق و عاطفه، و آمیخته با ترس و اکراه؛ رابطه‏اى که در سایه‏سارِ آن، آدمى هیچگاه به احساس آرامش نمى‏رسد؛ احساس آرامشى که بى‏تردید یکى از انگیزه‏هاى اصلىِ گرایش آدمیان به دین به‏شمار مى‏آید.

در چنین پیوندى میان بنده و خدا، انسان موجودى مُکْرَه است؛ موجودى که برخلاف میل خود و تنها به دلیل این‏که حاکم، فرمان رانده است باید مطیع باشد؛ مطیعِ فرمانى که از بالا آمده است و او نمى‏داند و نباید بداند که این حکم چرا و براى چه بر وى رانده شده است. روشن است که در چنین تعاملى بنده با رغبت و شوق به انجام فرمان تن نمى‏دهد و تلاش مى‏کند به هر شکل ممکن خود را از زیر بار فرمان برهاند. گاه تظاهر به نشنیدن یا ندانستن و نفهمیدن مى‏کند و گاه در اجراى حکم اهمال کرده، آن را به تأخیر مى‏اندازد و در یک کلام مى‏کوشد تا از آن بگریزد و شانه خالى کند و در نهایت اگر هیچ راه فرارى نیافت به میزان رفع تکلیف به آن تن مى‏دهد و به اندازه‏اى فرمانبردار مى‏شود که مولا نتواند به بهانه ترک فرمان، او را مجازات کند و با انجام این اندک، گمان مى‏کند به تمام آنچه باید انجام دهد، عمل کرده، بیش از این وظیفه‏اى ندارد. در مقابل، مولا مى‏کوشد تا اجازه ندهد بنده گریز پایش به مقصود خود برسد و از زیر بار حکم بگریزد. به همین دلیل بر فرمان خود اصرار مى‏کند، بر سختى‏هاى آن مى‏افزاید، مراقبت خود را بیشتر مى‏کند تا ساده‏تر بتواند مچ‏گیرى کند. آنقدر این گریز و تأکید ادامه پیدا مى‏کند که در نهایت، بنده تسلیم شده، به قانون تن مى‏دهد؛ البته تن‏دادنى از سنخ اجبار و اکراه. گفت‏وگوى میان خدا و بنى‏اسراییل که شرح آن در آیاتى از دومین سوره قرآن (=بقره) آمده است به خوبى نمایش‏گر این ارتباط است. در این آیات مى‏خوانیم:
موسى قوم خویش را مخاطب قرار داده، مى‏گوید، پروردگارتان شما را فرمان رانده است تا گاوى را سر ببرید. بنى‏اسرائیل [در حالى که به شگفتى انگشت مى‏گزند [مى‏پرسند ما را به مسخره گرفته‏اى؟ و موسى در جواب مى‏گوید به خدا پناه مى‏برم تا از نابخردان نباشم. بنى اسرائیل [به بهانه] مى‏پرسند: این گاو چگونه گاوى باشد؟ پاسخ مى‏آید: نه پیر و از کارافتاده و نه جوان و کارناکرده، گاوى باشد در این میانه؛ [سپس تأکید مى‏کند] آنچه فرمان گرفته‏اید انجام دهید. بنى‏اسرائیل [باز درنگ کرده و] مى‏پرسند: گاو داراى چه رنگى باشد؟ [باز در پاسخ به ایشان[ گفته مى‏شود: زردِ زرّینِ شادى‏بخش. [با این همه فرزندان اسرائیل بر این نکته پا مى‏فشارند که] امر همچنان نامعلوم و مشتبه است. اگر خدا بیشتر توضیح دهد آنان از ابهام بیرون مى‏آیند و اگر خدا بخواهد هدایت خواهند شد. در پاسخ گفته مى‏شود: گاو باید بى‏عیب و یک رنگ [=بدون لکه] باشد و مى‏گویند: اینک به درستى سخن راندى. [و در پایان این گفت‏وگو خدا مى‏گوید] چیزى نمانده بود که سر باز زده و فرمان نبرند.(23)

این گفت‏وگو به خوبى از تصویرى که یهودیان از خدا براى خود برساخته‏اند و چگونگى ارتباط‏شان با او پرده برمى‏دارد. لجاجتى که آنان در انجام فرمانِ خود دارند، از ارتباطى پدید مى‏آید که آنان بین خود و خداوند برقرارساخته‏اند؛ یعنى همان ارتباط مولا با بنده، معبود با عبد، فرمانروا با فرمانبردار. در این گفت‏وگو بهانه‏گیرى، اهمال، خود را به ندانستن و نفهمیدن زدن، از طرف بنى‏اسرائیل و اصرار و تأکید از طرف خدا سیماى مشهودى دارد.
براساس عهد جدید، نقطه آغاز پیوند آدمى با خدا بلکه اساسا نقطه آغاز دیانت یهود ترس از خداست.(24) ?و از یهوه خداى خود بترسیم?(25). این خداى غیور اطاعت خود را برپایه ترس بندگان استوار داشته است ?تا از یهوه خداى خود ترسان شده، جمیع فرایض و اوامرى را که من به شما امر مى‏کنم نگاه دارى?(26) و پرستش این خداى ترسناک تا زمان‏هاى طولانى بیش از آن‏که بر محبت و عشق استوار باشد، بر ترس و دلهره مبتنى بوده است.(27) در برابر این خدا، بنده باید همواره بکوشد تا گرفتار خشم او نگردد ?مبادا غضب یهوه، خدایت بر تو افروخته شود تا تو را در زمین هلاک گرداند?.(28)

خداى عهد عتیق، خدایى است خشن و سخت‏گیر؛ خدایى که زود برمى‏آشوبد، چندان که با کمترین لغزش بندگانش چنان خشمگین مى‏شود که سخت‏ترین کیفرها را برآنان وارد مى‏سازد؛ خدایى که خطا را فراموش نمى‏کند و انسانِ گردن‏کش را در زیر قدرت نامتناهى خود له مى‏کند و خطاى هیچ کس را بدون پاسخ نمى‏گذارد: ?خدایى که انتقام گناه پدران را تا پشت سوم و چهارم باز مى‏ستاند?.(29)
خداى اطاعت‏طلبِ عهد عتیق، حتى در مقایسه با دیگر خدایانِ آن دوران، مهربانى کمترى دارد و خشنونتش از خدایانى چون خداى ?روح کائنات? که مورد پرستش "ایختانون" فرعون مصر بود و نیز "خداى آفتابِ" بابلى‏ها که قانون حمورابى را به وى نسبت مى‏دهند، بس فزون‏تر و فراوان‏تر است.(30)

در تمام سفر پیدایش، این خداى خشن همانند طوفانى سهمگین، توفنده و کوبنده و با حالتى متغیر، نمود یافته است. این خدا در برخورد با آنچه او را خوش‏آیند نیست، چنان توان‏فرسا و ویران‏گر و خشمگین مى‏شود که گاه کارى مى‏کند که بعد پشیمان مى‏شود.(31)
خدایى با این هیبت و شکوه که ترس بندگانش براى او خوش‏آیند است، ملت یهود را چنان به وحشت انداخته است که به خود اجازه نمى‏دهند، نامش را نیز بر زبان جارى کنند و به دلیل همین هراس، هر گاه مجبور مى‏شوند به خدایشان اشاره کنند، از کلماتى چون ?ادوناى? مدد مى‏جویند.(32)

البته بایسته گفتن است که گرچه در عهد عتیق، خشم، خشونت، تنبیه، ترس و اطاعت چهره نمایان خدا در تعاملش با بنى‏اسراییل است، ولى چنان نیست که عشق به خدا و دوست داشتنش براى یهودیان بى‏معنا باشد، بلکه در این کتاب گاهى هم از خداى مهربان سخن گفته مى‏شود، خدایى که به بنده‏اش رحمت مى‏کند ?رحمت مى‏کنم تا هزار پشت، بر آنانى که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه مى‏دارند?.(33) و نیز گاه فرمان عهد عتیق بر این است که این خدا دوست داشته شود: ?و یهوه خداى خود را دوست بدارید و به تمامى دل و تمامى جانِ خود عبادت نمائید?،(34) اما واقعیت آن است که خداشناسىِ عهد عتیق، بلکه تمام دیانت عهد عتیق، برمحور ?خشیت‏الهى? مى‏چرخد(35) و این نکته‏اى است که تاریخ یهود و فهم بزرگان یهودى از کتاب مقدسشان، آن را تأیید مى‏کند. در مقام جمع این دو دسته از آیات باید گفت، آیاتى که نمایان‏گر خداى ترسناک و زودخشمند و بنده را به ترس از خدا فرا مى‏خوانند، به مراتب بیشتر از آیات دسته مقابل است و خداى عهد عتیق بیش از آن‏که مهربان و دوست‏داشتنى باشد، خدایى است سخت‏گیر و ترسناک. شاید این گفته وایتهد، خواننده را قانع کند که: ?واقعیت دین براساس کتاب مقدس با ?خشیت‏الهى? آغاز مى‏شود و انسان معتقد براساس کتاب مقدس از دروازه وحشت گذر کرده، به عشق مى‏رسد?.(36)
نکته دیگرى که در خداشناسىِ عهد عتیق، مهم است و بر درک بنى‏اسرائیل از خدا و تعاملشان با وى تأثیر گذاشته است، این است که براساس عهد قدیم، یهوه خدایى است کاملاً ملى و شخصى؛(37) خداى تورات خداى بنى‏اسرائیل است و بس و بنى‏اسرائیل تنها قوم برگزیده خدا و ملت او (گاهى فرزندان او) به‏شمار مى‏آیند. براساس عهدعتیق، اراده خدا که در آغاز بر این استوار گشته بود که همه انسان‏ها را سرپرستى کند و در جهت احیاى همه مردم بکوشد(38) با استقرار در خاندان ابراهیم پایان یافت و خدا به خدایى بدل گشت که متکفل امر خاندان خاصى است.(39) براین اساس، یهوه خدایى است تنها از آنِ یک نژاد(40). آیاتى از کتاب مقدس که پدیدآورنده این تصویرند، زیاده از آنند که چنین برداشتى را با تردید روبرو کنند. نفوذ این تفکر در میان بنى‏اسرائیل تا بدان اندازه عمیق بوده است که تا قرن هشتم قبل از میلاد، یعنى تا پیش از آمدن اشعیا، یهوه خدایى بود کاملاً قبیله‏اى که اگر هم مثل دیگر خدایانِ قبایل در نماد یک بت، جسمیت نیافت، اعتقاد بر این بود که جسما در مکانى خاص قرار دارد و بر سرزمین فلسطین حکم مى‏راند(41) و تا این زمان به ندرت مى‏شد که یک یهودى پیش خود به این بیاندیشد که یهوه خداى همه قبایل است و یا دست‏کم خداى همه عبرانیان است.(42)

بنى‏اسرائیل در تعاملشان با خدا با تکیه بر این باور که آن‏ها قوم برگزیده خدایند و البته تنها قومى که چنین ویژگى‏اى دارد و با تکیه بر این باور، که وجه و اعتبار هر خدایى بستگى به رفاه حال پیروانش دارد، معتقد بودند که خدا در هنگام مشکلات و سختى‏ها به یاریشان خواهد شتافت. به همین دلیل، آنان در گفت‏وگوهاى بى‏شمارشان با یهوه در هنگام مشکلات این نکته را به وى یادآورى مى‏کردند که آنان قوم خدایند و پسندیده نیست که اعتبار یهوه با دست‏وپنجه نرم کردن قومش با مشکلات و سختى‏ها به خطر بیافتد، در جریان ساختن گوساله و پرستش آن که به وسیله قوم یهود و در غیاب موسى صورت گرفته بود، آنجا که خدا خشم مى‏گیرد و اراده هلاک بنى‏اسرائیل را مى‏کند، موسى به تضرع و زارى، خدا را به این نکته یادآورى مى‏کند که این قوم، قوم اویند:
?موسى نزد یهوه، خداى خود تضرع کرده، گفت: اى خداوند، چرا خشم تو بر قوم خود که با قوتِ عظیم دستِ زورآور از زمین مصر بیرون آورده‏اى، مشتعل شده است، چرا مصریان این سخن گویند که ایشان را براى بدى بیرون آورد... پس خدا از آن بدى که گفته بود به قوم خود برساند، رجوع فرمود?.(43)

نکته دیگرى که در شکل‏گرفتن تعامل خدا با یهودیان نقش غیرقابل انکارى داشت، این است که خدایى که عهد عتیق از آن سخن مى‏گوید، خدایى است که معمولاً رفتار خویش را با بندگانش براساس پیمان و معاهده پى‏ریزى مى‏کند و معمولاً آنان خدا را تنها در قالب پیمان مى‏شناسد و این پیمان است که چگونگى تعامل خدا و بشر را مشخص مى‏کنند. این پیمان‏ها اگرچه مخصوص بنى‏اسراییل هستند، ولى در موسى و تاریخ آیین موسوى انحصار نیافته‏اند. در تورات، دست‏کم از چهار پیمان که بیان‏گر رفتار خدا با آدمیان است، سخن به میان مى‏آید؛ پیمان نخست، پیمان خداوند است با حضرت نوح مبنى بر این‏که دگرباره دنیا هرگز با طوفان نابود نگردد. نشان این پیمان بدونِ قید و شرط بوجودآمدن رنگین‏کمان بود.(44) پیمان دوم با ابراهیم در سن نود سالگىِ ایشان. براساس این پیمان خداوند ابراهیم را پدر امتى بزرگ خواهد ساخت و به وى و نسل او برکت خواهد داد.(45) در مقابل، ابراهیم به نشان پذیرش این پیمان مى‏بایست، تمام اولاد پسر اسلاف خود را ختنه کند.(46) پیمان سوم که در عهدعتیق از آن سخن به میان مى‏آید، پیمان خداست با موسى. این پیمان هنگامى صورت گرفت که به دلیل وخامت اوضاعِ بنى‏اسرائیل در مصر، موسى به عنوان منجىِ این قوم وارد صحنه شد و خود به وسیله موسى با بنى اسرائیل پیمان بست که آنان را از بندگىِ مصرى‏ها رها کند و به امتى مقدس تبدیل سازد. در این پیمان، خداوند بنى‏اسراییل را امت خود لقب مى‏دهد. در این پیمان، تعامل خدا و بشر برخلاف پیمان نخست بدونِ قید و شرط نیست، بلکه در مقابل تعهد خدا براى بنى‏اسراییل آنان نیز باید تعهد دهند که از شریعتِ موسى که در ده‏فرمان خلاصه مى‏شد پیروى کنند.(47) پیمان چهارم، پیمان خداوند با داوود است. این پیمان هم مثل پیمان با ابراهیم پیمانى است بدونِ هر گونه شرطى. خدا به داوود وعده داد که دودمان او جاودان باشند؛ یعنى پادشاهان بنى‏اسراییل که همان اخلاف داودند، مانند پسران خدا خواهند شد.(48) اگر چه این پیمان‏ها در دوران تبعید پایان مى‏یابند، ولى به خوبى نشان مى‏دهند که چگونه رابطه میان یهوه و قوم برگزیده‏اش یک پیوند کاملاً قراردادى بوده است.(49) گفت‏وگوهاى بنى‏اسراییل با خدا کاملاً نشانگر تلقىِ ?خداى پیمان? است. از جمله این عبارت که، موسى در گفت‏وگوى خود با خدا، او را به یادِ وعده‏هایش در پیمان مى‏اندازد: ?بیاد آور قولى را که به خدمت‏گزارانِ خود ابراهیم، اسحاق و یعقوب داده‏اى. براى ایشان به ذات خود قسم خورده‏اى و فرموده‏اى که فرزندان شما را مثل ستارگان آسمان زیاد گردانم...?(50)
آنچه گذشت اندکى بود از تصویر خدا و رابطه‏اش با بشر در عهد عتیق. اگر چه شیرینىِ بحث و نیز اهمیت آن قلم را به زیاده‏نوشتن ترغیب مى‏کند و نویسنده را به ایستادنى بیش از این، ولى به این اندازه بسنده مى‏کنیم؛ بدان امید که آنچه در ذهن جولان داشته است بر کاغذ نقش بسته و خواننده را مفید باشد.

صفحه بعد صفحه قبل

WebGozar.com | شمارنده فارسی برای وب سایت های ایرانی

گری

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت


(ریچاردگری‌) یک‌ هالیوودی‌ که‌ به‌ (بودا) فکرمی‌کند!


    
    
    
    (ریچاردگری‌) یکی‌ از هنر پیشه‌های‌ مطرح‌هالیوود می‌باشد که‌ در چند سال‌ اخیر نه‌ تنهادرحیطه‌ بازیگری‌ بلکه‌ دراجرای‌ کارهای‌بشردوستانه‌ وخیرخواهانه‌ به‌ شهرت‌ رسیده‌ است‌.

    ریچارد گری‌ علیرغم‌ سن‌ بالای‌ خود نسبت‌ به‌بازیگران‌ جوان‌ هالیوود بارها از سوی‌ مجلات‌خانوادگی‌ وسینمایی‌ به‌ عنوان‌ جذاب‌ترین‌ ومعروف‌ترین‌ مرد تاریخ‌ سینما معرفی‌ شده‌ است‌.
    قیافه‌ جدی‌، صورتی‌ استخوانی‌ و لاغر اندام‌درعین‌ حال‌ خوش‌ اندام‌ و موهای‌ پرپشت‌ اوسبب‌ شده‌ که‌ دربرابر هنرپیشگانی‌ چون‌(تام‌کروز) و (برادپیت‌)، جایگاه‌ خود را از دست‌ندهد و همچنان‌ معروف‌ و پروطرفدار بماند. دراین‌ مقاله‌ اشاره‌ای‌ به‌ زندگی‌ این‌ هنر پیشه‌ خاک‌صحنه‌ خورده‌ هالیوود خواهیم‌ داشت‌.
    
    
    پدر و مادری‌ ایرلندی‌
    
    (ریچارد تیفانی‌گری‌) در 31 آگوست‌ 1949 در(پنسیلوانیای‌) آمریکا چشم‌ به‌ جهان‌ گشود.والدینش‌ اهل‌ ایرلند بودند. پدر وی‌ (هومر)کارمند شرکت‌ بیمه‌ و مادرش‌ (دوریس‌) نقاش‌بود.
    ریچارد دومین‌ فرزند خانواده‌ به‌ شمار می‌رفت‌.پس‌ از ریچارد سه‌ دختر و پسر به‌ جمع‌ خانواده‌آنها پیوستند و به‌ این‌ ترتیب‌ هومر و دوریس‌صاحب‌ پنج‌ فرزند شدند. این‌ دو تمام‌ تلاش‌ خودرا برای‌ ارتقاء سطح‌ علمی‌ وتربیتی‌ فرزندانشان‌می‌کردند. دوریس‌ تا نیمه‌های‌ شب‌ بر روی‌ بوم‌،نقاشی‌ می‌کشید و تابلوهایش‌ را به‌ بازار شهر می‌بردتا بفروشد و پولی‌ برای‌ هزینه‌ تحصیل‌ فرزندانش‌به‌ دست‌ آورد. هومر نیز با دست‌ و پاکردن‌ چندکار در شرکتهای‌ مختلف‌ بیمه‌ سعی‌ در بهترکردن‌وضعیت‌ زندگی‌ خانواده‌اش‌ داشت‌. ریچارد درمیان‌ خواهر و برادرانش‌ علاقه‌ بیشتری‌ به‌ موسیقی‌نشان‌ می‌داد. در دوران‌ ابتدایی‌ به‌ نواختن‌(ترومپت‌) رو آورد. و در این‌ ساز تبحر پیدا کرد.ریچارد 9 ساله‌ باترومپتی‌ که‌ پدر و مادرش‌ برای‌تولد وی‌ تهیه‌ کرده‌ بودند به‌ مهمانی‌های‌ عصرانه‌دوستانش‌ می‌رفت‌ و همه‌ را به‌ دور خود جمع‌می‌کرد و با به‌ صدا در آوردن‌ این‌ ساز سبب‌سرگرمی‌ دوستانش‌ شده‌ بود.
    وقتی‌ پا به‌ دوران‌ دبیرستان‌ گذاشت‌، تصمیم‌گرفت‌ به‌ تمرین‌ دریک‌ رشته‌ ورزشی‌ نیز بپردازد تاخوش‌ اندام‌ و قوی‌ شود از این‌ رو به‌ تمرینات‌ژیمناستیک‌ پرداخت‌ و در این‌ رشته‌ ورزشی‌توانست‌ به‌ موفقیتهای‌ زیادی‌ دست‌ پیدا کند و درچند مسابقه‌ شرکت‌ کند و مقام‌ بیاورد.
    ریچارد پسری‌ مودب‌، کوشا و بذله‌گو بود از این‌ رودر مدرسه‌ همه‌ او را دوست‌ داشتند و عضو انجمن‌دانش‌آموزان‌ و نماینده‌ آنان‌ در مدرسه‌ شد.ریچارد از همان‌ دوران‌ کودکی‌ اعتماد به‌ نفس‌خوبی‌ داشت‌ و به‌ سادگی‌ به‌ سخنرانی‌ و نطق‌ بیان‌می‌پرداخت‌. همچنین‌ عاشق‌ اسکی‌ بود و توانست‌به‌ ورزش‌ اسکی‌ بپردازد و در رده‌ نوجوانان‌ هم‌ به‌مقام‌های‌ زیادی‌ دست‌ یافت‌.
    او در سال‌ 1967 از دبیرستان‌ مرکزی‌(نورت‌سیراکوس‌) با نمرات‌ عالی‌ فارغ‌التحصیل‌شد او پس‌ از فارغ‌التحصیلی‌ جذب‌ دنیای‌موسیقی‌ شد و در چند کلوپ‌ به‌ نواختن‌ ترومپت‌می‌پرداخت‌ و از این‌ راه‌ کسب‌ درآمد می‌کرد.ریچارد در کنار نواختن‌ موسیقی‌ درچند نقش‌کوچک‌ تئاتر نیز شرکت‌ کرد و هنربازیگری‌ خود رانشان‌ داد. والدینش‌ اصرار داشتند که‌ ریچارد به‌دانشگاه‌ برود و تحصیلات‌ عالیه‌ خود را ادامه‌بدهد، اما از سویی‌ دیگر هدف‌ ریچارد درجایی‌دیگر بود، علاقه‌ وی‌ به‌ موسیقی‌ و تئاتر از همان‌زمان‌ در وجودش‌ موج‌ می‌زد. اما خواسته‌والدینش‌ را هم‌ باید در نظر می‌گرفت‌ و به‌ آن‌عمل‌ می‌کرد. از این‌ رو وارد مرحله‌ دیگری‌ اززندگی‌ خود شد.
    
    
    بازیگری‌ هدف‌ ریچارد بود
    
    ریچارد به‌ اصرار پدر و مادرش‌ به‌ دانشگاه‌(ماساچوست‌) رفت‌ و در رشته‌ فلسفه‌ به‌ تحصیل‌پرداخت‌. در سال‌ اول‌ دانشگاه‌ با شرکت‌ درمسابقات‌ ژیمناستیک‌ مقام‌ اول‌ را در میان‌دانشجویان‌ به‌ دست‌ آورد.

    و در گروه‌ ارکستر دانشجویان‌ عضو شد. او همه‌حواس‌ و فکرش‌ به‌ ورزش‌ و موسیقی‌ بود وتوجهی‌ به‌ درس‌ نداشت‌.
    ریچارد تا سال‌ دوم‌ رشته‌ فلسفه‌ پیش‌ رفت‌ اماادامه‌ در این‌ درس‌ را نا ممکن‌ می‌دید لذا درسش‌را نیمه‌ کاره‌ رها کرد و به‌ تدریس‌ موسیقی‌ راک‌ وورزش‌ ژیمناستیک‌ پرداخت‌. و این‌ عمل‌ باعث‌شد تا مادر و پدرش‌ او را به‌ حال‌ خود رهاکردند... تا به‌ دنبال‌ علاقه‌ و خواسته‌های‌واقعی‌اش‌ برود.
    ریچارد همچون‌ پرنده‌ای‌ که‌ از قفس‌ آزاد شده‌بود، وارد عرصه‌ هنر و سینما شد. او در سال‌1970 در چند تئاتر و برنامه‌های‌ کوتاه‌ تلویزیونی‌نقش‌ اجرا کرد. گویی‌ هدف‌ خود را پیدا کرده‌بود. او می‌خواست‌، یک‌ هنر پیشه‌ شود لذا هرسختی‌ را تحمل‌ می‌کرد تا به‌ هدفش‌ دست‌ یابد.اولین‌ فیلم‌ او (گریس‌) نام‌ داشت‌ که‌ با شرکت‌ دراین‌ فیلم‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را تقویت‌ کرد!
    ریچارد با بازی‌ در فیلم‌ (جستجوی‌ برای‌آقای‌کودبار) در سال‌ 1977 به‌ هالیوود راه‌یافت‌.
    وی‌ با سفر به‌ نپال‌ درسال‌ 1978 تحولی‌ عظیم‌در زندگی‌اش‌ به‌ وجود آمد. او در آنجا با آیین‌ ومراسم‌آنها آشنا شد و به‌ بحث‌ و گفتگو با بزرگان‌دین‌ (بودا) پرداخت‌. یک‌ سال‌ بعد به‌ آمریکابازگشت‌ و تئاتری‌ با نام‌ (تبت‌) نوشت‌ که‌ درباره‌زندگی‌ زندانیان‌ بود او با اجرای‌ این‌ تئاتر در سال‌1980 جایزه‌ تئاتر جهانی‌ را به‌ خود اختصاص‌داد.
    ریچارد تنها هدفش‌ بازی‌ در فیلم‌ و تئاتر نبود بلکه‌می‌خواست‌ معضلات‌ ومشکلات‌ جامعه‌ آمریکا راهم‌ به‌ تصویر بکشاند.
    وی‌ با بازگشت‌ به‌ هالیوود در سال‌ 1980 نقش‌کلیدی‌ در فیلم‌ (ژیگولوی‌ آمریکایی‌) را بازی‌کرد و استعداد و قدرتش‌ را در بازیگری‌ به‌ اثبات‌رساند.
    سپس‌ با بازی‌ در فیلم‌ (افسر و جنتلمن‌) در سال‌1982 ظلم‌ و ستم‌ نیروهای‌ پلیس‌ آمریکا نسبت‌ به‌سیاهان‌ را به‌ تصویر کشاند که‌ با استقبال‌ بسیار خوب‌مواجه‌ شد.
    
    
    سفر به‌ هندوراس‌
    
    (ریچارد) سپس‌ سفری‌ به‌ هندوراس‌، نیکاراگوئه‌ والسالوادور داشت‌. او در این‌ سفر همراه‌ یک‌پزشک‌ به‌ کمپ‌های‌ آوارگان‌ و مهاجرین‌ سرمی‌زد. دراین‌ مسافرت‌ با نقاش‌ اهل‌ برزیل‌ به‌ نام‌(سیلیویا مارتینز) ملاقاتی‌ داشت‌ و در زمینه‌مشکلات‌ و بیماری‌های‌ گرسنگان‌ و ستم‌دیدگان‌ بااین‌ نقاش‌ به‌ گفتگو پرداخت‌ و از وی‌ خواست‌ تاتصویر ظلم‌ ظالمان‌ را به‌ روی‌ بوم‌ بکشد و به‌همگان‌ نشان‌ دهد.
    
    ریچارد مشهور شد
    
    (گری‌) قرار بود در سال‌ 1988 در فیلم‌(جان‌سخت‌) بازی‌ کند، اما او جای‌ خودش‌ را به‌(بروس‌ ویلیس‌) داد و از بازی‌ در این‌ فیلم‌منصرف‌ شد.
    
    ریچارد برای‌ بازی‌ در فیلم‌ (زن‌ زیبا) انتخاب‌ شد.
    او در سال‌ 1990 به‌ همراه‌ (جولیا رابرتز) در این‌فیلم‌ به‌ خوبی‌ ایفای‌ نقش‌ کرد این‌ فیلم‌ تاثیرزیادی‌ بر قلب‌ مردم‌ گذاشت‌ و نه‌ تنها ریچاردبرنده‌ بهترین‌ بازیگر مرد شناخته‌ شد، بلکه‌ این‌ فیلم‌نیز به‌ دلیل‌ موضوع‌ تاثیر پذیرش‌ بهترین‌ فیلم‌اعلام‌ شد. وی‌ برای‌ بازی‌ در این‌ فیلم‌ دستمزدکلانی‌ گرفت‌.
    (گری‌) در سال‌ 1991 با (سیدنی‌ کرافورد) یکی‌از هنرپیشه‌های‌ زن‌ هالیوود آشنا شد. آنان‌ در 12دسامبر 1991 مراسم‌ عروسی‌ خود را در کلیسای‌پرسون‌ در (لاس‌ و گاس‌) بر پا کردند، اما این‌ازدواج‌ دوام‌ نیافت‌ و در سال‌ 1995 در حالیکه‌فقط 4 سال‌ از زندگی‌ مشترکشان‌ می‌گذشت‌ از هم‌جدا شدند.
    سفرهای‌ ریچارد به‌ تبت‌ و نپال‌ ذهن‌ و روح‌ وی‌ رادگرگون‌ ساخته‌ بود، لذا تصمیم‌ گرفت‌ در دین‌بودا تعمق‌ بیشتری‌ داشته‌ باشد. و به‌ مطالعات‌بیشتری‌ بپردازد.

    علاوه‌ بر این‌ به‌ همراه‌ (آیشواریا رای‌) و(برادپیت‌) در فیلم‌ (بودا) به‌ کارگردانی‌ (شکارکاپور) نقش‌ مهمی‌ را ایفا کرد. (ریچارد گری‌)سپس‌ به‌ دیدار (دالایی‌ لاما) رفت‌. دالایی‌ لامانیز شخصا از داستان‌ فیلم‌ (بودا) حمایت‌ و برای‌سازندگان‌ و بازیگران‌ فیلم‌ آرزوی‌ موفقیت‌ کرده‌است‌.
    ریچارد گری‌ بر این‌ عقیده‌ است‌ که‌ باروی‌ آوردن‌به‌ دین‌ بودا بهتر می‌تواند در چنین‌ فیلمی‌ ایفای‌نقش‌ داشته‌ باشد. ریچارد درسال‌ 1999 با(کری‌لاول‌) هنرپیشه‌ هالیوود ازدواج‌ کرد که‌حاصل‌ این‌ ازدواج‌ یک‌ پسر می‌باشد که‌ در 6فوریه‌ سال‌ 2000 به‌ دنیا آمد. نام‌ او را(هومر جیمزجیگم‌) گذاشتند (جیگم‌) در زبان‌(تبتی‌) یعنی‌ نترس‌ و شجاع‌.
    ریچارد بارها به‌ تایپه‌، هند و تایوان‌ سفر کرد و بامشکلات‌ مردم‌ این‌ سرزمین‌ها آشنا شده‌ است‌.
    او برای‌ مبارزه‌ و پیشگیری‌ با ایدز به‌ هند سفر کرده‌و برنامه‌هایی‌ ارائه‌ داد، تا کمکی‌ به‌ بیماران‌ کند.
    ریچارد به‌ همراه‌ (لینول‌ ریچی‌) ترانه‌ای‌ را برای‌هشدار به‌ گسترش‌ ایدز در هندوستان‌ تنظیم‌ کرده‌است‌. او قصد کمک‌ به‌ مبتلایان‌ به‌ ایدز را دارد.این‌ هنرپیشه‌ تمام‌ تلاش‌ خود را بکار گرفته‌ تاجوانان‌ هندی‌ را از خطری‌ که‌ آنها را تهدیدمی‌کند، آگاه‌ سازد. او می‌گوید: ما در هندبرنامه‌هایی‌ اجرا کردیم‌ وتوانستیم‌ از این‌ راه‌ پول‌کوچکی‌ جهت‌ مبارزه‌ با ایدز به‌ دست‌ آوریم‌. ماوظیفه‌ای‌ به‌ دوش‌ داریم‌ که‌ بایداز عهده‌ آن‌ به‌خوبی‌ برآییم‌. ریچارد علاوه‌ بر برگزاری‌ کنسرت‌در هند، در ارکستر گروه‌ (لایو) لندن‌ نیز شرکت‌کرد. در این‌ کنسرت‌ 50000 پوند بلیط فروخته‌شد. که‌ ریچارد این‌ مبلغ‌ را به‌ سازمان‌ حمایت‌ ازکودکان‌ بی‌سرپرست‌ و مبارزه‌ با بیماری‌ ایدز اهداکرد.
    
    
    نکته‌های‌ جالب‌ درباره‌ گری‌
    
    او در سال‌ 1991 از سوی‌ مجله‌ People به‌ عنوان‌یکی‌ از پنجاه‌ مرد تاریخ‌ سینما انتخاب‌ شد ودرسال‌ 1999 در یک‌ رای‌گیری‌ از سوی‌ مردم‌ به‌عنوان‌ جذاب‌ترین‌ مرد تاریخ‌ سینما برگزیده‌ شد.گری‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ گوشت‌ نمی‌خورد وسبزی‌خوار است‌.
    
    
    فیلم‌های‌ معروف‌ گری‌
    
    از فیلم‌های‌ معروف‌ گری‌ می‌توان‌ به‌ شیکاگو،گوشه‌ سرخ‌، عرس‌ فراری‌، زن‌ زیبا، فصل‌ زنبور،باید ما برقصیم‌، تحلیل‌ نهایی‌، آقای‌ جونز، اولین‌شوالیه‌، گزارشگر، ژیگولوی‌ آمریکایی‌، راههای‌بهشت‌ و گزارشی‌ برای‌ کمیسر اشاره‌ داشت‌.
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.

دونیرو

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت


رابرت‌ دنیرو; او بهترین‌ هالیوودی‌ سینمای‌حاضر است‌


    
    
    
    
    (رابرت‌ دنیرو) به‌ نظر اکثر منتقدان‌ سینما یکی‌از قوی‌ترین‌ هنرپیشه‌های‌ سینمای‌ دنیا می‌باشد.

    او به‌ عنوان‌ برجسته‌ترین‌ بازیگران‌ زمان‌ خودشناخته‌ شده‌ است‌. (رابرت‌ دنیرو) با بازی‌ در فیلم‌(پدرخوانده‌2)، به‌ شهرتی‌ مضاعف‌ رسید. او ازهنرپیشگان‌ پرکار هالیوودی‌ به‌ شمار می‌رود،همچنین‌ او دومین‌ بازیگری‌ است‌ که‌ به‌ خاطرایفای‌ نقش‌ (ویتو کورلئون‌) برنده‌ جایزه‌ اسکارشد. نفر اول‌ (مارلون‌ براندو) بود که‌ برای‌ ایفای‌همین‌ نقش‌ جایزه‌ اسکار را از آن‌ خود کرد.می‌خواهیم‌ اشاره‌ای‌ به‌ زندگی‌ وی‌ داشته‌ باشیم‌،بازیگری‌ که‌ در نقش‌های‌ جدی‌ و کمدی‌ چنان‌ایفای‌ نقش‌ می‌کند که‌ همه‌ از او به‌ نیکی‌ یادمی‌کنند.
    
    
    کودکی‌ رابرت‌ دنیرو
    رابرت‌ دنیرو در هفدهم‌ آگوست‌ 1943 در(نیویورک‌) به‌ دنیا آمد. پدر و مادرش‌ هنرمندبودند. پدرش‌ (روبرت‌) شاعر و مجسمه‌ساز ونقاش‌ بود و مادرش‌ (ویرجینا آدمیرال‌) نیز یک‌نقاش‌ بود. والدین‌ رابرت‌ اصلیت‌ ایتالیایی‌داشتند. اما برای‌ زندگی‌ بهتر به‌ نیویورک‌ مهاجرت‌کرده‌ بودند. رابرت‌ جثه‌ کوچک‌ و ضعیف‌ و پوست‌بسیار سفیدی‌ داشت‌. لذا او را بابی‌میلک‌(شیربرنج‌) لقب‌ دادند.
    رابرت‌ دوساله‌ بود که‌ والدینش‌ از هم‌ جداشدند و او مانند توپ‌ فوتبال‌ مدتی‌ را به‌ سوی‌مادر و مدتی‌ نزد پذر پرتاب‌ می‌شد. همین‌ افت‌محبت‌ و تغییر دگرگونی‌ در زندگی‌ رابرت‌ کوچک‌سبب‌ شد که‌ او به‌ بچه‌ای‌ خجالتی‌ و منزوی‌ تبدیل‌شود. مدت‌ها گوشه‌ای‌ از اتاق‌ می‌نشست‌ و بااسباب‌بازی‌ شکسته‌ای‌ خود را سرگرم‌ می‌کرد.همچنین‌ علاقه‌ زیادی‌ به‌ فیلم‌ و تئاتر داشت‌.رابرت‌ 6 ساله‌ زمانی‌ که‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ همیشه‌ ازدوستان‌ و همکلاسی‌هایش‌ دوری‌ می‌جست‌. یکی‌از معلمین‌ او متوجه‌ حالات‌ و روحیات‌ وی‌ شد وبرای‌ این‌ که‌ رابرت‌ اعتماد به‌ نفس‌ پیدا کند و واردجمع‌ دوستانش‌ شود او را وادار کرد تا درتئاترهای‌ نمایشی‌ مدرسه‌ ایفای‌ نقش‌ داشته‌ باشد،همین‌ مساله‌ خجالت‌ او را کاهش‌ داد.
    در 10 سالگی‌ اولین‌ نقشش‌ را در تئاتری‌ درنقش‌ شیر در تئاتر (جادوگر اونر)بازی‌ کرد. دردوران‌ نوجوانی‌ به‌ یک‌ گروه‌ خیابانی‌ پیوست‌ ودر 16 سالگی‌ بازی‌ در نمایش‌ (خرس‌) اثر(چخوف‌) او را با دنیای‌ بازیگری‌ بیشتر آشنا کرد.پس‌ از این‌ که‌ اولین‌ چک‌ دستمزدش‌ را به‌ عنوان‌بازیگری‌ دریافت‌ کرد تصمیم‌ جدی‌ خود را برای‌آینده‌اش‌ گرفت‌ و وارد عرصه‌ تئاتر و سینما شد.
    
    
    ورود به‌ عرصه‌ بازیگری‌
    او احساس‌ می‌کرد برای‌ بازیگری‌ نیاز به‌آموزش‌ دارد. لذا در هنرستان‌ (استلاآدلر) وهمچنین‌ در کارگاه‌ هنری‌ آمریکایی‌ آموزش‌بازیگری‌ دید. به‌ این‌ ترتیب‌ کار حرفه‌ای‌ خود رادر زمینه‌ بازیگری‌ به‌ طور نامنظم‌ در برادوی‌ و چندتبلیغ‌ تجاری‌ برای‌ تلویزیون‌ آغاز کرد.

    اولین‌ نقش‌ او در یک‌ فیلم‌ سینمایی‌، به‌ سال‌1965 با بازی‌ در فیلم‌ (سه‌ اتاق‌ در منهتن‌) بودکه‌ به‌ عنوان‌ سیاهی‌ لشگر و مشتری‌ رستوران‌ دریکی‌ ازسکانس‌ها ظاهر شد. در همان‌ سال‌ به‌ اوپیشنهاد بازی‌ در یک‌ نقش‌ کوچک‌ در فیلم‌(مهمانی‌ عروسی‌) شد. آشنایی‌ او با یکی‌ ازدستیاران‌ (برایان‌ دی‌پالما). برای‌ او شانسی‌ بودکه‌ توانست‌ نقش‌ اصلی‌ در فیلم‌ (تبریک‌) محصول‌1968 را در دست‌ بگیرد. اما فیلم‌هایی‌ که‌ او درآن‌ ایفای‌ نقش‌ می‌کرد، فیلم‌های‌ موفقی‌ نبود و باشکست‌ همراه‌ بود. اما (بابی‌میلک‌) ناامید نشد وبه‌ ایفای‌ نقش‌های‌ ارزان‌ مشغول‌ شد تا سرانجام‌توانست‌ با بازی‌ در فیلم‌ (طبل‌ را آهسته‌ به‌ صدادربیاور) به‌ شهرت‌ نسبی‌ برسد.
    او با بازی‌ درفیلم‌ (کوچه‌ کثیف‌) در سال‌1973 جایزه‌ بهترین‌ بازیگر نقش‌ مکمل‌ را از آن‌خود کرد.
    موفقیت‌ بزرگ‌ بعدی‌ دنیرو هنگامی‌ بود که‌(فرانسیس‌ فورد کاپولا) او را برای‌ نقش‌(دون‌کولئونه‌) جوان‌ در فیلم‌ (پدرخوانده‌ 2) به‌سال‌ 1974 انتخاب‌ کرد که‌ او جایزه‌ آکادمی‌اسکار را برای‌ بهترین‌ بازیگر نقش‌ دوم‌ دریافت‌کرد.
    سپس‌ به‌ او پیشنهاد نقش‌ (یک‌ راننده‌تاکسی‌)شد. لذا او روزهای‌ متمادی‌ در تاکسی‌های‌نیویورک‌ می‌نشست‌ و رفتار رانندگان‌ تاکسی‌ راتماشا می‌کرد و پس‌ از بازی‌ در فیلم‌(راننده‌تاکسی‌) در سال‌ 1976 جایزه‌ بهترین‌بازیگر را به‌ خود اختصاص‌ داد. کار بعدی‌ او(نیویورک‌ نیویورک‌) به‌ سال‌ 1977 بود. رابرت‌در سال‌ 1976 در فیلم‌ 1900 شرکت‌ کرد. این‌فیلم‌ به‌ زبان‌ ایتالیایی‌ و محصول‌ مشترک‌ سه‌ کشورفرانسه‌، ایتالیا و آلمان‌ بود.
    در سال‌ 1978رابرت‌ دنیرو با اجرای‌ نقش‌(مایکل‌ ورانسکی‌) در فیلم‌ (شکارچی‌ گوزن‌)یکی‌ دیگر از بازی‌های‌ عالی‌ خود را ارائه‌ داد.فیلم‌ (گاو خشمگین‌) در سال‌ 1980 نیز با استقبال‌مردم‌ روبرو شد او در این‌ فیلم‌ مجبور شد که‌ 28کیلو به‌ وزن‌ خود بیفزاید. (کازینو) محصول‌1995، (زوربای‌ یونانی‌) نیز یکی‌ از مهمترین‌آثار وی‌ در کارنامه‌ هنری‌ اش‌ می‌باشد.
    رابرت‌ دنیرو درطول‌ دوران‌ بازیگری‌چهره‌های‌ بسیار متفاوتی‌ را ارائه‌ کرده‌ است‌ که‌ به‌رغم‌ شباهت‌های‌ ساختاری‌ بسیاری‌ از آنها نقش‌آفرینی‌ دنیرو در آنها کاملا متفاوت‌ بوده‌ است‌. اودر نقش‌ آدمکش‌، مشت‌زن‌، کمدین‌، راننده‌تاکسی‌، گانگستر، مافیا، پلیس‌ و...ظاهر شده‌ است‌که‌ از او بازیگری‌ قوی‌ ساخته‌ است‌. او در فیلم‌(ماموریت‌) به‌ سال‌ 1986 دو شخصیت‌ کاملامتفاوت‌ را ارائه‌ داد که‌ کاملا با هم‌ در تضاد بودندولی‌ انتقال‌ از یکی‌ به‌ دیگری‌ چنان‌ ظریف‌ وبی‌نقص‌ از سوی‌ او انجام‌ شد که‌ تماشاگر به‌ سختی‌متوجه‌ این‌ تغییر می‌شود.
    
    
    حضور در فیلم‌های‌ کمدی‌
    دنیرو با حضور در چند فیلم‌ کمدی‌ در کنارهنرپیشگان‌ صاحب‌ سبک‌ مانند ادی‌ مورفی‌،علاوه‌ بر ایفای‌ نقش‌ کمدی‌ به‌ ارائه‌ نقش‌های‌جدی‌ هم‌ تسلط دارد. بازی‌ دنیرو بسیار روان‌ وساده‌ و در عین‌ حال‌ قوی‌ است‌. در بازی‌ او کمترمی‌توان‌ جوشش‌ احساسات‌ را دید. او در بسیاری‌از فیلم‌هایش‌ با حرکاتی‌ ساده‌ و معمولی‌ بهترین‌شخصیت‌ را نشان‌ می‌دهد و تماشاگران‌ را به‌ آن‌شخصیت‌ و نقش‌ نزدیک‌ می‌کند و تمامی‌ روحیات‌خود را به‌ تماشاگر نشان‌ می‌دهد. این‌ سادگی‌ درارائه‌ نقش‌ باعث‌ شده‌ که‌ بسیاری‌ از تماشاگران‌ اورا بهترین‌ بازیگر عصر حاضر هالیوود بشناسند.
    به‌ تازگی‌ نیز از سوی‌ وزارت‌ فرهنگ‌ ایتالیا او به‌عنوان‌ شهروند افتخاری‌ ایتالیا معرفی‌ شده‌ است‌.چرا که‌ پدرش‌ ایتالیایی‌تبار است‌.
    
    
    زبان‌ ایتالیایی‌
    رابرت‌ دنیرو به‌ خاطر بازی‌ در فیلم‌(پدرخوانده‌ 2) مجبور به‌ یادگیری‌ زبان‌ سیسیلی‌و ایتالیایی‌ شد و اکنون‌ به‌ راحتی‌ به‌ زبان‌ ایتالیایی‌صحبت‌ می‌کند.
    
    
    زندگی‌ شخصی‌ رابرت‌ دنیرو

    رابرت‌ در سال‌ 1976، با (دیان‌ آبوت‌)ازدواج‌ کرد و ثمره‌ این‌ ازدواج‌ یک‌ پسر به‌ نام‌(رافائل‌) بود. اما در سال‌ 1988 این‌ ازدواج‌ به‌طلاق‌ منجر شد. گرچه‌ رابرت‌ دختر(دیان‌)،(درینا) که‌ از ازدواج‌ اولش‌ بود را به‌فرزند خواندگی‌ پذیرفت‌.
    رافائل‌ پسر رابرت‌ نیز بازیگر است‌. او دراستودیوی‌ بازیگری‌ (استلا آدلر) آموزش‌ دیده‌است‌. دنیرو در سال‌ 1998 با (گریس‌) هنرپیشه‌هالیوود ازدواج‌ کرد و صاحب‌ فرزندی‌ به‌ نام‌(الیوت‌) شد.
    رابرت‌ دنیرو در نیویورک‌ چندین‌ رستوران‌خریداری‌ کرده‌ است‌. همچنین‌ در غرب‌ هالیوودو (سانفرانسیسکو) با مشارکت‌ (فرانسیس‌ فوردکاپولا) کارگردان‌ فیلم‌های‌ پدرخوانده‌، به‌ افتتاح‌رستوران‌های‌ زنجیره‌ای‌ (لایکا) و (نوبا) اقدام‌کرده‌ است‌.
    رابرت‌ دنیرو مرد مهربان‌ و دست‌ و دلبازی‌است‌ او برای‌ کودکان‌ فقیر آفریقایی‌ تاکنون‌چندین‌ جشنواره‌ هنری‌ برپا کرده‌ و عایدی‌ آن‌ رابه‌ نفع‌ کودکان‌ آفریقایی‌ خرج‌ کرده‌ است‌.
    برای‌ مثال‌ او چندی‌ پیش‌ اقدام‌ به‌ فروش‌روبان‌های‌ سبزرنگی‌ کرد که‌ خودش‌ نیز یکی‌ ازروبان‌ها را به‌ یقه‌اش‌ زده‌ بود و درآمد حاصله‌ ازفروش‌ روبان‌ها صرف‌ دارو و درمان‌ کودکان‌ایذی‌ در افریقا شد.
    
    
    هالیوود از نظر رابرت‌ دنیرو
    نظر او درباره‌ هالیوود چنین‌ است‌: به‌ نظر من‌هالیوود شبیه‌ یک‌ طایفه‌ است‌ و بازیگران‌ نیز مثل‌اهالی‌ این‌ طایفه‌ هستند. واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ آنهابه‌ دنبال‌ یک‌ تکیه‌گاه‌ می‌باشند. من‌ سال‌ها درمیان‌ هالیوودی‌ها بوده‌ام‌ و احساس‌ می‌کنم‌بسیاری‌ از بازیگران‌ در هالیوود دچار غرور بیجاشده‌اند. امیدوارم‌ هیچگاه‌ مغرور نشوم‌. دنیرو درگفتگوی‌ اخیر خود با People می‌گوید: (هیچ‌وقت‌ مانند بازیگران‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسیده‌نبوده‌ام‌ که‌ خودم‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ شخصی‌دلفریب‌ جلوه‌ دهم‌.) او همچنین‌ می‌گوید: (به‌تمام‌ دنیا سفر کرده‌ام‌، اما هیچ‌ جا نیویورک‌نیست‌.) گفتنی‌ است‌ که‌ رابرت‌ دنیرو بابت‌ هر بازی‌بیش‌ از 20 میلیون‌ دلار دستمزد می‌گیرد. برای‌مثال‌ با بازی‌ در فیلم‌ (آن‌ را تحلیل‌ کن‌) در سال‌2002 حدود 22 میلیون‌ دلار دستمزد دریافت‌کرده‌ است‌.
    او اکنون‌ یک‌ استودیو به‌ نام‌ (تربیکا) دایر کرده‌و به‌ تولید فیلم‌ می‌پردازد. رابرت‌ دنیرو یکی‌ ازثروتمندترین‌ بازیگران‌ و در عین‌ حال‌متواضع‌ترین‌ افراد در هالیوود می‌باشد.
    
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.

ایستوود

 

نسخه چاپی             ارسال برای دوستان         نظر بدهید 




مشاهده آرشیو: کلاکت


کلینت‌ ایستوود، کارگردان‌ افسانه‌ای‌ با 5 دهه‌سابقه‌ در هالیوود


    
    
    
    (کلینت‌ ایستوود) کارگردان‌ 74 ساله‌ سینما،مسن‌ترین‌ فیلمسازی‌ است‌ که‌ در تاریخ‌ اسکارجایزه‌ بهترین‌ فیلم‌ را از آن‌ خود کرده‌ است‌. این‌هنرپیشه‌ و بازیگر مطرح‌ دنیای‌ هالیوود از دوران‌جوانی‌ تا به‌ امروز که‌ پا به‌ میان‌سالی‌ گذاشته‌ است‌،چه‌ در فیلم‌های‌ وسترن‌ و چه‌ با کارگردانی‌های‌خود، فردی‌ برجسته‌ بوده‌ و توجه‌ همگان‌ را به‌خود جلب‌ کرده‌ است‌، جوانان‌ دیروز نیز او را درفیلم‌ (خوب‌ بد زشت‌) تحسین‌ می‌کنند.
    او تاکنون‌ چندین‌ بار به‌ عنوان‌ بهترین‌ هنرپیشه‌مرد نقش‌ اصلی‌ و بهترین‌ هنرپیشه‌ مرد نقش‌ مکمل‌جوایز زیادی‌ را دریافت‌ کرده‌ است‌. کلینت‌ایستوور همیشه‌ نقش‌ محوری‌ را در فیلمها داشته‌است‌ اما اکنون‌ غبار سفید پیری‌ بر روی‌ موهای‌این‌ هنرپیشه‌ جوانان‌ پسند نشسته‌ اما ذره‌ای‌ ازجذابیت‌ چهره‌اش‌ کم‌ نشده‌ است‌.
    در این‌ شماره‌ می‌خواهیم‌ اشاره‌ای‌ به‌ زندگی‌او داشته‌ باشیم‌.
    
    
    متولد سانفرانسیسکو
    
    (کلینتون‌ ایستوود جی‌ آر) در 31 می‌1930در بیمارستان‌ (سنت‌ ماری‌) سان‌ فرانسیسکو درایالت‌ (کالیفرنیا) چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌(کلینتون‌ ایستوور) و مادرش‌ (مارگارت‌ روت‌رانر) از تولد فرزندشان‌ خوشحال‌ شدند و طبق‌رسوم‌ خانوادگی‌ نام‌ پدر خانواده‌ بر روی‌ فرزندتازه‌ بدنیا آمده‌ گذاشتند. کلینت‌ فرزند اول‌خانواده‌ بود و سه‌ سال‌ بد دختری‌ با موهای‌ بور وچشمانی‌ آبی‌ پا به‌ عرصه‌ خانواده‌ (ایستوود)گذاشت‌. به‌ این‌ ترتیب‌ کلینت‌ صاحب‌ خواهری‌شد که‌ نام‌ او را (جین‌ روت‌) نهادند.

    گفتنی‌ است‌ که‌ در رگهای‌ کلینت‌ خون‌اسکاتلندی‌ و هلندی‌ جریان‌ دارد. پدرش‌ هلندی‌تبار و مادرش‌ اسکاتلندی‌ بودند. کلینت‌ که‌ عزیزدردانه‌ خانواده‌ بود به‌ بهترین‌ مدرسه‌سان‌فرانسیسکو فرستاده‌ شد. در مدرسه‌ واحدآموزش‌ بازیگری‌ داشت‌. (دیویدکهر) استاد وی‌شد و به‌ این‌ ترتیب‌ کلینت‌ از همان‌ دوران‌ ابتدایی‌با بازیگری‌ آشنا شد. وی‌ علاقه‌ و استعدادی‌ که‌داشت‌ در چند فیلم‌ وسریال‌ نقشی‌ کوچکی‌ ایفاکرد. او توانست‌ در فیلم‌ سواحل‌ سال‌فرانسیسکونقش‌ یک‌ بچه‌ کارگر را به‌ خوبی‌ اجرا کند.
    کلینت‌ نوجوان‌ هدف‌ بزرگی‌ را دنبال‌ می‌کرد.او می‌خواست‌ پا در عرصه‌ سینما بگذارد. لذاتصمیم‌ گرفت‌ برای‌ تحصیل‌ در دبیرستان‌ راهی‌شهر هنر هفتم‌، لس‌ آنجلس‌ شود. پدرش‌ در یک‌آپارتمان‌ دانشجویی‌ برای‌ کلینت‌ اتاقی‌ اجاره‌کرد تا در لس‌آنجلس‌ به‌ راحتی‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ وهنر بازیگری‌ بپردازد.
    کلینت‌ با ورود به‌ مدرسه‌ هنر پیشگی‌ درلس‌آنجلس‌ تازه‌ متوجه‌ شد از این‌ هنر چیزی‌نمی‌داند، اما ناامید نشد و با بازی‌ در چند تئاترخیابانی‌ به‌ تجربیاتش‌ افزود و چند نقش‌ کوچک‌ وپیش‌ پا افتاده‌ در فیلمهایی‌ چون‌ چراغ‌ و شهرآشوبگران‌ داشت‌.
    پس‌ از دهه‌ طلایی‌ هالیوود، تااواسط دهه‌1950، ایستوود در فیلم‌ معروف‌ و قابل‌ توجهی‌بازی‌ نکرده‌ بود. اولین‌ فیلم‌ ایستوور با نام‌ (رطیل‌)در سال‌ 1955 ساخته‌ شد و نقش‌ بسیار کمرنگی‌ رابر عهده‌ داشت‌. البته‌ بازی‌ در این‌ فیلم‌ پس‌ از به‌اتمام‌ رسیدن‌ دوران‌ سربازی‌اش‌ بود.
    و در سال‌ 1951 وارد ارتش‌ شد. در آن‌ رازمان‌ جنگ‌ شبه‌جزیزه‌ کره‌ در اوج‌ خود بود لذاکلینت‌ از سوی‌ ارتش‌ آمریکا به‌ سواحل‌ مونتری‌کالیفرنیا فرستاده‌ شد تا آموزش‌ نظامی‌ ببیند.
    سپس‌ به‌ کره‌ رفت‌ تا در جنگ‌ شرکت‌ کند.محیط خشک‌ نظامی‌ با روحیه‌ لطیف‌ و هنری‌کلینت‌ مغایرت‌ داشت‌، از این‌ رو او دچارافسردگی‌ و اضطراب‌ شده‌ بود و می‌خواست‌ هرچه‌ زودتر به‌ خانه‌اش‌ بازگردد. شانس‌ با او یار بودو فرمانده‌ گروه‌ نظامی‌ با مرخصی‌ او موافقت‌ کردو کلینت‌ به‌ آمریکا بازگشت‌. در آن‌ زمان‌خانواده‌اش‌ در سیاتل‌ ساکن‌ بودند. اما از یک‌مرخصی‌ کوتاه‌ دوباره‌ به‌ ارتش‌ بازگشت‌ و این‌ باردر آشتبار نیروی‌ دریایی‌ آمریکا مشغول‌ به‌ خدمت‌شد .او در دوران‌ خدمت‌ سربازی‌اش‌ با چندهنرپیشه‌ مطرح‌ آن‌ روزگار همچون‌ مارتین‌ میلنر،دیویدجانسن‌ و ریچاردلانگ‌ آشنا شد. همین‌دوستی‌ سبب‌ کسب‌ تجربه‌ بیشتر برای‌ کلینت‌ بود.
    با به‌ پایان‌ رسیدن‌ دوران‌ سربازی‌، کلینت‌ به‌لس‌آنجلس‌ بازگشت‌ و در دانشگاه‌(لس‌آنجلس‌سیتی‌) در رشته‌ بازیگری‌ وکارگردانی‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و مدرک‌ خود را بانمرات‌ عالی‌ دریافت‌ کرد.
    او تا زمانی‌ که‌ در سریال‌ تلویزیونی‌ rawhide در سالهای‌ 1959 تا 66 بازی‌ نکرده‌ بودهمچنان‌ در گمنامی‌ بسر می‌برد.
    کلینت‌ ایستوود شهرت‌ واقعی‌ خود را با بازی‌(فیلم‌ دروسترن‌های‌ اسپاگتی‌) بدست‌ آورد.
    (یک‌ مشت‌ دلار) در سال‌ 1964 و بخاطر(چند دلار بیشتر) در سال‌ 1965 و (خوب‌ بدزشت‌) به‌ سال‌ 1966 به‌ او شهرت‌ جهانی‌ بخشیداو در این‌ فیلم‌ زیاد حرف‌ نمی‌زد و چون‌ اسم‌خاصی‌ هم‌ نداشت‌ به‌ مردی‌ بدون‌ نام‌ یا
    man with no name شهرت‌ پیدا کرد.
    او برای‌ شروع‌ کار با (پونیورسال‌ پیکچرز) قرارداد بست‌.
    (ایستوود) شخصیت‌ خود را در هالیوود فقطبه‌ عنوان‌ یک‌ کابوی‌ نگه‌ نداشت‌ او در سال‌1971 با بازی‌ در نقش‌ (هری‌ کثیف‌) ژانرجدیدی‌ در فیلمهای‌ پلیسی‌ بنانهاد. شخصیت‌(هری‌ کثیف‌) پلیسی‌ بود که‌ برای‌ اجرای‌ قانون‌ ازکارهای‌ غیر قانونی‌ استفاده‌ کرد.
    
    
    ازدواج‌ ایستوود
    
    او در آن‌ زمان‌ با (رکساناتویس‌) هنرپیشه‌زیبایی‌ هالیوود ازدواج‌ کرد و صاحب‌ فرزندی‌ به‌نام‌ (کیمبر) شد. اما این‌ ازدواج‌ دوام‌ نیافت‌ و پس‌از جدایی‌، با (مگی‌ جانسون‌) آشنا شد و پیمان‌زندگی‌ مشترک‌ بست‌. دو فرزند به‌ نام‌های‌ (تایلی‌)و (آلیسون‌) ثمره‌ این‌ ازدواج‌ می‌باشد. اما این‌ازدواج‌ هم‌ مانند دیگر ازدواج‌های‌ هالیوودی‌دوام‌ نداشت‌ وی‌ پس‌ از جدایی‌ از (مگی‌جانسون‌)، دلباخته‌ (دیناریوز) شد و با وی‌ازدواج‌ کرد. کاترین‌ و اسکات‌ نیز ثمره‌ ازدواج‌ اوبا دینا می‌باشد. در مورد وی‌ می‌گویند: او تاکنون‌5 بار ازدواج‌ کرده‌ و از این‌ ازدواجها 9 فرزنددارد. وی‌ در حال‌ حاضر با (دیناریور) زندگی‌می‌کند و از داشتن‌ فرزندان‌ متعدد احساس‌رضایت‌ دارد. در ضمن‌ دو فرزند خوانده‌ به‌نامهای‌ (فرانچسکا) و (مورگان‌) نیز دارد. وی‌چندی‌ پیش‌ برای‌ یافتن‌ یک‌ زندگی‌ آرام‌ و بدون‌هیاهو مدتی‌ را به‌ دهکده‌ کوچکی‌ در اسکاتلندپناه‌ برد تا در آنجا بدور از زندگی‌ ماشینی‌ وفرزندان‌ متعددش‌ در آرامش‌ بسر برد.گرچه‌ بایدگفت‌: کلینت‌ از لحاظ مالی‌ همه‌ فرزندانش‌ راتامین‌ کرده‌ است‌ و برای‌ هر کدام‌ در بهترین‌منطقه‌ بورلی‌ هیلز و سانفرانسیسکو خانه‌ای‌ ویلایی‌خریداری‌ کرده‌ است‌.
    
    
    بزرگترین‌ موفقیت‌ ایستوور
    
    بزرگترین‌ موفقیت‌ (کلینت‌ ایستوود) در جایگاه‌کارگردانی‌ رقم‌ خورد. وی‌ در سال‌ 1992 باساختن‌ فیلم‌ (نابخشوده‌) و در سال‌ 2004 با(عزیز میلیون‌ دلاری‌) هر بار موفق‌ شد جایزه‌اسکار بهترین‌ کارگردان‌ و بهترین‌ تهیه‌ کنندگی‌ رااز آن‌ خود کند. آکادمی‌ اسکار در سال‌ 1995 بادادن‌ اسکاری‌ دیگر به‌ او برای‌ کار تهیه‌ کنندگی‌ ازاو تشکر کرد.

    حضور (ایستوود) در فیلمها به‌ 5 دهه‌ می‌رسد.او در این‌ مدت‌ یکی‌ از پرکارترین‌ها بوده‌ است‌.
    گفتنی‌ است‌ وی‌ 14 بار مسئولیت‌ کارگردانی‌،تهیه‌ کنندگی‌ و بازیگری‌ را در یک‌ فیلم‌ بطورهمزمان‌ انجام‌ داده‌ است‌. همچنین‌ یکی‌ ازموفقیتهای‌ او هدایت‌ قطعه‌ موسیقی‌ Kellys hero بود. او حتی‌ مدتی‌ را به‌ خوانندگی‌پرداخت‌ و سپس‌ از سوی‌ مردم‌، شهردار (کارمل‌)در کالیفرنیا شد. او در یک‌ رای‌گیری‌ 72 درصدآراء را آورد و به‌ مدت‌ 2 سال‌ در مقام‌ شهردار به‌فعالیت‌ پرداخت‌. اما به‌ عقیده‌ خودش‌ دنیای‌سینما و هنر بازیگری‌ دلچسب‌تر از سیاست‌می‌باشد. از این‌ رو خود را از سیاست‌ دور کرد ودوباره‌ جذب‌ سینما شد.
    
    
    نکاتی‌ از زندگی‌ او
    
    کلینت‌ ایستوود با 5 بار انتخاب‌ شدن‌ به‌ عنوان‌محبوب‌ترین‌ بازیگربه‌ همراه‌ (برت‌ رینولدز)محبوب‌ترین‌ هنرپیشه‌ طول‌ تاریخ‌ است‌.
    - داشتن‌ جایگاه‌ دوم‌ در مجله‌ (امپایرانگلیس‌) در بین‌ 100 ستاره‌ هالیوود.
    در طول‌ بازی‌ در فیلمهای‌ (خوب‌، بد، زشت‌،)و (سه‌ گانه‌ مردی‌ بدون‌ نام‌) که‌ فیلمبردای‌اش‌ 3سال‌ به‌ طول‌ انجامید، حتی‌ یکبار هم‌ پالتوی‌ خودرا نشت‌. برگزیده‌ شدن‌ نشست‌.
    - از نام‌ او در ترانه‌ها و شوهای‌ مختلف‌استفاده‌ شده‌ است‌.
    - وی‌ در سال‌ 2000 از سوی‌ انجمن‌ جان‌اف‌ کندی‌ مدال‌ افتخار دریافت‌ کرد.
    - برداشتهایش‌ به‌ ندرت‌ به‌ پیش‌ از سه‌برداشت‌ می‌رسد
    - بزرگترین‌ درخت‌ (اکالیپتوس‌) قاره‌ آمریکادر زمین‌ محل‌ زندگی‌ او است‌.
    - مسن‌ترین‌ کارگردانی‌ است‌ که‌ دو بار اسکارگرفته‌ است‌ اما برای‌ بازی‌ در حسرت‌ اسکار است‌.
    - از فیلم‌های‌ معروف‌ وی‌ می‌توان‌ به‌:فیلمهای‌ هنگ‌ جانبازان‌، هیچ‌ وقت‌ خداحافظی‌نکن‌، فرار از آلکاتراز، جوکید، کادیلاک‌ صورتی‌،نابخشوده‌، در خط آتش‌، جهان‌ کامل‌، قدرت‌مطلق‌، جنایت‌ واقعی‌، کابوهای‌ فضایی‌، دخترمیلیون‌ دلاری‌ و.... اشاره‌ داشت‌،
    
     کلیه حقوق این سایت متعلق به مجله خانواده سبز می باشد.
 استفاده از مطالب و تصاویر تنها در صورت ذکر نام نشریه و نشانی ksabz.net مجاز می باشد.